نمیدانم حدود سنی مخاطبین در چه بازهایست و این بحث در اینجا میگنجد یا.. _ ادامه نمیدهم ..
در هر حال،
وقتی فلسفه بخوانید، از ابتداییترین مسائلی که برایتان مطرح میشود، «قانون علّیت» است.
همه دربارهاش شنیدیم، میدانیم حدود معنایش را.
هیچ بیدلیل نیست و هر اتفاقی، علتی دارد
- خیلی خلاصه و محقرانه¹ گفتهام البته..
1. به شکل کوچک و کم ارزش.
اما ما در تمام زندگی به علّیت از پنجرهی یک قانون فلسفی نگاه میکنیم،
و مسئله این است که قانون فلسفی در نظر مردم همیشه چیزی قلمبه سلمبه و غیر از مسائل عادی بوده؛
- انگار نه انگار که این قانونِ همین زندگی معمولی و هر روزهی ماست.
حالا ما اصلا به این هم فکر میکنیم که
تمام اتفاقات زندگیمان
تکتکشان
از سر تا پا و از جزئیترینها تا آن توی چشمهایش،
همه علتی داشته که در زندگی ما رخ داده؟
در زندگیِ منِ زهرا نام
شمای محمد و
اوی حسین _مثلا..
- ما به اینها اصلا فکر نمیکنیم..
چرا این اتفاق کوچک برای من افتاد
پیامش برای من چه بود،
باید چه چیزی ازش یاد بگیرم..
«ما به اینها اصلا فکر نمیکنیم..»
کاش میشد پرندهوار
سری به آسمان زد و همانجا ماند؛
این خاک برای زیستن
زیادی درد دارد..
- هر لحظه فاطمیهست و
هر روز فاطمیهست، ملائک هنوز میگریند و
علی هنوز سر در چاه سخن میگوید.
تنها دیگر ظاهر شهر سیاه پوش نیست،
خیمههای عذا و موکبهای کوچک به پا نیست..
در دل ما، در جان، در روح ما آنچه رسوخ
کرده، سنگینی عظمت واقعهای ست که بر سر
همسر علی (ع) آمد، و بر سر ما، و بر سر ما..
-درد را نمیتوان فهمید،
الا به جراحت دلدادگی.
چرا ای مرگ میخندی؟
نه میخوانی نه میبندی،
کتابی را که از خون جگر شیرازه میگیرد..