#داستان
✍روزی حضرت موسی (ع) در كوه طور ، به هنگام مناجات عرض كرد :
✨ای پروردگار جهانیان !
جواب آمد : لبیك!
✨سپس عرض كرد : ای پروردگار اطاعت كنندگان!
جواب آمد :لبیك!
✨سپس عرض كرد :ای پروردگار گناه كاران !
موسی علیه السلام شنید :لبیك، لبیك ، لبیك!
🌟حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم ، یكبار جواب دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهكاران ،
سه مرتبه جواب دادی ؟خداوند فرمود :
🔆ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهی ندارند و اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسی پناهنده شوند؟
📚 قصص التوابین/ص 198
#امیدواری
~~~🔹🍃🌺🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
🍃
🌺🍃
🍃🌸🍃
💠🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃💠
🌛#داستان
نقل است که در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت:"چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد.
آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟"
روستاییان گفتند: "نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!"
➕این دقیقا حکایت این روزهای مدیریت اقتصادی و بازار ارز ماست !
🔹ارز را به اسم تک نرخی 700 تومان گران کردند !
🔸 چندین بخشنامه صادر کردند !
🔹دلالان ارز را دستگیر کردند !
🔸صرافی ها را مجاب کردند که ارز خرید و فروش نکنند !
🔹ارز مسافرتی اختصاص دادند !
🔸ژست دلسوزان مردم را گرفتند که ایندفعه می خواهیم کاری کنیم کارستان !
🔹کلمه قاطعانه را بارها در کلام و بخشنامه های خود تکرار کردند !
🔸چندین جلسه تخصصی در دولت برگزار کردند ! چندین جلسه تخصصی در کمیسیونهای مجلس برگزار شد !
🔘اما همچنان لاشه سگ را در چاه آب نگه داشتند ! مدیریت رانتی و آلوده به فساد در حساس ترین جایگاههای اقتصادی همچنان حضور دارد و نتیجه همه این اقدامات از قبل معلوم است !!!
▪️عقل و منطق حکم می کند که قبل از کاشتن دانه اول علف های هرز را از زمین بیرون می کشیدند که نکشیدند !
➕حالا انتظار دارید معجزه ای اتفاق بیافتد !؟
🔘لاشه سگ همچنان در چاه آب است !
•┈┈••✾•🍂🌟🍂•✾••┈┈•
🌷كانال (لاله اى از ملكوت)؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍂
🌟
🍂🌟
🌟🍂🌟
🌷🌟🍂🌟🍂🌟🍂🌟🍂🌟
#داستان جالب گوهر پنهان
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود : ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
📚داستان های مثنوی معنوی
~~~🔸🎾🌸🎾🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🎾
🎾🌸
🌸🎾🌸
🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾
#داستان واقعی ازکسی که پس ازمرگ دوباره زنده شد.
حتمابخوانید/عقوبت گناه
من و فرهاد از کودکی با هم رفیق بودیم ولی فاصله زیادی بین ما وجود داشت. او صاحب یک خانواده میلیاردر بود که چندان اعتقاد مذهبی نداشتند.
و من در خانواده ای بزرگ شده بودم که اولین چیزی که آموختم نماز بود. ولی فرهاد مانند خانواده اش بی ایمان نبود.
دوستی ما ادامه داشت. سالها بعد فرهاد همراه با خانواده اش به آمریکا رفت. سه سال بعد برای من دعوتنامه فرستاد.
خیلی دلم می خواست پروازم را لااقل 6 روز عقب بیندازم تامثل سالهای گذشته دهه محرم خصوصاً تاسوعا و عاشورا در تهران باشم. ولی تاریخ پرواز بعدی 20 روز بعد بود. برخلاف میلم روز 4 محرم سوار هواپیما شدم و 2 روز بعد به آمریکا رسیدم.
با دیدن فرهاد بال در آوردم. وقتی به فرهادگفتم که دلم می خواست چند روز دیگر در تهران بمانم او خندید وگفت: پسر خوب! دوشنبه عروسی فتانه(خواهر فرهاد) است.
پشتم لرزید و گفتم: دوشنبه عاشوراست.
فرهاد نگران گفت: "راست میگی؟؟؟؟" ناگهان چنان روی ترمز کوبید که نزدیک بود تصادف کنیم.
وقتی که همزمانی عاشورا با عروسی را به خانواده وی گوشزد کردم مرا به مسخره گرفتند. فرهاد سر دوراهی مانده بود. ولی به هر حال عروسی در روز دوشنبه برگزار شد.
من یک راه حل پیداکردم تا به آن جشن نروم. خانواده فرهاد می دانستند که من از کودکی هر وقت دچار خونریزی می شدم تا ساعتها ادامه پیدا می کرد و پزشکان توصیه کرده بودند مراقب باشم که دچار خونریزی نشوم. من آن روز مخصوصاً خون خود را ریختم!
ساعت 10 صبح به هوای پوست کندن سیب چاقوی تیز راکشیدم کف دستم و خون فواره زد. کارم به بیمارستان کشید. بستری شدم. ساعت 16 بعداز ظهر فرهادبه دیدنم آمد. در حقیقت آمده بود که از من اجازه بگیرد. او گفت: محسن موقعیت منو درک کن!
من فقط یک جمله گفتم: "اگه واقعاً چاره ای نداری لااقل لباس شاد نپوش. مشروب نخور. دنبال رقص و آوازهم نرو"
او قول داد که حرمت عاشورا را حفظ کند.
ساعت 12 نیمه شب خانواده فرهاد همراه عروس و داماد به دنبال من آمدند تا همگی به ویلای پدر فرهادبروند و یک هفته بنوشند و برقصند و شاد باشند.
هرکار کردم نروم نشد. فرهاد گفت: "من به خاطر تو با لباس اسپورت و شلوار لی تو عروسی خواهرم شرکت کردم و با خانواده ام دعوام شد ازت میرنجم."
نمی توانستم تصور کنم در ایران همه در حال عزاداری شام غریبان هستند و من در کنار 9 نفر که همگی مستند عازم ویلا.
داماد که یک جوان تحصیل کرده آمریکایی بود علت ناراحتی ام را پرسید.
واقعیت را برای اوشرح دادم.
دیویدبا احترام زیادبرایم سر تکان داد و گفت: به عقیده شما احترام می گذارم.
باهم عازم شدیم.
فرهاد پرسید: محسن فکرمی کنی ما عقوبت این گناهو بدیم؟ که ناگهان صدای ترمز شدیدی به گوشم رسید و ماشین به ته دره سقوط کرد.
لحظه ای به خودآمدم که چند پیکر خون آلود دراطرافم افتاده بود. درحقیقت بوی خون بود که باعث شد بیدار شوم.
صدای دیوید را که می گفت help شنیدم و بعد او با 2 نفر دیگر پیدایشان شد. دیوید چندخراش سطحی برداشته بود.
دست و پا وقسمتی از سر وگردنم زیر ماشین مانده بود و عجیب اینکه چیزی حس نمیکردم. هر 8 نفرمان را از لای لاشهای اتومبیل (که کاروان بود)به سختی بیرون کشیدند.
یکی از آن 2 غریبه که بعدها فهمیدم پرستار بود همه را معاینه می کرد.سپس رو به دیوید می گفت: "این مرده!"
روی فرهاد مکث کرد و گفت: این زنده است.
من رامعاینه کرد و گفت: متأسفم!!!مرده.
باورم نمی شد. فریاد زدم من زنده ام!!
ولی صدای مرا نمی شنیدند. به بدن آش و لاشم که نگاه می کردم باور می کردم که مرده ام ولی چرا همه اینها را حس می کردم؟
فرهاد را به بیمارستان بردند.
ناگهان دیدم روح آن 6 نفر از جسمشان جدا شده و هر 7 نفرمان به آسمان نگاه کردیم. نوری عظیم و سبز رنگ که چشم را کور می کرد در هوا پدیدارشد (شاید حرفهایم را باور نکنید و آنها را تخیلات به حساب بیاوید. فقط خدامی داند من چه می گویم)
در این لحظه صدای آسمانی به گوشم رسید که می گفت: "یک نفر از اینها عزادار و سینه زن من است" و بعد قسمتی از آن نور متوجه من شد و باعث شد که هیچ چیز را در اطرافم نبینم و حس نکنم تا... .
این فقط می تونه یه معجزه باشه. من 2 بار تورو معاینه کردم حتی پزشک جوانی که فرهاد رو به بیمارستان رساند اعلام کرد: لااقل قلب تو 10دقیقه ازکار افتاده بود نمی فهمم چرا بین اون همه جمعیت تو -فقط تو- زنده موندی؟!
اینها را دیوید شوهر فتانه مرحوم گفت.
آنها روز بعد برای بردن جنازه ها می آیند که از یک مأمور می شنوند یک نفرشان زنده است.
فرهاد یک چشمش را از دست داد. او به ایران برگشت و برای همیشه ساکن ایران شد. هرسال برای آمرزش روح خانوادهاش درمحرم 10 شب خرج می دهد.
✍(منبع:خبرنگاران جوان)
~~~🔹🍃💠🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
🍃
💠🍃
🍃💠🍃
💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
#داستان_واقعی
#وقتی_که_الاغ_شدم❗️
#مجید_ناظمی
تابستان سال 1389 بود
در حال رانندگی بودم حواسم نبود .یه دفعه یک #ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با #بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست .
همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم
گفتم ،آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند . تو باید به من میگفتی خر . دوم اینکه اگه من الاغم ،حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم
سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم .... یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام
منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش
بااشاره اون ،هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد .
این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش .و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت .
اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک #واکنش تبدیل میشه به یک #خلاقیت .یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی
هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود .رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم .
میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن .
1-آخر هر جنگی صلحه
2- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم
3- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست
4- وقتی کسی #عصبانی_ت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه
این #داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوها تعریف میکنم و کلی باهم ،به لحظه الاغ شدنم میخندیم.!😂
~~~🔸 🍃 🌹🍃 🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌹
🍃
🌹🍃
🍃 🌹🍃
🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃🌹
﷽
#حقیقت_گناه
درک واقعی نسبت به حقیقت گناه خیلی می تواند در ترک گناه موثر باشد!
ما تا زمانی که درک واقعی نسبت به حقیقت گناه نداریم اگر هم گناه را ترک نماییم یک جورایی با رضایت قلبی نیست و یک کراهتی نسبت به این ترک داریم و گاهی در عالم درون نق می زنیم که حالا نمی شد این عمل حرام نباشه وتا من یک خرده خوش باشم.
🔸مثال ما اگر هم گناه را ترک کنیم بدون شناخت حقیقت گناه،مثل کودکی است که میخواهد به بخاری داغ دست بزند ولی مادر جلوی او را می گیرد و می گوید جیز است!اما اندرون احوال این کودک اعتراض است و جیغ می زند تو نمی گذاری من خوش باشم!
درست است خدا ما را منع نموده وما پرهیز می کنیم اما این پرهیز با جیغ و اعتراض درونی همراه است چون حقیقت گناه را نفهمیدیم که جیز است مثل همان کودک!
🔸اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
«لَوْ لَمْ یَنْهَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ مَحَارِمِهِ لَوَجَبَ أَنْ یَجْتَنِبَهَا الْعَاقِل»
(غررالحکم/7595)
اگر خدا از حرام نهی نکرده بود، عاقل باید خودش از حرام اجتناب میکرد
یعنی عاقل به حقیقت گناه پی برده است.ضرر گناه برای جان خود را متوجه است تعفن گناه را استشمام نموده است.این عاقل به معنای کسی که از چشم یا شامّه برزخی برخوردار است نیست به معنای کسی است که فکر می کند اهل تفکر است اهل حساب و کتاب است .
#داستان
🔸شما ببینید گناه در نظر مقدس اردبیلی چگونه بوده است:
طلبه جوانی از مقدس اردبیلی (ره) پرسید: استاد! آیا شما گناه میکنید؟
استاد گفت: فرزندم؛ همه انسانها جایز الخطا هستند.
دوباره پرسید: عموم انسانها را که میدانم، منظورم خود شما هستید، آیا شما گناه میکنید؟
مقدس اردبیلی (ره) با تبسم پاسخ داد: الله اکبر، حالا که اینقدر اصرار میکنی، باید بگویم نه! من گناه نمیکنم.
شاگرد پرسید: آیا فکر گناه هم نمیکنید؟
استاد فرمود: نه عزیزم، فکر گناه هم نمیکنم.
طلبه جوان که خیلی تعجب کرده بود پرسید: مگر امکان دارد استاد؟
مرحوم مقدس اردبیلی فرمود: آری، امکان دارد، اگر قبول ندارید من سؤالی از شما میپرسم، جواب صحیح آن را بدهید:
آیا شما نجاست میخورید؟
طلبه جوان که احساس میکرد مورد اهانت قرار گرفته، رنگ چهرهاش تغییر کرد و گفت: نه استاد، این چه سؤالی است؟
مقدس اردبیلی (ره) دوباره فرمود: آیا فکر خوردن نجاست را هم نمیکنی؟
جواب داد: نه
استاد فرمود: گناه نزد من مثل نجاست است، حتی بدتر از آن است.
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨
#حقیقت_گناه
درک واقعی نسبت به حقیقت گناه خیلی می تواند در ترک گناه موثر باشد!
تا زمانی که ما درک واقعی نسبت به حقیقت گناه نداریم اگر هم گناه را ترک نماییم یک جورایی با رضایت قلبی نیست و یک کراهتی نسبت به این ترک داریم و گاهی در عالم درون نق می زنیم که حالا نمی شد این عمل حرام نباشه وتا من یک خرده خوش باشم.
🔸مثال ما اگر هم گناه را بدون شناخت حقیقت گناه ترک کنیم ،مثل کودکی است که میخواهد به بخاری داغ دست بزند ولی مادر جلوی او را می گیرد و می گوید جیز است!اما اندرون احوال این کودک اعتراض است و جیغ می زند تو نمی گذاری من خوش باشم!درست است خدا ما را منع نموده وما پرهیز می کنیم اما این پرهیز با جیغ و اعتراض درونی همراه است چون حقیقت گناه را نفهمیدیم که جیز است مثل همان کودک!
🔸اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لَوْ لَمْ یَنْهَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ مَحَارِمِهِ لَوَجَبَ أَنْ یَجْتَنِبَهَا الْعَاقِل»📚 (غررالحکم/7595) اگر خدا از حرام نهی نکرده بود، عاقل باید خودش از حرام اجتناب میکرد یعنی عاقل به حقیقت گناه پی برده است.ضرر #گناه برای جان خود را متوجه است تعفن گناه را استشمام نموده است.این عاقل به معنای کسی که از چشم یا شامّه برزخی برخوردار است نیست به معنای کسی است که فکر می کند اهل تفکر است اهل حساب و کتاب است .
#داستان
🔸شما ببینید گناه در نظر مقدس اردبیلی چگونه بوده است:
طلبه جوانی از مقدس اردبیلی (ره) پرسید: استاد! آیا شما گناه میکنید؟
استاد گفت: فرزندم؛ همه انسانها جایز الخطا هستند.
دوباره پرسید: عموم انسانها را که میدانم، منظورم خود شما هستید، آیا شما گناه میکنید؟
مقدس اردبیلی (ره) با تبسم پاسخ داد: الله اکبر، حالا که اینقدر اصرار میکنی، باید بگویم نه! من گناه نمیکنم.
شاگرد پرسید: آیا فکر گناه هم نمیکنید؟
استاد فرمود: نه عزیزم، فکر گناه هم نمیکنم.
طلبه جوان که خیلی تعجب کرده بود پرسید: مگر امکان دارد استاد؟
مرحوم مقدس اردبیلی فرمود: آری، امکان دارد، اگر قبول ندارید من سؤالی از شما میپرسم، جواب صحیح آن را بدهید:
آیا شما نجاست میخورید؟
طلبه جوان که احساس میکرد مورد اهانت قرار گرفته، رنگ چهرهاش تغییر کرد و گفت: نه استاد، این چه سؤالی است؟
مقدس اردبیلی (ره) دوباره فرمود: آیا فکر خوردن نجاست را هم نمیکنی؟
جواب داد: نه
استاد فرمود: گناه نزد من مثل نجاست است، حتی بدتر از آن است.
📚 عبرتها در آينه داستانها
🔸نگاه مانگاه ملکوتی به اعمال باشد حال یا خودمان ملکوت گناه را دیده باشیم و شناخته باشیم یا به خبر اهل ملکوت در این باره را باور کنیم.
🔸شما اگر به کسی بگویی آتش می سوزاند ولی او باور نکند تعجب میکنی که چرا حالیش نیست!
این ها مربوط به ظواهر و عالم ماده است که همه می بینیم و باور میکنیم.ولی همه عالم ، همین عالم ماده نیست ما عالم ملکوت هم داریم!خب!اگر خودمان نرسیدیم ونمی بینیم دلیل بر نبودن ملکوت نیست! انبیا آمدند تا دید انسان را بالا ببرند و اگر انسان حقیقت گناه را بفهمد دیگر نمیتواند گناه کند، و حتی فکر گناه را هم نمیکند.
🔸به ما خبر دادند این عملی که شما انجام می دهید یک ظاهر دارد یک باطن
به ما خبر داده اند این دروغی که می گویی یک اتفاقی را در باطن شما رقم میزند که به ضرر شماست:
#روایت
🔸رسول خدا ص فرموده:
ان المؤمن اذا کذب بغیر عذر خرج من قلبه نتن
مؤمن هرگاه بدون عذر دروغ بگوید بوی گندی از قلبش بیرون می آید
📚جامع الاخبار، ص 417، فصل فی الکذب و الصدق، ح 1158
این بوی گند هم خودش را متعفن می نماید هم در عالم می پیچد و بر عالم اثر می گذارد.
📝 .... 📝
پس یک اثر و ضرر گناه این است که ما را متعفن می نماید خدا می فرماید تا رسوا نشدید بیایید خودتان را معطر نمایید.
#روایت
📚 پیامبر(ص) فرمود:
🔸تعطروا بالاستغفارلاتفضحنکم روائح الذنوب؛
خودتان را با استغفار خوشبو و معطر گردانید تا بوی گناه شما را رسوا و مفتضح نگرداند.
📚بحار/ ج 7/ ص 278
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💖
☘️
💖☘️
☘️💖☘️
💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
4_5783037038722810543.mp3
9.87M
✨﷽✨
#داستان عجیب و تکان دهنده درباره نماز شب...
مقدس اردبیلی و پوست خربزه
#نماز_شب
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
#داستان
💎روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند
به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت :
تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم
بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم :
کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند
آتش اختلافی برافروزد، و...
بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم
┈••🌾🥀🌾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🥀
🌾
🥀🌾
🌾🥀🌾
🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀
#از_فقراء_قرض_بگیریم
#داستان
✍روزی؛ پسری از خانوادهای نسبتا ثروتمند،
متوجه شد که مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست!
با تعجب به مادرش گفت:
مادر عزیزم؛ دیروز یک کیسه بزرگ نمک برایت خریدم، چرا از همسایه نمک طلب میکنی؟
مادر گفت:
پسرم؛ همسایه فقیرمان، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند.
دوست داشتم از آنها چیز سادهای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد.
ما چیزی کم نداریم که از آنها قرض بگیریم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که ما هم به آنها محتاجیم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد و شرمنده نشوند...
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🍂
🌺
🍂🍃
🍃🌺🍂
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂