eitaa logo
حیات طیبه
412 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت نگاهی به کارتون های وسط پذیرایی انداخت ــــ مهیا دنبال چی میگردی از وقتی اومدی همه کارتون های انبارو آوردی وسط پذیرایی احمد آقا لبخندی به مهلا خانم زدـ ـــ ولش کن خانم بزار کارشو بکنه مهیا سرش را از کارتون درآورد و بوسی برای احمد آقا فرستاد ـــ ایول بابای چیز فهم احمد آقا خنده ای کرد و سرش را تکان داد مهیا جیغ بلندی زد مهلا خانم با نگرانی به سمتش رفت ــــ چی شد مادر ـــ پیداش ڪردم ایول ـــ نَمیری دختر دلم ریخت احمد آقا خندید و گفت : ـــ حالا چی هست این مهیا چادر را سرش کرد ـــ چادری که از کربلا برام آوردید یادتونه؟ مهلا خانم واحمد آقا با تعجب به مهیا نگاهی کردند !! مهلا خانم که شوکه شده بود پرسید: ـــ برا چیته؟ ـــآها خوبه یادم انداختید مهیا از بین کارتون ها رد شد و کنار احمد آقا نشست ـــ مریم، داداشش وهمکاراش می خوان دانش آموزارو ببرن اردو. منم دعوت کردن برم باهاشون ــــ برا همین می خوای چادر سرت کنی ؟ ــــ آره اجباریه ـــ مگه کجا میرید؟ ـــ راهیان نور. شلمچه اینا فک کنم ــــ تو هم میری؟ ــــ آره دیگه یعنی نمیزارید برم؟ احمد آقا دستی بر روی سرش کشید ـــ نه دخترم برو به سلامت . کِی ان شاء الله حزکت میکنید؟ ـــ پس فردا ، خب من برم بخوابم فردا صبح کلاس دارم ـــ شبت خوش باباجون ــــ کجا کجا همه اینارو جمع میکنی میزاری تو انباری مهیا به طرف اتاقش دوید ــــ مامان جونم جمع میکنه ــــ مهیا دستم بهت برسه میکشمت مهیا خندید و خودش را روی تخت پرت ڪرد گوشیش را برداشت و برای مریم پیامک فرستاد ــــ میگم مری جان میشه زهرا هم بیاد بعد دو دقیقه مریم جواب داد ـــ مری و کوفت. اسممو درست بگو .از شهاب پرسیدم گفت اشکال نداره فقط مدارکتو بیار تا بیمه بشی ـــ اوکی از شهاب جوووونت تشکر کن ــــ باشه مهیا جوووونم لبخندی زد و گوشیش را خاموش کرد . برای این اردو خیلی ذوق داشت این اردو براش تازگی داشت و مطمئن بود با زهرا و مریم خوش میگذره ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞