✨﷽✨
خداوند متعال در حدیث قدسی می فرمایند:
اگر بندگانِ گناهکارم بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق میمُردند.
میزان الحكمه، جلد ۴، صفحه ۲۷۹۷
•┈•• ☘️ 🌸 ☘️ ••┈•
🌷كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌸
☘️
🌸 ☘️
☘️ 🌸 ☘️
🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸
✨﷽✨
🔻عملِ کم، ولی خوب🔻
تو بازار چوب فروشها، تو هر حجره، شاید روزی چند کامیون چوب معامله بشه..🚚🚛
ولی آخرِ روز اگه ازشون سؤال کنی، چقدر کاسبی کردی؟؟؟💵💰
مثلاً میگه دویست هزار تومن، یا سیصد هزار تومن.😟☹️
اما یک مُنَبَّتکار، یه تکّه کوچیک از همون چوبها رو میگیره و حسابی روش کار میکنه.. و روش نقش و نگارهای زیبا خلق میکنه...😇
بعد همون تکّه چوبِ کوچیک رو یک میلیون تومن یا بیشتر میفروشه...💵💰😳
و گاهی اوقات انقدر همون تکّه چوبِ کوچیک نفیس میشه، که نمیشه روش قیمت گذاشت.😳
👌 اعمال عبادی هم همینطوره.
⚠️ زیاد #عبادت کردن، خیلی ارزش نداره،
👈 بلکه روی عمل حسابی کار کردن، و اون رو خوب از کار در آوردن، خیلی مهمّه.👉
آدم زیارت عاشورا، دعای کمیل، نمازِ شب، و... رو کم بخونه، ولی خوب بخونه.😌😊
بعضیها انگار کُنتِرات برداشتن، باید حتماً بخونن و تموم کنن.😳
❗️❗️لازم نیست خیلی بخونی.
️⚠️ در زیاد خوندن، خطر عادت شدن و بیروح شدن، و بی توجّه تکرار کردن وجود داره.
❗️ملاکِ قرآن برای قبولیِ اعمال "اَحسَنُ عَمَلا" است، نه "اَکثَرُ عَمَلا".❗️
اَحسَنُ عَمَلا👈 یعنی خوب و به نحو احسن انجام دادن.
اَکثَرُ عَمَلا👈 یعنی زیاد و کثیر انجام دادن.
☝️ لذا خدا میفرماید ما شما رو خلق کردیم، تا مشخص بشه کدومتون بهتر عمل میکنید، نه اینکه کدومتون بیشتر عمل میکنید:
✿ خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.
💢 خدا مرگ و حیات را آفرید، تا شما را بیازماید، که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید.
🌴سوره ملک، آیه ۲🌴
☝️ و بعد هم در جای دیگر میفرماید، کسانی که عمل رو به نحو احسن انجام میدن، اجرشون پیش ما محفوظه:
✿ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا.
💢 مسلّماً ما پاداش کسانی که اعمال نیک انجام میدهند را، ضایع نخواهیم کرد!
📖سوره کهف، آیه ۳۰
•┈• 🌾🌷🌾 •┈•
💖كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌾
🌷
🌾🌷
🌷🌾🌷
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷
✨﷽✨
🌟📚قصه راست #ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
📙«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع
•┈• 🌾🌷🌾 •┈•
💖كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌾
🌷
🌾🌷
🌷🌾🌷
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷
✨﷽✨
✅ سپاس بر محرومیت ها(#شکر)
🔶 استاد علی صفایی حائری
امام سجاد در دعاى 35 مىگويد: «اللّهمَّ اجْعَلْ شُكْرى لَكَ عَلى ما زَوَيتَ عَنّى اوْفَرَ مِنْ شُكْرى اياك عَلى ما خَوَّلْتَنى»؛ سپاس بر محروميتها بيشتر از سپاس بر دارايىها.
اين سپاس كسانى است كه فهميدهاند اگر در دادن يك لطف است، در گرفتن لطفهاست. آنجا كه كبوترها جوجههايشان را مىزنند و بيرون مىرانند، پس از آنكه نوک در نوكشان مىگذاشتند و پاسدارشان بودند، آنجا لطف بيشتر و محبت بيشتر را مىتوانى ببينى، كه اين محروميت، بيشتر از آن بخشش، محبت و لطف دارد.
و همين است كه على مىگفت :
«نَحْمَدُهُ على آلائِه كَما نَحْمَدُهُ عَلى بَلائِه»؛ همانطور كه بر نعمتهايش سپاسگزاريم، بر گرفتارىهايش هم حامديم.
📚 تطهير با جارى قرآن، ج2، ص: 229»
┈•• ☘️💖☘️ ••┈
🌷كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌸
☘️
🌸 ☘️
☘️ 🌸 ☘️
🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸
✨﷽✨
#مقام_معظم_رهبری
🔹 این حدیثی که من خواندم از قول پیغمبر اکرم که «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. واقعاً هم این جور است که اگر چنانچه عدد ملّت مسلمان -حالا در یک کشور اسلامی مثل کشور ایران یا در فضای اسلامی مثل امّت اسلامی- زیاد باشد، این زمینه و امکان برای رشد و تعالی در آنها وجود دارد؛
🔹 یعنی وقتی که عدّه زیاد است، افراد صالح در آن قهراً زیادترند، تواناییها قهراً بیشتر است، نیروی انسانی قهراً راقیتر است؛ این چون طبیعی است اگر چنانچه جمعیّت زیاد باشد. جمعیّت کم، مقهور واقع میشود.
🔹امروز در دنیا آن کشورهایی که جمعیّتهای زیادی دارند، به برکت آن به خیلی امکانات دست یافتهاند؛ چین یک نمونه است، هند یک نمونه است؛ با اینکه مشکلاتی هم دارند امّا در عین حال خود این جمعیّت زیاد به عنوان یک ارزش اجتماعی، ارزش سیاسی، یک ارزش بینالمللی برای آنها توانسته موفّقیّتهایی را به وجود بیاورد. بنا بر این نسل باید افزایش پیدا کند؛ اینکه من تکرار میکنم، تأکید میکنم، به خاطر این است.
🔹به هر حال افزایش فرزند باید به صورت یک فرهنگ دربیاید. شما ببینید، در بعضی از کشورهای غربی ــ مثلاً در آمریکا ــ خانوادهای پانزده تا بچّه دارند، بیست تا بچّه دارند و از این قبیل، تشویق [هم] میشوند و هیچ کس مذمّتشان نمیکند. امّا نوبت به کشور ما که میرسد، این طرف قضیّه تشویق میشود، [یعنی] کمفرزندی و مانند اینها.
«بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از زوج های جوان در فروردین ماه ۹۸ »
#فرزندآوری
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌷
🍃
🌷🍃
🍃💠🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨﷽✨
✳️مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!»
✳️ مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است.
✳️ ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
✳️ مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
🔶 ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
🔶 قانون زندگی٬ قانون باورهاست
🔶 بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند
#باور #تلقین
•┈✾•🌿🌺🌿•✾┈•
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🍂
🌺
🍂🍃
🍃🌺🍂
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃