eitaa logo
حوزه علمیه خواهران قم
4هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
3هزار ویدیو
555 فایل
کانال اطلاع رسانی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم 🌐http://qom.whc.ir ارتباط با ادمین👇 @Saber_786 * تبلیغ و تبادل نداریم *
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...می‌آییم پرشور و پرشور؛ بخاطر خون سرخ مظلوم تو که بخاطر دفاع از دین و ایمان من، عِرض من و دختران سرزمین من، بی گناه بر زمین ریخته شد 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🚩 وعده‌ ما: راهپیمایی یوم الله ۱۳ آبان ⏱زمان: امروز، ساعت ۹:۳۰ صبح 💢شروع مسیر راهپیمایی: 👈از صحن پیامبر اعظم (ص) حرم حضرت معصومه علیهاسلام جنب کتابخانه حرم تا مصلای قدس قم 🔰@hawzah_khaharan_qom مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم
مقام معظم رهبری: تا زمانی که کشور و ملت به امنيت نیاز دارد؛ به نیروهای بسيج، انگیزه بسيج، سازماندهی بسيجی و عشق و ایمان بسیج نیاز هست. 🔰@hawzah_khaharan_qom مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم
💢 هفته بسیج بسیج، تحقق مردم‌سالاری دینی است 🎤رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان: ▪️ بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌ای‌ست که اسلام و قرآن و امام زمان عجّل‌الله‌ تعالی فرجه و این انقلاب‌ مقدّس به آن نیازمند است. 🔰@hawzah_khaharan_qom مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀...و امروز چهلمین روز شهادت مظلومانه طلبه بسیجی شهید "آرمان علی‌وردی" ✨️"انگشتر"✨️ ▪️طاقت بیاور، الان پیدایت می‌کنند و می‌رویم بیمارستان. چشم بهم بزنی، حالت خوب شده و از روی تخت بلند می‌شوی. من را برمی‌داری، خون‌های خشکیده روی رکاب و نگینم را می‌شویی و می‌بری تعمیر. زود تعمیر می‌شوم و دوباره روی دستت می‌نشینم. بعد دوباره با هم می‌ایستیم به نماز، و من دوباره می‌شوم هم‌راز دعاهای قنوتت. دوباره با هم می‌رویم اردوی جهادی و خاک و گل می‌نشیند روی نگینم؛ و تو موقع وضو، گل و خاکم را پاک می‌کنی. دوباره با هم... ▪️من هم شکسته‌ام؛ ولی نه به اندازه تو. شاید باور نکنی ولی خیلی خوشحالم که شبیهت شده‌ام. خوشحالم که تا رمق داشتم، کنارت ایستادم. خوشحالم که قبل از این که سرِ تو بشکند زیر ضربه‌های بی‌رحمِ آجر، من شکستم. آن لحظه که دستانت را سپرِ سرت کردی تا آجرها و سنگ‌هاشان سرت را نشکافد، من حس کلاهخودِ آهنین داشتم. اصلا حس کردم برای آن لحظه آفریده شده‌ام، تا خطر را از تو دفع کنم. ▪️ببخش مرا آرمان عزیز... من همه تلاشم را کردم، ولی خیلی محکم زد آن نامرد. انگار تمام خشم و کینه‌اش را ریخته بود در دستش و منتقل کرده بود به آجر. ضربه‌اش پخش شد در تمام ذراتم. تاب نیاوردم. بریدم. شکستم. نزدیک بود تمام وجودم متلاشی شود. خدا می‌داند که اگر آن ضربه بجای تن فلزی من، به جمجمه تو می‌خورد، چطور خردش می‌کرد. و بعد، ضربه از من گذشت و رسید به انگشتان و سر تو. طوری شکسته بودم که نزدیک بود از دور انگشتت رها شوم؛ به سختی خودم را نگه داشتم. محکم دور انگشتت را گرفتم. ▪️چه شب ترسناکی بود آرمان! چندنفر بودند؟ فکر کنم بیست نفر. همه انگار مست بودند؛ دهان‌ها کف‌آلود، چشم‌ها سرخ. مثل یک گله گرگ گرسنه در کوهستان برفی، که شکاری زخمی را محاصره کرده، حلقه زده بودند دور تویی که دیگر اگر می‌خواستی هم رمق نداشتی که مقابلشان بایستی. و تو، آرام بودی. انگارنه‌انگار که در چند قدمی مرگ ایستاده‌ای. ▪️من تو را خوب می‌شناسم آرمان. یکی از رگ‌های دستت دقیقا از زیر رکاب من رد می‌شود، و من از نبضت می‌توانم بفهمم هیجان‌زده‌ای یا آرام، خوشحالی یا غمگین. آن لحظه منتظر بودم نبضت تند بزند. منتظر بودم بترسی. نترسیدی. نبضت هیچ تغییری نکرده بود. هرچه زدند، هرچه تهدید کردند، هرچه ناسزا گفتند... نبض تو همان بود که بود. آرام. ▪️تو درس دین خوانده بودی خودت؛ می‌دانستی تقیه برای حفظ جان اشکال ندارد. منتظر بودم بعد از آن‌همه درد، بالاخره زبان به توهین باز کنی. نگرانت بودم. اگر به ولیّ خدا توهین می‌کردی، روحت سیاه می‌شد و اگر سکوت می‌کردی، جسمت بیش از این در هم می‌شکست. ▪️شما انسان‌ها به اختیار مبتلایید؛ و من تازه امشب فهمیدم چه بلای عظیمی ست اختیار و انتخاب. داشتی دست و پا می‌زدی، نه در خون که در انتخاب میان زنده ماندن و زندگی کردن. تو از معدود کسانی بودی که ثابت کردی تفاوت این دو را می‌فهمی. مردانه زندگی کردن را بر نامردانه زنده ماندن ترجیح دادی؛ حتی به قیمت به شماره افتادن نفس‌هایت زیر ضربه‌های بی‌امانشان، به قیمت چاک‌چاک شدن تنت با حملات چاقویشان، به قیمت شکافتن جمجمه‌ات، به قیمت جان شیرینت... ▪️طاقت بیاور آرمان. چرا دستت از من هم سردتر شده؟ نبضت... چرا فاصله میان ضربه‌های نبضت، انقدر طولانی شده؟ چرا تکان خوردن رگت را به سختی از زیر رکابم حس می‌کنم؟ نه... حتما بخاطر این حرکتش را درست نمی‌فهمم که انگشتت ورم کرده. انگار بین هربار دم و بازدمت، یک قرن فاصله افتاده و من جان به لب می‌شوم تا هوایی که به ریه کشیده‌ای را بازگردانی. خواهش می‌کنم کمی بیشتر طاقت بیاور. دیگر تمام شد، امتحانت را خوب گذراندی. حالا باید با افتخار، سرت را بالا بگیری و زندگی کنی. حالا بچه‌ها و نوه‌ها و نوادگانت می‌توانند افتخار کنند به تو و انتخابت، به شجاعتت. ▪️ببین... رسیدند. پیدایت کردند. الان می‌رویم بیمارستان. چقدر خوب است که من همراهت ماندم. صورت تو درهم ریخته‌تر از آن است که دوستانت بشناسندت. اشکال ندارد. من خودم، با رکابِ خون‌رنگم، با خونی که میان نقشِ «رفع الله رایت العباس» خشکیده، فریاد می‌زنم که: خودش است... این آرمان عزیز شماست... 🔰@hawzah_khaharan_qom مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...می‌آییم پرشور و پرشورتر از همیشه؛ بخاطر خون سرخ زنان و کودکان مظلوم فلسطین و بخاطر خون پاک شهدایی که در دفاع از دین و ایمان من، عِرض من و دختران سرزمین من، بی گناه بر زمین ریخته شد... 🇵🇸 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🚩 وعده‌ ما: امروز، ساعت ۹ صبح 💢شروع راهپیمایی 👈 مصلای قدس 🔰@hawzah_khaharan_qom مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم