اینکه اصلا همسرتان را کنترل نکنید درست نیست!
بد نیست نسبت به همسرتان مختصر مراقبتى داشته باشید اما نه به حدى که به بدگمانى و وسواسی گرى منتهى شود، بدبینى یک بیمارى خانمانسوز است.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
"تذکر کپسولی!!!"
🔹 گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار میشود.
🔸 در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد.
🔹 اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولاً حتیالمقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و زمینه لجبازی در او کمرنگ شود.
🔸 ثانیاً تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن، برای همسرتان شیرین گردد.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
⭕️مکث کردن را تمرین کن
وقتی شک داری
وقتی خستهای
وقتی عصبانی هستی
وقتی استرس داری
وقتی بی حوصلهای
مکث کن، سکوت کن و هیچ حرفی نزن و تصمیمی نگیر...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زیبایی_سلامتی
عوارض نشستن زیاد:
❌گردش خون کمتر
❌لختگی خون در رگ ها
❌پوکی استخوان ها
❌ضعف استخوان ها
❌متورم شدن قسمت های پایینی بدن و پاها
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_نود_و_سوم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی در تاریکی شب به چراغ چشمان زیبایش پناه بردم و با
#پارت_نود_و_چهارم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم. مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانمها با مهربانی صدایش کرد:
«پسرم! بیا بشین! جا زیاده! » در برابر لحن مادرانهاش، من و مجید دمپایی هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که من پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست. احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که میخواست به آیندهای روشن بدل شود.
آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم: «مجید! دارن چه دعایی میخونن؟ »
همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی میگشت، پاسخ داد: «دارن جوشن کبیر میخونن الهه جان! » و جمله اش به آخر نرسیده
بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت: «این دعای جوشن کبیره! فرازِ ».46 و با گفتن این جمله مشغول خواندن دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه میکردند و حالا من به عنوان یک سُنی میخواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم.
سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ میکردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخمهای دلم بود که به قلبم آرامش میبخشید. با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد.
گوشم به صحبتهایش بود که از توبه و طلب استغفار میگفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزهای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا میکردم که امشب به چشمان خیس و دستهای خالی ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد. گاهی به آسمان مینگریستم و در میان ستاره های پر نورش، با کسی دردِ دل میکردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند.
سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به گریه افتاده و به
امید شفایش به درگاه پروردگارم، ضجه میزدم. گریه های آرام مجید را میشنیدم و شانه هایش را میدیدم که زیر بار اشکهای مردانه اش به لرزه افتاده و نمیدانستم از آنچه مداحِ مراسم در مصایب امام علی (ع) میخواند، ناله میزند یا از شنیدن گریه های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک میریزد. نمیدانم چقدر در آن حال خوش بودم و همانطور که صورت غرق اشکم را به آسمان سپرده و دلِ پُر دردم را به دست خدا داده بودم،
چقدر زیر لب با امام علی (ع) نجوا کردم
که متوجه شدم مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم میزند: «الهه جان! قرآن
رو بگیر رو سرِت! » پرده ضخیم اشک را از روی چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآنها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان گشوده اند. مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم غریبه نبود، گرچه اذکار و دعاهایی را که میخواندند، حفظ نبودم و نمیتوانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم.
قرآن را روی سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از لایه سنگین بغض را نداشت، خدا را به حق
خودش سوگند میدادم:
« بِکَ یا الله... »
سوگندی که احساس میکردم بازگشتی ندارد و بی هیچ حجابی دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است. سوگندی که به قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم و هم اکنون پیک اجابت از جانب خدایم میرسد
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
در امتداد رزمایش #همدلی
مشارکت عاشقان ولایت #به_میزان_توان
در #قربانی_عید_قربان
گوشت قربانی بین خانواده های نیازمند تقسیم می گردد
جهت مشارکت :
به شماره کارت تجارت
5859-8310-6045-4542
به نام مهدی مهدوی (مدیر کانال حوای آدم)
لطفا بعد از واریز، به آیدی (@mahdavi59) در ایتا اطلاع دهید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_نود_و_چهارم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بو
#پارت_نود_و_پنجم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
و بعد نام عزیزترینِ انسانها و شریفترینِ پیامبران را به درگاه خدا عرضه داشتم:
«بِمُحَمَّدٍ ... » همان کسی که بهانه بارش رحمت خدا بر همه عالم است و حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا میداد. دیگر آسمان دلم به هم پیچیده، دریای اشک روی ساحل مژگانم موج میزد و لبهایم از شدت طوفان ناله به لرزه افتاده بود و حالا باید کسانی را صدا میزدم که به زعم شیعه، برترین اولیای خدا بودند و به رأی اهل سنت از بندگان محبوب درگاه الهی و برای دست کوتاه و چشم امیدوار من، بهترین واسطه
استجابت دعایم!
همه باورها و اعتقاداتم را کنار زده و بیتوجه به تاریخ اسلام و عقاید اهل سنت و جماعت، از سویدای دلم صدا میزدم :
«بِعَلیٍ... بِفاطِمَه... بِالحَسَنِ... بِالحُسَینِ... » دیگر فراموش کرده بودم هر آنچه از مباحث اهل سنت آموخته بودم که داشتم میان میدان عشق بازی، یک تنه جانبازی میکردم و بی پروا از همه چیز و همه کس، برای بیماری دعا میکردم که همه از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند و حالا من به شفای کاملش دل بسته بودم! تنم به لرزه افتاده بود از نغمه پر سوز و گداز دختر اهل سنتی که با طنین هزاران شیعه یکی شده و تا
عرش خدا قد میکشید!
زیر سایه قرآنی که بر سر گرفته و دستی که به تمنا به سوی پروردگارم گشوده بودم، باور کردم که دعایم به اجابت رسیده و ایمان آوردم اولیایی
که میان هق هق گریه هایم، نامشان را زمزمه میکنم، مرا به خواسته دلم رسانده و با آبرویی که پیش خدا دارند، در همین لحظه شفای مادرم را از پیشگاه پروردگار عالم گرفته اند که دیگر نه از آشوب قلبم خبری بود و نه از پریشانی اندیشه ام که احساس میکردم فرشتگان با پرنیان بالهایشان، گونه هایم را نوازش داده و مژده اجابت را در گوش جانم زمزمه می کنند.
قرآن را که از روی سرم برداشتم، دلم به اندازهای سبک شده بود که بی آنکه بخواهم گل خنده روی صورتم شکفت و نفسی که این مدت در قفسه سینه ام حبس شده بود، آزادانه در گلویم پرواز کرد و قلبم را از غل و زنجیر غم رهایی بخشید. مجید با هر دو دستش، قطرات اشک را از صورتش پاک کرد و با چشمانی که از زلالی گریه، همچون آیینه میدرخشید، نگاهم کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، با لبخند شیرینم اوج رضایتم را نشانش دادم.
با دیدن شادی چشمانم که مدتها بود جز غصه رنگ دیگری به خود نگرفته بود، صورتش از آرامشی عمیق پوشیده شده و لبهایش به خنده ای دلگشا باز شد و این همه نبود جز احساس لطیفی که بر اثر مناجات با خدا، در وجودمان ته نشین شده و چشمِ امید مان را به انتظار روزی نشانده بود که مادر بار دیگر در میان خلعت زیبای عافیت به خانه بازگردد.
* * *
غروب 17 مرداد ماه سال 92 از راه رسیده و خبر از طلوع هلال ماه شوال و رسیدن عید فطر میداد. خورشید چادر حریرش را از سر بندر جمع کرده و آخرین درخششهای به رنگ عقیقش از لابه لای زلف نخلهای جوان، به حیاط خانه سرک میکشید. بی توجه به ضعف روزهداری و گرمای خرماپزانی که همچنان در هوا شعله میکشید، حیاط را شسته و با شور و شعفی که در دلم میجوشید،
همانجا لب حوض نشستم و با نگاهی که دیگر رسیدن مرادش را نزدیک میدید، در حیاط با صفای خانه گشتی زدم که به امید خدا همین روزها بار دیگر قدمهای سبک مادرم را به خودش میدید.
سه شب قدر در امامزاده احیا گرفته و جوشن کبیر خوانده بودم، گوش به نغمه نوحه های شهادت امام علی علیه السلام یاد درد و رنج
مادر مظلوم و مهربانم گریه کرده بودم، قرآن به سر گرفته و میان ناله های عاجزانه ام خدا را به نام پیامبر و فرزندان ش سوگند داده بودم و در این چند روز آنقدر دعا خوانده و ختم صلوات برداشته بودم که سراپای وجودم به شفای مادرم یقین پیدا کرده و هر لحظه منتظر خبری خوش بودم که مژده آمدنش را بدهد.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زن ها
تو زنها را نمیشناسی.
آنها یک حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند.
هیچکدام از حرف هایت یادشان نمیرود
حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات دلشان شکست با جزییات دقیق،دو سال بعد از دهانشان بشنوی.
وعدهها و قول هایت را طوری یادشان می ماند که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی ...
ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت
لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی
لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی،حالت چشمهایت وقتی اولین دروغ را از تو شنیدند.
حتی به راحتی می توانند بگویند فلان دروغ را فلان روز گفته ای و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند.
می دانی؟!
زن ها موجوداتی هستند که در عمق رابطه شنا می کنند.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
👸🏻 #زن_ایده_آل
💜👛مقاله ای که در مورد زنان ایده آل منتشر شده
✍🏻با موضوع: زنان ایده آل این ویژگی ها را دارند و بس!
👛_برای خودش ارزش قائل است
زنی که به خودش اهمیت دهد، به عنوان مثال به ظاهرش برسد، برای خودش پول خرج کند، به سلامتی اش اهمیت دهد و در یک کلمه مراقب خودش باشد، زنی است که دیگران نیز به او احترام می گذارند.
👛_از ظاهر خودش راضی است
همه ما نقص ها و ایرادهایی در درون خود و ظاهرمان داریم اما زنان قدرتمند خود را همانگونه که هستند دوست
دارند و می پذیرند. آنها از این که خود را در آینه نگاه کنند، خجالت نمی کشند
👛_مستقل است
آنها برای برآوردن کردن نیازهای خود به دیگری تکیه نمی کنند و سعی می کنند که خود از پس زندگی شان بر آیند.
👛_مغرور نیست
آنها همان قدر که برای خود ارزش قائل اند برای دیگران نیز هستند. آنها دیگران را دوست دارند، با آنها صادق اند
و به آنها احترام می گذارند، بنابراین با همه خصوصیات اخلاقی خوبی که دارند، نشانه ای از خودشیفتگی در این نوع زنان یافت نمی شود.
👛_به دنبال دردسر نمی گردد
زنان قدرتمند زنانی هستند که از درگیری گریزانند. آنها دوست ندارند که وارد جر و بحث ها شوند یا کاری کنند که حسادت دیگران را برانگیزند. آنها آنقدر به بلوغ فکری رسیده اند که تا جایی که امکان دارد از موقعیت های استرس زا و ناراحت کننده خودشان را دور می کنند.
👛_مرد را تشویق به بهترین ها می کند
اگر زنی به مرد گفت که شما توانایی های بالایی دارید و مرد را تشویق به تلاش بیشتر برای یک زندگی بهتر کرد، بدانید که او یک زن ایده آل است.
👛_برای مشکلات راه حل می یابد
زنان قدرتمند آنهایی هستند که به جای گریه کردن یا باختن خود، به دنبال راه حلی مناسب می گردند.
👛 _انتقاد پذیر است
صبر آنها برای گوش کردن حرف های دیگران بسیاراست و همین خصوصیت آنها را نزد دیگران محبوب می کند.
👛_مردان از داشتن همچین زنی احساس غرور می کنند.
مطمئنا زنانی که خصوصیات اخلاقی بالا را دارند، مورد احترام هر فردی قرار خواهند گرفت.
❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#هردو_بخوانیم
#خیانت
🔵بعد از #ازدواج با یک فرد، باید همیشه یادتان باشد که ممکن است در زندگی با اشخاصی زیباتر از او رو به رو شوید.
اما #تعهد و مسئولیت پذیری یعنی چشم بستن بر هوا و هوس های بعدی و احترام گذاشتن به انتخابی که قبلا داشته اید.
🔵بعد از ازدواج، ما دیگر حق داشتن رابطه های موازی نداریم و این بهایی است برای داشتن یک فرد دائم که به ما #آرامش و #امنیت می دهد و با او می توانیم یک زندگی را بسازیم و فرزند داشته باشیم، می پردازیم.
🚫بعد از #ازدواج تمام زن های دنیا برای مردها میشوند انسان و نه زن، و برای خانم ها تمام مردهای دنیا میشوند انسان و نه مرد، تمام شد و رفت.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زندگی_بندگی
❤️ نمازهامون رو جوری بخونیم که همه اش رو خداوند از ما بپذیره
در روایت هست
اگر کسی دو رکعت نمازش پذیرفته بشه خداوند سایر اعمالش رو ازش می پذیره.
خداکنه همه لحظات نمازهامون با غفلت نباشه 🌹
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 ۱۰ ثانیه آخر👆
بشارت #ظهور #امام_زمان عج
مرحوم محمدتقی بهلول
از علمای ربانی و عرفای معاصر
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚