💠برنامه کانال حوای آدم در ماه مبارک رمضان
🌸 با ما همراه باشید با کلی مطالب جذااااب 😍
🔸 #ورد_سحری (نکات اخلاقی، انگیزشی)
🔸 #خدایی_که_نزدیک_است #انی_قریب (درس های قرآنی)
🔸 #سبک_زندگی_علوی (سیره امام علی-ع-)
🔸 #رمان زیبا، مذهبی و عاشقانه (جان من!)
🔸 #سیره_شهدا (زندگی نامه شهید ابراهیم هادی)
🔸 #زلال_معرفت (سخنرانی کوتاه معرفتی)
🔸 #زلال_احکام (احکام رمضان و خانواده)
🔸 #خانواده_و_تربیت_مهدوی (تربیت منتظر واقعی)
🔸 #همسرداری (مهارت های همسرداری و زناشویی)
🔸 #زندگی_بندگی (معنویت)
🔸 #مشاوره مذهبی رایگان
🔸 #شعر
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#رمان #جان_من
#عاشقانه #مذهبی
از ابتدای ماه مبارک رمضان در
کانال #حوای_آدم
امشب #پارت اول از رمان جان من در کانال قرار میگیره و به یاری خدا هر شب یک قسمت از رمان رو خواهیم داشت 😍
#همراه_بمونید
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#رمان #جان_من #عاشقانه #مذهبی از ابتدای ماه مبارک رمضان در کانال #حوای_آدم امشب #پارت اول از رمان
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول و #پارت_اول از #رمان_جان_من
صدای قرائت آیتالکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون و اتاقی که خالی بودنش از پنجره های بی پرده اش پیدا بود، همه حکایت از تغییر دیگری در خانواده ما میکرد.
روزهای آخر شهریور ماه سال 91 با سبک شدن آفتاب بندر عباس، سپری میشد و محمد و همسرش عطیه، پس از یکسال از شروع زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و میخواستند طبقه بالای خانه پدری را ترک کنند، همچنانکه ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند. شاید به زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم میرسید تا مثل دو پسر بزرگتر به بهانه کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگیاش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع
کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند.
از حیاط با صفای خانه که با نخلهای بلندی حاشیه بندی شده بود، گذر کرده و وارد کوچه شدم. مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود، برای راننده کامیون بُرد و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد : «حاجی! اثاث نوعروسه.
کلی سرویس چینی و کریستال و... » که راننده با خوشرویی به میان حرفش آمد و با گفتن «خیالت تخت مادر! » درِ بار را بست. مادر صورت محمد را بوسید و عطیه را گرم در آغوش گرفت که پدر با دلخوری جلو آمد و زیر گوش محمد غرّی
زد که نفهمیدم.
شاید ردّ خرابی روی دیوار اتاق دیده بود که مادر با خنده جواب داد: «فدای سرشون! یه رنگ میزنیم عین روز اولش میشه! » محمد با صورتی در هم کشیده از حرف پدر، سوار شد و اتومبیلش را روشن کرد که عبدالله صدا بلند
کرد:
«آیت الکرسی یادتون نره! » و ماشین به راه افتاد. ابراهیم سوئیچ را از جیبش در آورد و همچنان که به سمت ماشینش میرفت، رو به من و لعیا زیر لب زمزمه کرد:
«ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم ... »
لعیا دستپاچه به میان حرفش دوید:
«ابراهیم! زشته! میشنون! »
اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد:
«دروغ که نمیگم، خُب محمد هم پول نقاشی رو خودش بده! »
همیشه پول پرستی ابراهیم و خساست آمیخته به اخلاق تند پدر، دستمایه اوقات تلخی میشد که یا باید با میانجیگری مادر حل میشد یا چارهگریهای من و عبدالله. این بار هم من دست به کار شدم و ناامید از کوتاه آمدن ابراهیم، ساجده سه ساله را بهانه کردم:
«ساجده جون! داری میری با عمه الهه خداحافظی نمیکنی؟ عمه رو بوس نمیکنی؟ »
و با گفتن این جملات، او را در آغوش کشیده و به سمت مادر و پدر رفتم:
«با بابابزرگ خداحافظی کن! مامان بزرگ رو بوس کن! »
ولی پدر که انگار غُر زدنهای ابراهیم را شنیده بود، اخم کرد و بدون خداحافظی به داخل حیاط بازگشت. ابراهیم هم وارث همین تلخیهای پدر بود که بیتوجه به دلخوری پدر، سوار ماشین شد. لعیا هم فهمیده بود اوضاع به هم ریخته که ساجده را از من گرفت و خداحافظی کرد و حرکت کردند. عبدالله خاکی که از جابجایی کارتونها روی لباسش نشسته بود، با هر دو دستش تکاند و گفت :
«مامان من برم مدرسه. ساعت ده با مدیر جلسه دارم. باید برنامه کلاسها رو برای اول مهر مرتب کنیم. »
که مادر هم به نشانه تأیید سری تکان داد و با گفتن «برو مادر، خیر پیش! » داخل حیاط شد. ساعتی از اذان ظهر گذشته و مادر به انتظار آمدن عبدالله، برای کشیدن نهار دستدست میکرد که زنگ خانه به صدا در آمد. عبدالله که کلید داشت و این وقت ظهر منتظر کسی نبودیم. آیفون را که برداشتم، متوجه شدم آقای حائری، مسئول آژانس املاک محله پشت در است و با پدر کار دارد. پدر به حیاط رفت و مادر همچنان به انتظار بازگشت عبدالله، شعله زیر قلیه ماهی را کم کرده بود تا ته نگیرد.
ادامه دارد
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#ثبت__درخواست_مشاوره رایگان ❤️ 😍 شروع شد 😍❤️ 👇🌸 لینک ثبت درخواست:🌸👇 کلیک کنید طبق اطلاعیه فوق
🍃🌙 #مشاوره_مذهبی_رایگان
درخواست هایی که تا امشب از طریق لینک برای ما ارسال شده بود
همه به دستمون رسیده
و ان شاء الله از فردا توسط کارشناس مذهبی کانال حوای آدم
به صورت صوتی پاسخ داده میشه و هر روز یک مشاوره در کانال قرار میگیره.
کسانی هم که در جریان نیستند میتونند از اینجا در جریان طرح مشاوره رایگان قرار بگیرن:
https://eitaa.com/havayeadam/6996
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌙💫
🌸حلول #ماه_مبارک_رمضان بر همه شما عزیزان مبارک باد 🌸
#ورد_سحری
امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
الصِّیامُ اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ کَما یَمْتَنِعُ الرَّجُل مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ.
روزه، خود نگه داری از حرام های الهی است، همان گونه که انسان از غذا و نوشیدنی [در این ماه] پرهیز می کند.
📚الغارات ، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج 2، ص 342 .
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
هدایت شده از 💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
@havayeadam.mp3
1.22M
دعــاے_عهـــد
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت #دعای_عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج ) هر روز صبح
#همسرانه
#عاشقانه_زندگی_کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری #حوای_آدم
❤️ @havayeadam 💚
#زلال_معرفت
#اندکی_درنگ
🤲 ما امیدوارانه دعا میکنیم
👼 وقتی حضرت زکریا (علیهالسلام) میخواهد برای بچهدار شدن دعا کند، با وجود شرایط غیرمعمول ، یک طوری سینهستبر دعا میکند که معلوم است ایشان واقعاً امید به اجابت دعا دارد:
📖 «قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا...» پروردگارا! موهایم سفید شده است، صد ساله شدهام، آن موقعی که همسرم میتوانست، بچهدار نشد؛ حالا که دیگر هیچ؛ «وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا» ولی من الآن بچه میخواهم؛ امیدوارانه. «و لَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا» هیچگاه درباره دعا به پیشگاهت، از اجابت محروم و بیبهره نبودم ...
🌱 این، میشود امیدواری در دعا که به شدت هم سفارش شده است.
🔆 ما امیدوارانه دعا میکنیم. امیدوارانه مسائل بهداشتی را رعایت میکنیم، با امیدواری هم دعا میکنیم. این امیدواری خیلی مهم است. این نباشد، فایده ندارد.
#حجت_الاسلام_قاسمیان
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_های_شهدا🌹
#سیره_شهدا
#مدافع_قلبم
بار اول که خیره شدم تو صورتش ،😳
وقتی بود که انگشتر فیروزه شو 💍
کردم دستش سر سفره ی عقد.
نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه...😍
حالا اون شده بود جواب مناجاتای من...🙏
مثه رویاهای بچگیم بود. ☺️
با چشایی درشت و مهربون و مشکی...😉
هر عیدی که میشد،
🌸میگفت بریم النگویی، انگشتری، چیزی بگیرم برات😅
▫️میگفتم:
"بیشتر از این زمین گیرم نکن.
چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته..."😉
💘عاشق کشی،دیوانه کردن مردم آزاری،
یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟!😍
میخندید و مجنونم میکرد😅
دلش دختر میخواست👧🏻
دختری که تو سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه ،بابا...💕
یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه،🍩🍰
سلام کرد و نشست کنارم☺️
دخترش به تکون تکون افتاد🙄
مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده؟!
لبخندی کنج لباش نشست☺️
از همون لبخندای مست کننده اش.😍
یه شیرینی گذاشت دهنم...!😋
▫️گفتم: "خیره ایشالا!"🙂
🌸گفت: "وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم"✅
اشکام بود که بی اختیار میریخت...😔😭😭
"خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟"😥
نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه.
ولی نتونست جلو بغضشو بگیره...
🌸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن،اون جونورا،به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونو میدریدن؟!😱😭
میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟"😕
▫️گفتم:"میدونم ولی تو این هیاهوی شهر
که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن،
کسی هست که قدر این مهربونیتو بدونه؟"😳😕
باز مست شدم از لبخندش...😍
🌸گفت:\"لطف این کار تو همینه...\"
تو تشییعش قدم که بر میداشتم ،
و حالا که رو تخت بیمارستان،
رقیه شو واسه اولین بار دادن دستم،👶🏻
همون جمله رو زیر لب تکرار میکنم...😔
💞همسر شهید،میثم نجفی💞
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری 🧕🏻
#روابط کلامی_عاطفی🗣
⬅️ دامنه روابط کلامی🗣 مهم ترین بُعد زندگی زناشویی هست چون مهم ترین راه ارتباطی با همسر کلام و زبان ماهست و واقعا گسترده است و نیاز به تمرین داره .🧕🏻
⏪برای خانمهای عزیزی که میگن ما تا حالا این جملات محبت آمیز رو به کارنبردیم حالا دیگه خجالت میکشیم 🤦🏻♀و اصلا به زبانمون نمیاد هم راهکار داریم
⏮دوستان اینوومطمئن باشید اگر شما قربون صدقه همسرتون نریدو از لحاظ عاطفی سیرابش نکنید نفر سومی پیدامیشه که خیلی بهتر این کار رو انجام میده و آقای همسر رو جذب خودش میکنه اونوقت که دیگه وقتی به خودتون بیاید میبینید که اون شخص سوم وسط زندگی شماست و بیرون کردنش دیگه دست شمااانیست چون همسر دیگه چیزی رو که نبایدمی چشیده امتحان کرده و خط قرمز هارو رد کرده 🔴
این موارد هم الا ماشالله تو جامعمووون زیادشده اخیرا متاسفانه 🙈 😌
✅پس به جای اینکه بگید دیگه دیره ،روم نمیشه ،ضایع هست ،پرو میشه شروع کنید و برید جلو و یکی یکی نکات رو انجام بدید و نتایج مثبتش رو توزندگی شخصی خودتون حس کنید .👌👌
ما نشستیم🤷🏻♀ که یکی بیاد تا زندگیمون رو خوب کنه و ما رو هول بده به سمت زندگی ایده آل در حالی که این کاملا تصور غلطی هست
⚀ اکثر آقایون شاید به خاطر غرور مردانه آغاز کننده روابط عاطفی نباشن و بیشتر باعمل عشق و محبتشان راثابت میکنند ولی خوب ذاتا واقعا دوست دارن که مورد توجه خانمشون🧕🏻 قرار بگیرند .👌
✅ مسیر استارت کار کاملا یک طرفه هست و باید شما پیش قدم بشید ولی در طول مسیر کاملا دوطرفه و دوجانبه میشه 🤛🤜
مطمئن باشید و زود جانزنید 💪
حداقل تا یک ماه مداوم 🕰⏰
مداااااام باخودت بگوووو👇👇
همسر من لیاقتش رو داره که از جانب من بهترین هارو بشنوه
عشقی که در دلم نسبت بهش دارم را باید بهش نشوووون بدم تا ۱۰۰برابر انرژیش رو برگردونه به من و زندگی مشترک مون 🤗🤗😊
❌ یک مورد فوق العاده مهم تر اینه که وقتی شما محبت میکنید در حضور بچه ها👧🏻👦🏻 به همسرتون و متقابلا ایشون به شما بچه ها الگو برداری میکنند و در زندگی مشترک آینده و پیداکردن دوست در جامعه دچار مشکل نمیشوند چون خلا عاطفی ندارند و از محبت سیراب شدند ...❌
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پیامک_به_همسر
#دلبرانه
💌همیشه داشتن بهترین ها به آدم غرور خاصی میده...
من مغرورترینم 😎
چون تو
بهترینی..
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
#خانم_ها_بخوانند
🎀جمله ای 💯% کاربردی و سحرآمیز
"خانواده👨👩👧👦 من و تو نداریم"
👈در بعضی موارد که میخواین یه عکس العملی رو نسبت به خانواده همسرتون👨👩👧👦 نشون بدین و عکس العملتون رو توی نظر همسرتون موجه نشون بدین
به همسرتون بگین👇👇
" اگه خانواده خودمم بودن همینکارو میکردم...خونواده من و تو نداریم"
👈در عمل هم سعی کنین تفاوتی در روابط اجتماعی و فامیلی بین خانواده خودتون و خانواده همسرتون نذارین ...😍
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚