enc_16719991205442427692849.mp3
4.9M
- خوشی ز عمر ندیده، خدا نگهدارت،
صنوبری که خمیده، خدا نگهدارت..
قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار راس بریده، خدا نگهدارت..
- @hayyan_ir | حیـّان
در کتاب آتش بدون دود خواندم که مردمی پس از اعتماد به سران قبیله خود برای یک کشتار عظیم _یا کاری عظیم، خیلی حضور ذهن ندارم، به حالتی از بیجارگی رسیده بودند، بینظیر!
اقای ابراهیمی، واقعه را اینطور از زبان یکیشان خلاصه کرد:
- این اعتماد کور
بزرگترین دلیل درماندگی ماست..
داشتم به وجه شباهتش به جامعهی مردمی
این روزها فکر میکردم.
بگذارید برایتان از پنجرهی دیگری حرف بزنم!
پرده اول:
عدهای _کم یا بسیار، نمیدانم، پس از گذشتن چهل سال از انقلاب، به این نتیجه رسیدند که اسلام و دین به درد آدم نمیخورد، انگار همان عقیدههای دم انقلاب و دوران مشروطه: که دین مانع پیشرفت است و اسلام یگانه سد معبر راه ترقیست!
حیـّان🇵🇸
پرده اول: عدهای _کم یا بسیار، نمیدانم، پس از گذشتن چهل سال از انقلاب، به این نتیجه رسیدند که اسلا
این عدهی عزیز، فهمشان از دین را از چه جاهایی گرفته بودند؟
۱. خانواده مذهبیشان
۲. معلمان مدرسه
۳. افرادی که لباس روحانیت داشتند_ بیتوجه به صلاحیت داشتن یا نداشتنشان
۴. تکه متنها و بریده حرفهایی که یکهو وسط یک سلسله مبحث چند ساله بود!
و غیره.
حیـّان🇵🇸
این عدهی عزیز، فهمشان از دین را از چه جاهایی گرفته بودند؟ ۱. خانواده مذهبیشان ۲. معلمان مدرسه ۳
روی همین هم حرف است،
میگویید چطور؟
مثلا
خانوادهها خود چطور بودند؟ ایا خبری از تلاش و تفکر فردی بود یا از سر تحمیل و اجبار _ و متاسفم که این را می گویم، حتی بی حوصلگی، دین را پذیرفته بودند؟
چه اتفاقی میافتد وقتی کسی عمق چیزی را نمیداند؟
خانوادهها با اجبار بچهها را با خود همراه میکنند
بچه میگوید، آخر نماز چرا؟
روزه چرا؟
تو که خواندی چه شدی؟
این چه، آن چه..
اما جواب نمیگیرد، در ذهنش نقش میبندد که اینها خودشان هم نمیفهمند چرا چهل سال است دولا و راست میشوند!
بعد هم، مگر خانواده تا کی میتواند اعتقاد و عمل بچه را انطور که میخواهد شکل دهد؟
خانهی پرش بیست سالگی!
(خیلی هم دست بالا گرفتم!)
حیـّان🇵🇸
این عدهی عزیز، فهمشان از دین را از چه جاهایی گرفته بودند؟ ۱. خانواده مذهبیشان ۲. معلمان مدرسه ۳
این فقط توضیح یک دسته از منابع فهمیدن دین این افراد بود،
باقی بماند!
حرف چیز دیگریست.
وقتی آدم میبینید سودی از دین و اسلام نبرده، از طرفی این اسلام ادعا میکند بهترین است و زندگی انسانی اگر بر اساس ان شکل بگیرد، در بهترین حالت خودش است.
بعد مقایسه میکند با زندگی خودش، میگوید: عه، پس این همه اخلاص و قناعت و باقی هم کشک بود؟
دیگر فکر نمیکند که منظور اسلام از دین داری، این فهمِ ناقصِ بیمبنایِ بدون تفکر و استدلال فردی نیست!
یک راست میگوید اسلام بد است، نمیگوید حالا شاید هم من دارم چپه اجرایش میکنم!
من و مادرم از روی یک دستور، غذایی میپزیم.
مال مادرم خوب میشود، مال من شفته!
ادم عاقل با خودش میگوید: خب فلانی هم از روی همین دستور رفت و جواب گرفت، پس من باید بسنجم ببینم کجای کار را اشتباه کردهام!
حالا نمیدانم در مسئلهای به اهمیت روش زندگی چه اتفاقی میافتد که آدم اینطور میکند!
یک کلام نمیگوید بگذار محض رضای خدا هم نه، محض آسودگی خاطر خودم یک نگاهی کنم شاید من هستم که اشتباه میکنم!
پرده دوم:
اسلام برای جلوگیری از این وقایع، نظراتی دارد و قانونهایی گذاشته.
چه چیز؟
مثلا، شما باید بدانید اگر میگوید لا الله الا الله، دقیقا با چه دلیلی خدایی جز این اللهی که اسلام میگوید نیست؟ با چه منطق و استدلالی؟
نماز را برای چه اسلام گفته، روزه را چرا، حضور دوازده امام و غیره را چرا..
اگر ندانید ازتان در آن حد خیلی بالا قبول نمیشود!
در حد نمرهی پاسیست، فقط توی کارنامه اعمالمان نمینویسند فلانی نماز نمیخوانده، یک تیک میخورد جلویش.
اما چه تاییدی؟ خدا از ما نمرهی پاس شدن میخواهد یا بیست؟ خودمان از خودمان چه؟!