eitaa logo
حیات طیبه
436 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مهیا گوشیش را برداشت ــــ جانم مامان ـــ پیش مریمم ـــ سلامت باشی ـــ هر چی .زرشک پلو ـــ باشه ممنون گوشی را قطع کرد ــــ مامانم سلام رسوند ـــ سلامت باشه من پاشم چایی بیارم ــــ باشه ولی بشینیم تو حیاط ــــ هوا سرده ــــ اشکال نداره ــــ باشه مهیا پالتویش را تنش کرد کیفش را برداشت و به طرف حیاط رفت روی تخت تو حیاط نشست مریم سینی چایی را جلوی مهیا گذاشت ــــ بفرمایید مهیا خانم اینم ی چاییه لب سوز. مهیا چایی را برداشت محو بخار چایی ماند استکان را به لبانش نزدیک کردو مقداری خورد چایی در این هوای سرد واقعا لذت بخش بود _مریم ، مهیا جان ــــ خب چه خبر ـــ خبری بدتر از اتفاق امروز؟ ـــ میشه امروزو فراموش کنی بیا در مورد چیزای دیگه ای صحبت کنیم ــــ باشه ـــ رابطتت با مامانت بهتر شده ـــ میدونی مریم الان به حرفت رسیدم من در حق مامان بابام خیلی بدی کردم کاشکی بتونم جبران کنم ـــ میتونی من مطمئنم با باز شدن در صحبت دخترا قطع شد مریم با دیدن شهاب با ذوق از جایش بلند شد ـــ وای شهاب اومدی به طرف شهاب رفت شهاب مریم را در آغوش ڪشید و بوسه ای بر سرش کاشت مهیا نگاه کنجکاوانه ای به شهاب خسته و کوله پشتیش انداخت شهاب با دیدن مهیا شوکه شد ولی حفظ ظاهر کرد ـــ سلام مهیا خانم ــــ سلام مهیا خیلی خشک جوابش را داد هنوز از شهاب دلخور بود شهاب به طرف در ورودی رفت ولی نصف راه برگشت ـــ راستی مریم جان ـــ جانم داداش ـــ در مورد قضیه راهیان نور دانش آموزان که گفتم یادت هست ــــ آره داداش ــــ ان شاء الله پس فردا عازمیم آماده باش ــــ واقعا ؟؟ ـــ آره شهاب سعی کرد حرفی بزند اما دو دل بود ــــ مهیا خانم اگه مایل هستید میتونید همراه ما بیاید مهیا ذوق کرد. اما لبخندش را جمع کرد ـــ فکر نکنم حالا ببینم چی میشه شهاب حرف دیگه ای نزد و وارد خانه شد ولی فضول شده بود و خودش را پشت در قایم کرد ــــ خیلی پرویی تو . داداشم کم پیش میاد کسی رو دعوت کنه اونم دختر، بعد براش کلاس می زاری؟ ـــ بابا جم کن من الان اینَهو خر که بهش تیتاپ میدن ذوق کردم . ولی می خواستم ی کم جلو داداشت کلاس بزارم شهاب از تعجب چشمانش گرد شد ولی از کارش پشیمان شد و به طرف اتاقش رفت ــــ راستی مریم این داداشت کجا بود ـــ ببینم اینقدر از داداشم میپرسی نمیگی من غیرتی بشم مهیا چندتا قند برداشت و به سمتش پرت کرد .ـــ جم کن بابا ـــ عرض کنم خدمتتون برادرم ماموریت بود ــــ اوه اوه قضیه پلیسی شد ڪه ــــ بله برادر بنده پاسدار هستش ـــ از قیافه خشنش میشه حدس زد ــــ داداش به این نازی دارم میگی خشن ـــ هیچکی نمیگه ماستم ترشه . من برم ننم برام شام درست کرده ـــ باشه گلم دم در با هم روبوسی کردن ــــ راستی مهیا چادر الزامیه ـــ ای بابا ــــ غر نزن ـــ باشه من برم ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞