eitaa logo
حیـّان🇵🇸
861 دنبال‌کننده
689 عکس
128 ویدیو
10 فایل
حیّان: زنده؛ نام شهیدی در کربلا.. بهره‌ی هر کدام شما از زمین، به اندازه‌ ی طول و عرض قامت شماست.. - امیرالمومنین علی(ع)، خطبه‌ی۸۳ نهج‌البلاغه. ناشناس: https://daigo.ir/secret/81278163 پاسخ پیام‌هایتان: @hayyeragheb
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم برای او می‌سوزد. مهربان است، دلش نمی‌آید کسی را آزار دهد و برای همین آزارش می‌دهند. دلم می‌خواهد برای مظلومیتش گریه کنم و برای بی‌رحمی نزدیک‌ترین‌هایش به سر و صورتم بکوبم. ما آدم‌های خوبی نبودیم. پوستین‌های تظاهر هیچ‌گاه ذات آدم بودن را نمی‌فهمهد. من یقین دارم، ما آدم‌های خوبی نبودیم.
مو آن آزرده‌ی بی‌خانمونُم مو آن محنت ‌نصیب سخت‌جونُم مو آن سرگشته ‌خارم در بیابون که هر بادی وزد پیشش دووُنم -بابا طاهر
«غم را بیشتر از شانه‌هایمان به دوش کشیدیم.» - زهرا هنروران‌.
خدایا! می گویند اول تو اذن صدا زدنت را میدهی و سپس ما می توانیم صدایت کنیم... بین خودمان بماند! ما پر رو می شویم ها!... همین حالا هم از حد خودمان گذشته‌ایم... مثل مست هایی که آنقدر میخورند و تِلوتِلو می خورند؛ ما هم انقدر از کارهایی که نباید انجام میدادیم، انجام داده‌ایم که داریم از شدت بیهوشی تلوتلو می‌خوریم... هوش از سرمان پریده خدایا!... این حرف ها گنده تر از دهن ماست که بگوییم... ولی چاره چیست... خودت گفته‌ای صدا بزن... وااااااااای... خدایا می بینی؟... ما داریم صدایت می زنیم... همین یک جمله یعنی تو ما را پذیرفته‌ای... پس خدایا! بگذار کمی دیگر پررویی کنم و حرفی بزنم... این شاخه را ببین!... ببین چگونه خودش را در دل این خانه کشیده است!... من هم میخواهم مثل این شاخه، خودم را در دلِ آغوشت بکشم و بگویم که باید مرا پناه دهی... پشت پنجره‌، زمستان است... شاخه های بیرون از پنجره یخ زده‌اند... اما ببین چگونه این شاخه گل داده است؟!... تو هم اگر ما را در آغوشت بکشی، اینگونه میشویم ها!... در آغوش بکش که پشت پنجره‌ی آغوشتان، دلمان یخ زده است... در آغوش بکش که بیرون از آغوشتان، زمستان است و زمستان است و زمستان... پ.ن اول (پی نوشت) : چقدر من این عکس را دوست دارم... شگفت انگیز است... یک کتاب خداشناسی در دل خود جای داده است... هر چقدر نگاهش می کنم، سیر نمی شوم... پ.ن دوم: کاش کمی آدم شوم... کاش! @Tanhatarinhaa
جز به رنجش نرسد بر ثمر این حال خراب ای دریغا که ندیدیم دمی آسوده.. - زهرا.
ز هر سویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کن سر از جایی - اوحدی.
«و الليل كعمر الأموات طويل. » ‏و شب همچون عمرِ مردگان بلند است. - لاادری.
آدم از زور رنج خمیده می‌شود و خاک را نزدیک‌تر می‌بیند. اجساد پوسیده شده‌ را، لبخند‌های گذشته را، خودش را، همه‌ی وارستگی‌ها و بالاخره دلبستگی‌هایش را هم. خود را دفن می‌کنیم، در خودمان، در رویای جوانه‌ زدن. ما در گلدان خاکی را لمس می‌کنیم که از وجود خودمان است.
«طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند؟»  - سعدی.
یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟ تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم ترا - هلالی جغتایی.
«روزی وفا کنی که نیاید به کار من.» - شهریار.