@hawzahnet
🔺 می گویند #سفیر_انگلیس مدت ها در پی آن بود كه با مرحوم #مدرّس دیداری خصوصی كرده و طی آن، با وعده و وعید، او را متقاعد سازد كه با انگلیسی ها كنار بیاید و دست از مخالفت با سیاست آنان بردارد.
▫️ بالاخره سفیر با مرحوم مدرس قرار ملاقات گذاشته و با بعضی از اعضای #سفارت به منزل ایشان می رود.
▫️ زمانی كه سفیر و همراهان وارد منزل مدرس می شوند، آن مرحوم ظاهرا مشغول تعمیراتی در خانه بوده و خود نیز شخصا به كارگران كمك می داده است.
▫️ سفیر و همراهان در اتاق می نشینند و منتظر می مانند تا با آن فقیه متنفّذ به خوش و بش بنشینند و سخن از صلح و سازش برانند.
▫️ در این بین، ناگهان یكی از بستگان نزدیك مدرس -ظاهرا دامادش - غمین و نالان و دریغاگویان، از راه می رسد و با صدای بلند -كه به گوش سفیر و همراهان نیز می رسیده- به مدرس می گوید:
🔻 - آقا چه نشسته اید؟! آقا، به داد ما برسید! ریختند، زدند، غارت كردند و هرچه گاو و گوسفند و حَشَم و غَنَم بود بردند! آقا به داد ما برسید...(حال، آیا این صحنه، روی نقشه قبلی بین مرحوم مدرس و فرد مزبور طرّاحی شده بود، یا تصادفا صورت گرفته است، معلوم نیست).
▫️ قیل و قالِ فردِ مزبور كه بالا می گیرد، مدرس پیش می آید و در حالی كه سفیر و همراهان نیز او را دیده و سخنانش را می شنیدند، رو به طرف كرده و می گوید:
🔻 - خوب، حالا بگو چه كسانی این ها را برده اند؟.
▫️ و او با حالتی برافروخته و ملتهب پاسخ می دهد:
🔻 «قشقائی ها، آقا، قشقائی ها!».
▫️ و باز ناله و گلایه را آغاز می كند:
🔻 - آقا ریختند، زدند و هرچه بود بردند! آقا، به داد ما برسید! ...
▫️ مدرس، با شنیدن پاسخ، نَفَسِ بلندی كشیده و می گوید:
🔻 - بابا نصفه جانم كردی! من فكر می كردم انگلیسی ها برده اند!
این كه چندان غصّه ای ندارد. قشقائی ها هم مثل خود ما هستند. فرضا گاو و گوسفند ما را ببرند، روغن و گوشتش باز به ما بر می گردد.
این؛ انگلیسی ها هستند كه اگر چیزی را بردند، دیگر برده اند و هیچ چیزش برنمی گردد! من همه ترسم از این بود كه نكند انگلسیی ها برده باشند...!
▫️منشی سفارت، سخنان مدرس را برای سفیر ترجمه می كند و سفیر پس از اطلاع از سخنان مدرس، سخت بور و كنِف شده، بر می خیزد و به همراهان نیز تشر می زند كه:
🔻- ما را ببین كه آمده ایم با چه كسی گفت وگو و تفاهم كنیم! هنوز هیچ حرفی بینمان ردّ و بدل نشده، جلو چشم ما، صریحا ما را دزد كرد! برخیزید، برخیزید برویم كه آبِ ما با این مرد در یك جو نمی رود...[1]
📚 [1] علی ابوالحسنی(منذر)، تراز سیاست، ص210.
http://noo.rs/fwX6S