📚 #داستان_آموزنده
👈 در جستجوی #گنج...
مولوی در مثنوی داستان مردی را آورده که طالب گنج بود و همیشه به درگاه خدا دعا و تضرع می کردکه: خدایا این همه گنج ها را مردم زیرخاک کرده اند و مرده اند و کسی از آنهااستفاده نمی کند به من گنجی نشان بده که آن را بردارم و یک عمر راحت زندگی کنم.
در عالم خواب ندایی آمد: ای بنده ی من در فلان جا بالای فلان کوه و در فلان نقطه می ایستی تیری به کمان می گذاری هر جا افتاد گنج آنجاست. آن مرد بیل و کلنگ را برداشت و به آن نقطه رفت و دید که همه ی علامت ها درست است
بنابراین تیر را در کمان گذاشت و گفت: حالا به کدام طرف پرتاب کنم و یادش افتاد به او نگفته اند به کدام طرف پرتاب کند. خلاصه به یک طرف پرتاب کردو آنجایی را که تیر افتاده بود با بیل و کلنگ کند ولی خبری نبود او دوباره به طرف دیگر تیر انداخت اما اثری نیافت بنابراین به شمال و جنوب انداخت وباز هم چیزی نیافت.
او به مسجد بازگشت و دعا و تضرع نمود و دوباره در عالم خواب همان ندا را شنید که به او نشانی داده بود گفت: بارخدایا این چه پیشنهادی بود که به من دادی من هر چه گشتم چیزی پیدا نکردم. آن ندا گفت: من کی به تو گفتم تیر را با توان و قوت بکشی وپرتاب کنی؟ بلکه گفتم تیر را در کمان بگذارو هر جا افتاد گنج آنجاست.
مرد روز بعد رفت وتیر را در کمان نهاد و هیچ نکشید و رهایش کرد و تیر درجلو پایش افتادو او زیر پایش را کند و گنج را پیدا کرد.
از بزرگی پرسیدند: منظور مولوی از بیان این داستان چیست؟ او جواب داد: گنج در خود توست و این طرف و آن طرف برای چه می روی؟
👌در درون هر کس شکوه و عظمتی محبوس وجود دارد. انسانهای موفق کسانی هستند که به درون خویش می روند و به کانون خویش می رسند و با شناخت استعدادهای درونی شان راه پیروزی را در پیش می گیرند.
~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💎
🍃
☀️🍃
🍃☀️ 🍃
💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎