مردم و #مکروهات
برخی از مردم تصور میکنند مکروهات در همه جا به یک معناست و نباید انجام شود.
در حالی که آنچه به عنوان مکروه در اسلام مطرح شده چند گونه است:
1⃣ گاه مقصود از کراهت ثواب کمتر است مانند نماز خواندن در حمام، اقتدا کردن مسافر به غیر مسافر.
2⃣گاه مقصود از کراهت، تنفر خداوند از آن عمل است مانند: طلاق، تنها سفر کردن، تنها خوابیدن، همراه داشتن قرآن برای کسی که جنب است.
3⃣گاهی کراهت به جهت ضرری است که چیز مکروه دارد مانند خوردن گوشت اسب و الاغ و...
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💠💠💠﷽💠💠💠
🔴 یکی از #باورهای_غلط این است که در بحث نجاست و طهارت، ملاک را #عقل محاسبهگر و یا #گمان و ظن خود میدانیم!
💠 #مطلب_اول: اسلام برای جلوگیری از صفت زشت وسواس که زندگی را بر خود مبتلا به وسواس و اطرافیان سخت و تلخ میکند در بحث نجاست و طهارت ملاکی قرار داده است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد و آن ملاک فقط #یقین به نجاست است یعنی حتی گمان به نجاست هم باعث نجس دانستن شیئ نمیشود.
💠 #مطلب_دوم: این یقین فقط از راه #حس مثل چشم ایجاد میشود. اشتباه بسیاری از مردم این است که در مواردی #دودوتا_چهارتا میکنند و با عقل محاسبهگر خود به نتیجهی نجاست میرسند. #مثلا بچهای که پایش نجس بوده و روی فرش گذاشته و نجاست سرایت به همان قسمت کرده از نظر اسلام فقط همانجا #نجس است و حق نداریم دودوتا چهارتا کنیم و بگوییم این بچه جاهای دیگری که راه رفته نجس است چون ملاک نجاست فقط #یقین به نجاست است و اگر شک و حتی گمان به نجاست داریم طبق فتوای مراجع پاک است.
💠 #مطلب_سوم: حق نداریم در موارد شک و گمان به نجاست احتیاط کنیم چرا که منجر به وسواس میشود و #وسواس_حرام است.
💠 #مطلب_چهارم: در بحث طهارت و نجاست حق نداریم #تحقیق و تفحص کنیم تا مطمئن شویم آیا فلان چیز نجس است یا خیر! چرا که اگر منجر به وسواس شود حرام است.
💠 #مطلب_پنجم: ملاک طهارت و پاک شدن، یقین فردِ غیر وسواس است.
📚 برگرفتهاز رسالهواستفتائاتمراجععالیقدر
~~~🔸🌔🌴🌖🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌖
🌴
🌖🌴
🌴🌖🌴
🌖🌴🌖🌴🌖🌴🌖🌴🌖
نمونه هایی از #خرافات رایج
پرسش: لطفا بفرمایید آیا کارهای زیر معقول و مشروع است یا خرافه و خلاف شرع؟
• دخیل بستن به سقاخانه
• گره زدن نخ به ضریح ها و درب های اماکن مقدسه، حرم ها و امامزاده ها
• خواندن خطبه عقد در ایام قمر در عقرب
• ساییدن قند در بالای سر عروس و داماد
• بر هم زدن قیچی که باعث دعوا و نزاع بین افراد خانواده می شود.
• دور ریختن لباس اموات و استفاده نکردن از آن ها و در برخی موارد آتش زدن آن ها
پاسخ:☝️
هیچ کدام از این ها درست نیست، مگر خواندن صیغه عقد به هنگام قمر در عقرب که در برخی روایات از آن نهی شده است.1
1. استفتاء از دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
~~~🔸🍁⚜🍁🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
⚜
🍁
⚜🍁
🍁⚜🍁
⚜🍁⚜🍁⚜🍁⚜🍁⚜
💠💠💠﷽💠💠💠
🔴 یکی از باورهای غلط این است که در بحث نجاست و طهارت، ملاک را #عقل محاسبهگر و یا #گمان و ظن خود میدانیم!
💠 #مطلب_اول: اسلام برای جلوگیری از صفت زشت وسواس که زندگی را بر خود مبتلا به وسواس و اطرافیان سخت و تلخ میکند در بحث نجاست و طهارت ملاکی قرار داده است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد و آن ملاک فقط #یقین به نجاست است یعنی حتی گمان به نجاست هم باعث نجس دانستن شیئ نمیشود.
💠 #مطلب_دوم: این یقین فقط از راه #حس مثل چشم ایجاد میشود. اشتباه بسیاری از مردم این است که در مواردی #دودوتا_چهارتا میکنند و با عقل محاسبهگر خود به نتیجهی نجاست میرسند. #مثلا بچهای که پایش نجس بوده و روی فرش گذاشته و نجاست سرایت به همان قسمت کرده از نظر اسلام فقط همانجا #نجس است و حق نداریم دودوتا چهارتا کنیم و بگوییم این بچه جاهای دیگری که راه رفته نجس است چون ملاک نجاست فقط #یقین به نجاست است و اگر شک و حتی گمان به نجاست داریم طبق فتوای مراجع پاک است.
💠 #مطلب_سوم: حق نداریم در موارد شک و گمان به نجاست احتیاط کنیم چرا که منجر به وسواس میشود و #وسواس_حرام است.
💠 #مطلب_چهارم: در بحث طهارت و نجاست حق نداریم #تحقیق و تفحص کنیم تا مطمئن شویم آیا فلان چیز نجس است یا خیر! چرا که اگر منجر به وسواس شود حرام است.
💠 #مطلب_پنجم: ملاک طهارت و پاک شدن، یقین فردِ غیر وسواس است.
📚 برگرفتهاز رسالهواستفتائاتمراجععالیقدر
~~~🔹⚜💠⚜🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
⚜
💠⚜
⚜💠⚜
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🍃
🌼
﷽
💠#سیره_شهدا
#عدالت
🔸شهید سپهبد علی صیاد شیرازی🔸
🔹 هیچ کاری را خارج از روال انجام نمی داد، حتی برای من که آجودانش بودم.
عیالم بیمارستان بود. به پول نیاز داشتم. درخواستم را بهش دادم. پی نوشت کرد به رئیس ستاد. توقع نداشتم. گفتم: تیمسار، چرامستقیم دستور نمی دید؟
گفت: شاید نتونم برای دیگران مستقیم دستور بدم. نباید بقیه فکرکنند صیاد فقط به نیروهای خودش اهمیت می ده، با دیگران فرق می ذاره.🔹
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 56
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌼
🍃
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_37
شهاب به سمت مهیا اومد
ـــ خانم رضایی لطفا اینجا منو سید صدا نکنید
ــــ شهاب صدات کنم ؟
شهاب دستی به صورتش کشید
ـــ اصلا همون سید صدا کنید.بفرمایید کاری داشتید؟
ـــ این چفیه مشکی رو اگه میشه بهم بدید من سفید نمی خوام
شهاب به چفیه مشکیش نگاه کرد داشت به چیزی فکر می کرد لبخندی زد و به سمت مهیا گرفت
ــــ بفرمایید
مهیا تشکری کرد
و دور گردنش انداخت محسن و مریم با تعجب نگاهی به این صحنه انداختند .
همه سر جای خود نشستند
مریم آروم در گوش مهیا گفت:
ـــ حواست به این چفیه باشه خیلی برا شهاب مهم و ارزشمنده باورم نمیشه بهت داده
مهیا نگاهی به چفیه انداخت
ـــ وا چفیه است دیگه
ـــ اینو دوستش که شهید شده بهش داده
ـــ شهید؟؟
ــــ آره مدافع حرم بوده
مهیا چفیه را لمس کرد
و آرام زیر لب پشت سرهم زمزمه کرد
ــــ مدافع حرم ...
ـــ مهیا بیدارشو
مهیا چشمانش را باز کرد اتوبوس خالی بود فقط مریم که بالا سرش بود و شهاب که دم در ایستاده بود در اتوبوس بودند
مهیا از جایش بلند شد
ــــ مریم کولمو بیارم
ــــ نه لازم نیست همین کیف دوشیتو بیار
ــــ اوکی
شهاب کنار رفت تا دختر ها پیاده شوند او هم بعد از دخترها پیاده شد و در را بست
کنار هم قدم برمی داشتند
مهیا به اطرافش نگاهی کرد
ــــ وای اینجا چقدر باحاله
مریم لبخندی زد
ــــ آره خیلی
مهیا با دیدن نرجس که به سمتشان می آید
محکم بر پیشانیش کوبید
ــــ آخ این عفریته اینجا چیکار میکنه
مریم خندید
ــــ آروم میشنوه
ـــ بشنوه به درک
شهاب با تعجب به سمت مریم چرخید مریم بهش نزدیک شد
ــــ مهیا به نرجس میگه عفریته
نرجس به طرفشان آمد
ـــ سلام خسته نباشید
مریم خنده اش را جمع کرد
ـــ سلام گلم همچنین
شهاب هم فقط به یک سلام ممنون اکتفا کرد.
مهیا هم بیخیال سرش را به آن طرف چرخاند با دیدن تانک زود دوربینش را از کیف مخصوصش بیرون آورد و شروع به عکاسی کرد
ـــ مریم اینجا شلمچه است دیگه ؟
ــــ آره گلم
مهیا احساس می کرد هر زاویه و هر منظره در این جا قصه ای را برای روایت دارند
شهاب از آن ها جدا شد و به سمت محسن رفت
مریم با حوصله مهیا را همراهی کرد تا از جاهایی که دوست دارد عکس بگیرد و به سوالاتی که مهیا می پرسید جواب می داد دخترها به طرف نمایشگاه ها رفتن همه مشغول خرید بودند
مریم به سمت کتاب ها رفت اما مهیا ناخوداگاه عکس مردی نظرش را جلب کرد از بین جمعیت گذشت به غرفه پوستر رسید وارد شد به چشم های مرد نگاهی انداخت نمی توانست زیاد خیره چشمانش شود احساس ترس به او دست داد ابُهتی که چشم های این مرد داشت لرزه بر تن مهیا انداخته بود
مهیا آنقدر غرق آن عکس شده بود که متوجه رفتن دانش آموزا نشده بود
شهاب برای اطمینان نگاهی به نمایشگاه انداخت با دیدن مهیا که به عکس خیره شده بود صدایش کرد
ــــ خانم رضایی خانم رضایی
مهیا به خودش آمد
ـــ بله
ــــ اذان گفت برید تو مسجد برای نماز و ناهار
ـــ سید این عکس کیه
شهاب به عکس نزدیک شد با دیدن عکس لبخند زد
ــــ شهید محمد ابراهیم همت
مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت واسم شهید را زیر لب زمزمه کرد
به سمت فروشنده رفت
ــــ آقا من این پوسترومی خوام چقدر میشه؟؟
پول پوستر را حساب کرد
شهاب از شخصیت مهیا حیرت زده بود این دختر همه معادلات او را به هم ریخته بود
ـــ سید من باید برم وضو
شهاب اطراف نگاه کرد کسی نبود
ــــ اینجا خیلی خلوته بزارید من همراهتون میام
شهاب تا سرویس بهداشتی مهیا را همراهی کرد بعد وضو هر کدام به سمت قسمت خانم ها وآقایون رفتن مریم مهیارا از دور دید برایش دست تکان داد مهیا به طرفشان رفت
ـــ کجایی تو
مهیا کنار سارا نشست
ـــ رفتم وضو بگیرم
مریم مُهری به طرفش گرفت
ـــ نباید تنها میرفتی اونجا خیلی خلوته
ـــ تنها نرفتم با داداشت رفتم
نرجس به طرفشان برگشت
ـــ با شهاب رفتی؟
ـــ بله مشکلی هست
با صدای مکبر سر پا ایستادن مهیا آشنایی با نماز جماعت نداشت و فکر می کرد که با نماز فُرادا فرق می کند
دوست نداشت جلوی نرجس از مریم بپرسد
زیر چشمی به مریم نگاه می کرد و حرکاتش را تکرار می کرد
بعد از نماز سر سفره نشستد و در کنار بازیگوشی دخترا ناهار را صرف کردند
بعد از ناهار کنار مزار شهدا رفتند بعد از خواندن فاتحه به بیرون مسجد رفتن
به طرف راوی رفتند که داشت صحبت مـیکرد
همه روی خاک کنار هم نشستند مهیا سرش را روی شانه ی مریم گذاشت
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_38
آی شهدا دست ما رو بگیرید …
بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی تفاوت داره .
شرمنده ایم بخدا …
همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده …
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی….
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ….
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند….
برادر خیلی به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره …
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ….
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا…
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه…….
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ….
کو اونایی که گوش میدن.حتی میان و به این نوشته های ماهم میخندن چه برسه به عملش
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی …….
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند
داری صدا رو…….
همت همت مجنون…….
حکایت ما الان اینه،
ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا
ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه.
یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید
شهدا شرمنده .دستمون رو بگیرید
مهیا قطره ی اشکی که بر روی گونه اش نشسته بود را پاک کرد باخود می گفت:
این همت کیه که این همه اسمش رو میگن
شانه های مریم می لرزیدن سرش را برداشت با بلند کردن سرش چشم هایش با چشم های شهاب گره خوردند چشم های شهاب سرخ شده بودن شهاب زود چشم هایش را دزدید
راوی صحبت هایش را تمام کرد
شهاب فراخوان داد که همه جمع بشن و،او بالای یک بلندی رفت
ـــ خواهرا لطفا گوش کنید زیارت همگی قبول باشه
الان تا ساعت ۴ وقتتون آزاده ساعت چهار همه باید سوار اتوبوس ها بشن .التماس دعا
همه از هم متفرق شدن
مهیا مشغول عکس گرفتن شد
با دیدن چند قایق در آب که سیم خاردار اطرافش را محاصره کرده به سمتش رفت که با صدای شهاب سرجایش ایستاد
ــــ خانم رضایی حواستونو جمع کنید نمی بینید زدن خطر انفجار مین؟
ـــ خب من باید برم یکم جلوتر می خوام عکس بگیرم
ــــ نمیشه اصلا
مهیا اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد شهاب هر چقدر صدایش کرد نایستاد شهاب ناچار بند کیفش را کشید
ـــ خانم رضایی لطفا،اونجا خطرناکه
ـــ ولی من این عکسارو لازم دارم
شهاب استغفرا... زیر لب گفت
ـــ باشه دوربینو بدید براتون میگیرم
ـــ مین برامن خطر داره براشما نداره؟
ـــ خانم رضایی لطفا دوربینو بدید
مهیا دوربین را به شهاب داد
شهاب آرام آرام جلو رفت
مهیا داد زد
ـــ قشنگ عکس بگیرید سید
مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونرجس با دیدن مریم که نگران به طرف شهاب می رفت به سمتش دویدند
مریم کنار مهیا ایستاد
چند بار شهاب را صدا کرد اما شهاب صدایش را نشنید
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#خوردن_پنیر
بسیاری از مردم بر این باورند که #پنیر خوردن مطلقاً مکروه است، درحالی که آنچه مکروه است خوردن پنیر در صبحانه است، اما به هنگام شام نه تنها مکروه نیست، بلکه مفید هم هست مخصوصاً اگر با مغز گردو همراه باشد.
🍃درروایت نقل شده است؛ شخصی از امام صادق علیه السلام از پنیر سوال کرد، حضرت فرمود؛ "دردی است که دوا ندارد."
وقتی شب شد دوباره خدمت حضرت رسید دید پنیر در سفره حضرت است، عرض کرد; صبح از شما درباره پنیر سوال کردم، فرمودید؛ پنیر دردی است که دوا ندارد و الان می بینم درسفره شما پنیر وجود دارد.
حضرت فرمود؛ "پنیر ناشتا ضرر دارد و شب مفید است."
🍂و در روایت دیگر می فرمایند؛
اگر پنیر با گردو همراه شود دوا و شفا است.
بنابراین پنیر خوردن به هنگام صبح ناشتا مکروه و در شب مفید و با گردو خوردن، همیشه مفید است چه صبح وچه شب.
📚وسائل الشیعه، ج17، ص92، ب62.
~~~🔹🍃🍂🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍃
🍂
🍃🍂
🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃