آقای شهر ما،
خوب پدری کردی برایمان..
- دی ماه بود، گذرم افتاد به حرم. وقتی داشتم بیرون میرفتم، وقتی برگشتم که سلام بدهم، چشمم خورد به عنوان ورودی صحن «باب الرضا». دلم شکست، یاد سفر سال پیش که در همان روزها بود خیلی روی دلم سنگینی میکرد. تیری در تاریکی، گفتم: «آقا، کاش ضمانت کنی برادرت ما را بطلبد.»
گفتیم و رفتیم. هم از حرم رفتیم، و هم به مشهد..
آنجا داشتم فکر میکردم که چه شد که آمدیم مشهد، با آن اوضاع عجیب. یادم به خواهش مختصر آن روز افتاد..
آقای شهر ما، خوب پدری کردی برایمان..
#ای_طبیبزاده..