☀️#امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام:
✍️ اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ
🔴 كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچک مشماريد؛ زيرا كوچک آن هم بزرگ است و اندكش بسيار
📚 وسائل الشیعة، جلد۱، صفحه۱۱۸
#کوچکهای_بزرگ
چقدر کار خیر کوچک برایت پیش آمده که آن را به جهت کوچکی اش انجام نداده ای؟
🍃آیا تا به حال از کنار شیر آبی که چکه میکرده بی تفاوت عبور نکرده ای؟
🍃آیا تا به حال از کنار چراغی که بی جهت روشن است بی توجه گذر نکرده ای؟
🍃آیا تا به حال از میل یک لقمه اضافه غذا صرف نظر کرده ای؟
🍃آیا تا به حال از یک نگاه خیلی کوچک به نامحرم یا صحنه ی غیر مجاز صرف نظر کرده ای ؟
🌿وقس علی هذا...
❤️اگر پاسخ این گونه سؤالات کم اهمیت مورد رضایت خداست، بدان که معامله ای بسیار سودمند انجام داده ای.
💐خوش به سعادت
🌵و الا فلا...
#علیکم_بالمحقرات
┈••🌴🌼🌴••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌴
🌼
🌴🌼
🌼🌴🌼
🌴🌼🌴🌼🌴🌼🌴
#کوچکهای_بزرگ
#کمهای_زیاد
#اندکهای_بسیار
#علیکم_بالمحقرات
💐امیرالمؤمنین على عليه السلام:
كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار
اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ
📚ميزان الحكمه جلد7 صفحه 56
┈••🍃🌺🍃••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌺
🍃
🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✨﷽✨
سبك و كوچك شمردن گناه
الإمامُ الرِّضا عليه السلام : الصَّغائرُ مِنَ الذنوبِ طُرُقٌ إلى الكبائرِ ، ومَن لَم يَخَفِ اللّه َ في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكثيرِ .
بحار الأنوار : 73/353/55 .
امام رضا عليه السلام : گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگند وكسى كه ازخداوند دراندك ترس نداشته باشد، در زياد نيز از اونمى ترسد.
✳️ بدهای حقیر، حقیرمان میکنند!
✍کمها کم نیستند، وقتی کمکم باهم میشوند! #بدها کوچک نیستند، وقتی با کوچکهای دیگر همدست میشوند. شما هم دیدهاید، در طبیعت، همدستی چند شغال، شیر را با همهی شکوه و شوکتش از پای میافکند. شما هم دیدهاید تبانی چند لاشخور با ببر و پلنگ چه میکند.
مباد بدهای ما کمکم وسعت وجودمان را پر کنند! همین #بدهای_حقیر، حقیرمان میکنند. آری همینها! همین!
کوه با سنگ آغاز میشود، دریا با قطره. حذف چراغی کوچک، آغاز تاریکی است. ورود یک میکروب، سرآغاز بیماری، پلی بهسوی مرگ! هیچ بدِ کمی را دستکم نگیریم!
👤 #محمدرضا_سنگری
📚 از کتاب #سفر_زندگی
📖 صفحات ۷۳ و ۷۴
#کوچکهای_بزرگ
#علیکم_بالمحقرات
┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌷
🌷
🌷🌷
🌷🕌🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی
☘نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود.
☘شبی از شبها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت!
🍀وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟!
☘سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است.
🍀مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید.
☘دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت.
🍀صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست.
☘رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
🍀پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند.
☘پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد.
🍀پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
☘گفت:
ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهنسالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم.
🍀پادشاه گفت:
تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟
☘گفت:
به خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
🍀پادشاه گفت:
بله! جز چه؟
☘پیرزن گفت:
جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود.
🍀تشنگی بهشدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی میکرد خود را به آب برساند، نمیتوانست.
☘برخاستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم.
🍀پادشاه گفت:
آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
👈پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند.
#اخلاص
#کوچکهای_بزرگ
#علیکم_بالمحقرات
┈••🍃🌸🍃••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌼هیچ عملی را کوچک نشماریم
✍️یکی از علمای اهل بصره میگوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانهام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت:
🍂 برو و به خانوادهات بده. به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمیتواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
🍂آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمیکنم. گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانهام کسانی هستند که به این غذا محتاجترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمیگشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر میکردم.
🍂که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز میکرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشستهای؟!
🍂در خانهات خیر و ثروت است! گفتم: سبحان الله! از کجا ای ابانصر؟
🍂گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت میپرسد و همراهش ثروت فراوانی است. گفتم: او کیست؟
🍂گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که به دست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بینیاز ساختم. در ثروتم سرمایهگذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم میکردم. ثروتم کم که نمیشد زیاد هم میشد. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شبها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند. و مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکند.
🍂به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفهای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند.
🍂چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت. از شهوتهای نفس مثل: ریا، غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
🍂 گفتند: این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریههای آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت.
👌 بله دوستان من، خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم.
#اخلاص
#کوچکهای_بزرگ
#علیکم_بالمحقرات
#معامله_با_خدا
┈••🌿🌹🌿••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌹
🌿
🌹🌿
🌿🌹🌿
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
هدایت شده از حیات طیبه
🌼هیچ عملی را کوچک نشماریم
✍️یکی از علمای اهل بصره میگوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانهام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت:
🍂 برو و به خانوادهات بده. به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمیتواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
🍂آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمیکنم. گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانهام کسانی هستند که به این غذا محتاجترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمیگشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر میکردم.
🍂که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز میکرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشستهای؟!
🍂در خانهات خیر و ثروت است! گفتم: سبحان الله! از کجا ای ابانصر؟
🍂گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت میپرسد و همراهش ثروت فراوانی است. گفتم: او کیست؟
🍂گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که به دست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بینیاز ساختم. در ثروتم سرمایهگذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم میکردم. ثروتم کم که نمیشد زیاد هم میشد. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شبها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند. و مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکند.
🍂به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفهای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند.
🍂چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت. از شهوتهای نفس مثل: ریا، غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
🍂 گفتند: این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریههای آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت.
👌 بله دوستان من، خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم.
#اخلاص
#کوچکهای_بزرگ
#علیکم_بالمحقرات
#معامله_با_خدا
┈••🌿🌹🌿••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌹
🌿
🌹🌿
🌿🌹🌿
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹