#تلنگر
شنیده ام که از بعضی پرسیده اند اگر خدا عمر دو باره ای به تو دهد ،چگونه خواهی زیست و پاسخ شنیده اند که : همانگونه که تا به حال زیسته ام ، این یعنی از گذشته و حال خود کمال رضایت را دارند.
خوش به حالشان که سعادتمندند.
اما اگر از همچو منی این سؤال شود ، حتی نحوه دو باره زیستن را که سعادتمندی را به دنبال داشته باشد نمی دانم.یعنی اگر عمر دو باره ای یابم ، باز آنرا در بی راهه ها و سقوط در چاله و چاهها تلف خواهم کرد.
و این سخن خدا را در قرآن کریم که در پاسخ به خاسرانی که طلب رجوع به دنیا دارند برای جبران مافات ، با تمام وجود تصدیق می کنم که هرگز این رجوع صورت نخواهد پذیرفت ؛ زیرا اگر هم این درخواست پذیرفته شود ، این حقیر و امثال من در عمل خواهیم سرود روز از نو و روزی از نو و باز به فرصت سوزی اشتغال خواهیم یافت ؛ ونه یکبار که اگر صدها بار به این اسفل السافلین باز گردیم ، غافلانه و جاهلانه تمام آن فرصتها را خواهیم سوخت و چشم به تخیلات و توهمات خواهیم دوخت.
مگر نه این است که هر از خواب بیدار شدنی فرصتی است جدید که خدا به ما عنایت میکند ؟ پس کو آن تحول و آن جبران مافات؟
مگر نه این است که این فرصتها بارها و بارها تکرار شده اند ؟
پس کو رَستن از پَستیها و پَستهاو و پیوستن به هستی ی مطلق؟
#عبدالله
~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💖
☘️
💖☘️
☘️💖☘️
💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
✨#درمان_وسوسه با روزه ماه شعبان
امیرالمومنین علیه السلام:
صوم ثلاثة أيام من كل شهر أربعاء بين خميسين و
صَوْمُ شَعْبَانَ یَذْهَبُ بِوَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ بَلَابِلِ الْقَلْبِ
✨روزه سه روز از هر ماه قمری:" پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه میان آن دو(که گفته شده چهارشنبه اول از دهه دوم است) و ✨روزه ماه شعبان وسوسه های درونی و پریشانی خاطر و آشفتگی های قلبی را از بین می برد.
الخصال، ج٢،ص۶١٢
#ماه_شعبان
#وسواس
~~~🔸🍃🌻🍃🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🔸
🍃
🌻🍃
🍃🌻🍃
🌺🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🔸
#خانووووومها_بخوانند
یک خانم با عرضه و با سیاست و زیرک
می تواند چنان از توانائیهای خدا دادی اش بهره برداری کند که
بی عرضه ترین مرد را به فردی
با انگیزه ، تلاشگر ، فداکار، پر انرژی و دوست داشتنی تبدیل کند.
لطفا از توانائیهای خود رونمایی کنید
قرار نیست آنها را آکبند نگهداری و تحویل بدهید
ضمن اینکه هر چه از این توانائیها استفاده کنید
حکم شارژ رو داشته و روز بروز افزایش خواهند یافت.
اما عدم استفاده از توانائیهای مخصوص به زنان
روز بروز آنها را ضعیف تر کرده و رو به نابودی خواهند رفت
وچیزی نخواهد گذشت که شما هم به یک خانم بی عرضه تبدیل خواهید شد.
بلند شو ی خورده به زندگیت برس
اینقدر سرت رو نکن تو اون گوشیه لعنتی.
پاشو ی تکونی به خودت بده !!!
پاشو دیگه.
#عبدالله
~~~🔸💝🌟💝🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💚
💝
🌟💝
💝💚💝
💚💝🌟💝🌟💝🌟💝💚
حیات طیبه
#داستان_دنباله_دار #جانم_می_رود_1 رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیین
#داستان_دنباله_دار
همراهان عزیز،داستان زیبای « #جانم_می_رود » که قبلا تقدیم حضور شده از طریق جستجو در کانال قابل دسترسی است.
این داستان ِ دنباله داربسیار زیبا ودلنشین است.
حتماً دنبال کنید .
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️
💠یا عظیمی که سزاوار تعظیمی
کمکم کن که بدانم و درک کنم که اگر تو را نداشته باشم و هر آنچه که غیر توست برای من باشد مانند بادکنکی هستم که پر است از هوا(هیچ).
کمکم کن که حقارت خود (ناخود) را در برابر مخلوقات بزرگتر از خود و بزرگتر و بزرگتر و بزرگترهایی که قابل شمارش نیستند درک کنم و از این راه پی به خالق این همه بزرگی و عظمت ببرم ، بدانگونه که با هر عظمتی که درک میکنم خود را حقیر تر و حقیرتر و حقیرتر یابم و همچون خاکی پهن گردم در بارگاه عظمت خالقم و به معنای حقیقی دریابم که هیچم ،هیچ و هر آنچه غیر توست نیز همه هیچند و سرابند نه آب حیات بخش.
#عبدالله
~~~✨🍃🌷🍃✨~~~
🌷كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💠به نام تو که فقط تو صاحب نامی
اگر بخواهیم در باره ی اشخاص قضاوت کنیم باید (شخص)خود را از میان برداشته و به جای آن خدا را بنشانیم و سپس اعمال و رفتار و گفتارو عقاید و اخلاق و... دیگران را با دین خدا مورد ارزیابی قرار دهیم تا هیچ اختلافی پیش نیاید.
چنانچه حضرت امام خمینی (ره) می فرمود :
اگر تمام انبیاء الهی با هم در برهه ای از زمان حضور یابند هیچ اختلافی بین ایشان رخ نخواهد داد ، زیرا تمام کار آنها برای خداست نه غیر او.
یعنی اگر عملی از او سر زد که «من» را دلگیر کرد، «من» را بردارم و «#خدا» را جایگزین کنم و این گونه بگویم :
آیا این عمل فلانی خدا را هم ناراضی می کند؟
اگر نارضایتی خدا را در پی ندارد ، نباید «من» را هم ناراحت کند ؛بعد ببینم که آیا این گونه هستم یا نه .
اگر اینگونه ام ،بسیار خوب است و اگر نه باید استغفار نموده و در حق آن شخص که به او بد گمان شده ام دعا کنم.
در واقع باید در هر صحنه و میدانی پیش و بیش از آنکه به دنبال ارزیابی دیگران باشم ،ونفس وطبیعتم را پرورش داده و فربه سازم و فطرتم را در سیاه چال نفس اماره انداخته و ساقط کنم ، باید به دنبال ارزیابی خود و مبارزه با نفس امّاره باشم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
#عبدالله
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨
💠 اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، #بشقاب از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکههای بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد #ابوالحسن از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم.
اما عذاب وجدان داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم:
"میخوام موضوعی رو بگم اما میترسم ناراحت بشی."
دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟"
گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست."
منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟"
با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکستهها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی."
#خندهاش فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!"
نفس راحتی کشیدم. خندهاش را خورد و با #جدیت گفت:
"هر وقت از فرمان #خدا سرپیچی کردی ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی."
#شهید_ابوالحسن_نظری
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨
💠 !! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!!
این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست،
مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده،
و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی.....
یا ابا عبدالله ادرکنی
~~~🔹 🍂🌺🍂 🔹~~~
🌷كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌸
🍂
🌸 🍂
🍂 🌸 🍂
🌸 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸
✨﷽✨
💠عرض سلام و ادب و احترام خدمت مخاطبین گرامی کانال حیلت طیبه
با توجه به درخواست بعضی از اعضاء کانال
ان شاالله از امروز انتشلر یکی از رمان های خوبی که تو حوزه جبهه مقاومت نوشته شده با نام#تنها_میان_داعش را شروع می کنیم.
~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💖
☘️
💖☘️💖
☘️💖☘️
💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
✨﷽✨
#تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
ادامه دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💖
☘️
💖☘️💖
☘️💖☘️
💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖