🔵#داستان_ظهور ۳
💠خانه آباد کجاست؟
🔹اینجا مکّه است، شب نهم «محرّم»، شب تاسوعا.
جهان تشیّع عزادار امام حسین علیه السلام و برادر با وفایش عباس است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا این کار با تشریفات خاصّی صورت میگیرد.
🔹با اجازه ظهور دیگر حکومت سیاهیها غروب میکند و هنگام طلوع روشنایی است.
امشب انتظار به سر میآید و خداوند فرمان ظهور را صادر میکند.
🔹اگر چه ما هم اکنون در مکّه و کنار خانه خدا هستیم؛ امّا باید امشب سفری به آسمان چهارم داشته باشیم.
🔹مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر کن، برایت میگویم.
ما باید به کنار «بیتُ المَعمُور» برویم.
حتما میگویی: «بیتُ المَعمُور» دیگر کجاست؟
🔹همان طور که ما کعبه را به عنوان خانه خدا میشناسیم و گرد آن طواف میکنیم، خداوند بالای این کعبه، در آسمان چهارم، خانه ای ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف کنند.
«بیت المعمور» به معنای «خانه آباد» است و اجازه ظهور #امام_زمان کنار این خانه صادر میشود و همه دنیا آباد میشود. آری، در دوران غیبت، دنیا خراب و ویران است. وقتی که ظهور امام فرا برسد دنیا آباد میشود، برای همین، آبادیِ دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز میشود.
🔹باید امشب با من به آسمان چهارم بیایی. حتماً میدانی که قرآن از آسمانهای هفت گانه سخن گفته است. ما اکنون میخواهیم به طبقه چهارم آن برویم.
🔹خوب نگاه کن! چه میبینی؟ تمام پیامبران اینجا جمع شده اند. اینجا میتوانی آدم و نوح و عیسی و موسی و ابراهیم را ببینی.
🔹گروهی از مؤمنان هم در اینجا هستند.
همه منتظرند و نگاهشان به سویی خیره شده است.
آن طرف را نگاه کن، چه میبینی؟
🔹فرشتگان دارند چند منبر نورانی را به سوی «بیتُ المَعمُور» میآورند.
خوب دقّت کن، آیا میتوانی تعداد آن منبرها را بشماری؟
درست است، چهار منبر نورانی!
رسول خدا و حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهمالسلام را نگاه کن که با چه شکوهی به سوی این منبرها میروند و بالای آنها مینشینند.
چه شوری در میان این فرشتگان و انبیاء و مؤمنان برپا شده است...
🔹در این هنگام، همه درهای آسمان باز میشوند.
پیامبر میخواهد دعا کند و با خدای خویش نجوا کند. همه فرشتگان و پیامبران نیز آماده اند تا با پیامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پیامبر را بشنوی!
🔹پیامبر چنین عرضه میدارد: «بار خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است».
🔹همه فرشتگان و پیامبران نیز همین سخن را زمزمه میکنند.
نگاه کن! پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین در بالای آن منبرها به سجده رفته اند.
🔹آنان در سجده چنین میگویند: «بار خدایا! بر ستمکاران خشم گیر؛ زیرا حریم تو شکسته شد. دوستانت کشته و بندگان خوبت ذلیل شدند».
🔹همسفر خوبم! تو خوب میدانی که منظور آنها از این سخنان چیست.
وقتی که خانه وحی به آتش کشیده شد و دُرّ یگانه عصمت، فاطمه (سلام الله علیها) شهید شد، همان روز، حریم خدا شکسته شد!
🔹آن روزی که امام حسین با لب تشنه شهید شد، ذلّت اهل ایمان شروع شد.
و به راستی، پیامبر خوب میداند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگیرد.
🔹جالب است بدانی قبل از اینکه پیامبر بالای منبر برود، خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا میفرستد.
🔹من مدّت زیادی در این فکر بودم تا علّت این کار را بفهمم.
آری، پیامبر از این منبر پایین نمی آید تا اجازه ظهور امام زمان را بگیرد و خداوند برای شادی دل پیامبر، این فرشته را قبلاً به آسمان دنیا فرستاده است تا وقتی دعای پیامبر تمام شد، این فرشته هر چه سریع تر حکم ظهور را در دستان مبارک امام قرار دهد.
🔹پیامبر در این سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت که اکنون دیگر هر گونه تأخیر در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نیست.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۴
💠سیصد و سیزده نفر از راه میرسند ...
🔹اگر دقّت کنی میبینی که تمام مردم مکّه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن میگویند.
آیا میخواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟
دیشب، سیصد و سیزده جوانمرد وارد شهر مکّه شده اند و تا صبح مشغول عبادت بوده اند.
آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاهها را متوجّه خود کرده اند.
مردم مکّه تعجّب کرده اند. آنها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند و چطور توانسته اند خود را به مکّه برسانند؛ زیرا شهر مکّه در محاصره سپاه سفیانی است.
عجیب است که لباس همه این جوانان یک شکل است.
همه، هم قد و هم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر
کس آنها را ببیند، مبهوت آنان میشود.
آمدن این جوانان به شهر مکّه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد.
هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکّه یافتند؟
آنها به امر خدا با «طَیّ الارض» به مکّه آمده اند.
🔹شاید بپرسی که «طَیّ الارض» یعنی چه؟!
اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیّه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری و خود را به مکّه یا هر جای دیگر برسانی، تو «طَیّ الارض» نموده ای.
آری، یاران امام معجزه وار و بسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند.
آری ظهور #امام_زمان وابسته به حضور این سیصد و سیزده نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکّه جمع کند.
هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب میشود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم میدهد، سیصد و سیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکّه حاضر میشوند.
اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکّه، همچنان در تعجّب هستند.
آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند و درباره این مطلب با هم سخن میگویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکّه شده اند؟
آن طرف را نگاه کن! آن مرد را میبینی که به سمت بزرگان مکّه میرود.
او کیست و چرا چنین سراسیمه و مضطرب، جمعیّت را میشکافد؟
او مستقیم نزد فرماندار مکّه میرود. سلام میکند و میگوید: «دیشب خواب عجیبی دیدم و برای همین خیلی ترسیده ام».
فرماندار مکّه نگاهی به او کرده و میگوید: «خوابت را برایم تعریف کن ».
و آن مرد چنین میگوید: «خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. در آن ابر، ملخهایی دیدم که بالهای سبزی داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز کردند».
هر کس که این سخن را میشنود به فکر فرو میرود.
آیا بینِ این خواب و آن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟
🔹در شهر مکّه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر میکند. از او میخواهند تا این خواب را تعبیر کند.
او قدری فکر میکند و سپس میگوید: «لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید».
همه مردم مکّه به فکر فرو میروند. آری، آن لشکر، همان جوانهایی هستند که دیشب وارد مکّه شدند.
طبیعی است که مردم مکّه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان
می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.
شما فکر میکنید اوّلین تصمیم مردم مکّه چه میباشد؟
🔹درست حدس زده اید، آنها میخواهند این سیصد و سیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم میاندازد.
من به حال این مردم ساده لوح میخندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.
یکی از بزرگان مکّه که میبیند همه در ترس و اضطراب هستند میگوید: این جوانانی که من دیده ام، چهرههایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها میترسید؟
مردم مکّه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن میگویند و آن چنان ترس و وحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.
شب فرا میرسد و مردم به خانههای خود باز میگردند و به خواب سنگینی فرو میروند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۵
💠پرچمی که سخن میگوید...
🔹شب عاشوراست و فردا روز ظهور امام زمان!
امشب، پایان روزگار غیبت رقم میخورد. شهر مکّه در تاریکی فرو رفته استّ امّا کنار کعبه نورانی است. امشب کسی به مسجد الحرام نیامده است.
آن جوان را میبینی که کنار کعبه مشغول دعاست؟ نمی دانم او با خدا چه نجوایی دارد.
آیا میخواهی نزدیک برویم و او را از نزدیک ببینیم؟
او امام زمان است که در این خلوت شب با خدای خود راز و نیاز میکند.
آیا میدانی مُضطرّ واقعی اوست که خدا دعای او را مستجاب و امر ظهورش را اصلاح میکند؟
🔹خدا در قرآن میگوید: «أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ: چه کسی دعای مُضطرّ را اجابت میکند و سختیها را از او دور مینماید؟
اکنون سؤال مهمّی از تو دارم: آیا میدانی امام زمان چگونه میفهمد که
دعای او مستجاب شده است؟
او از کجا میفهمد که باید قیام کند؟
آیا میدانی که در آن لحظاتی که قرار است دوران غیبت تمام شود، چه حوادثی روی میدهد؟
🔹صدایی به گوش میرسد. این صدا از کیست؟
امام که مشغول دعا است، شخص دیگری هم در اینجا نیست، پس چه کسی است که سخن میگوید؟
گوش کن! آیا میشنوی چه میگوید؟ «ای ولیّ خدا، قیام کن! ».
من این طرف و آن طرف را نگاه میکنم تا شاید گوینده این سخن را بیابم.
عجب! این همان پرچم است همراه امام زمان است، اکنون با قدرت خدا به سخن در آمده است.
🔹همسفرم! تعجّب نکن! مگر مقام امام زمان بالاتر از موسی نیست؟
مگر درخت به اذن خدا به سخن درنیامد و با موسی سخن نگفت؟
در اینجا هم به امر خدا، پرچم با امام زمان سخن میگوید.
شمشیر امام را نگاه کن که خود به خود از غلاف بیرون میآید و با آن حضرت سخن میگوید: «ای ولیّ خدا قیام کن! ».
🔹نگاه کن، مسجد الحرام چقدر نورانی شده است!
چه شوری بر پا شده است! فرشتگان دسته دسته به مسجد الحرام میآیند.
در میان آنها فرشتگانی که در جنگ بدر به یاری پیامبر آمدند نیز حضور دارند.
مسجد پر از صفهای طولانی فرشتگان میشود. در این میان دو فرشته بزرگ الهی را میبینی، آنها جبرئیل و میکائیل هستند.
جبرئیل با کمال ادب خدمت امام میرسد و سلام میکند و میگوید: «ای سرور و آقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است».
🔹اینجاست که امام دستی بر صورت خود میکشد و میفرماید: «خدا را حمد و ستایش میکنم که به وعده خود وفا کرد و ما را وارثِ زمین قرار داد».
نگاه کن! چگونه امام با شنیدن سخن جبرئیل حمد و شکر خدا را میکند.
پس من و تو هم باید شکرگزار خدا باشیم که روزگار سیاه غیبت به سر آمد و سپیده ظهور دمید.
به نظر تو اوّلین کار امام در هنگام ظهور چیست؟
جواب یک کلمه بیشتر نیست: نماز.
آری، امام در کنار کعبه میایستد و نماز میخواند.
🔹شاید امام به شکرانه اینکه خدا به او اجازه ظهور داده است، نماز میخواند.
و شاید او میخواهد با نماز از خدا طلب یاری کند؛ زیرا او راهی بسیار طولانی پیش روی خود دارد و نیازمند یاری خداست. وقتی نماز تمام میشود او از جای خود برمی خیزد و یاران خود را صدا زده و میگوید: ای یاران من! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید.
نگاه کن، ببین!
یاران امام یکی بعد از دیگری، خود را به مسجد الحرام میرسانند.
همه آنها کنار درِ کعبه دور امام جمع میشوند...
اکنون امام به کعبه، خانه یکتاپرستی تکیه میزند و اوّلین سخنان خود را برای یارانش میگوید.
او این آیه قرآن را میخواند: «بَقیَّةُ اللّه ِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ».
و سپس میفرماید: «من بَقیّةُ اللّه و حجت خدا هستم».
🔹می دانم که میخواهی بدانی معنای «بَقیّة اللّه» چیست.
حتماً دیده ای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیّه کرده، آن را در جایی مطمئن قرار میدهند. آن وسایل، ذخیرههای آنها هستند.
خدا هم برای خود ذخیره ای دارد. او پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. پیامبران همه تلاش خود را انجام دادند.
ولی آنها موفق نشدند که حکومت الهی را تشکیل بدهند؛ زیرا هنوز مردم آمادگی آن را نداشتند.
امام زمان ذخیره خداست تا امروز حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا کند.
آری، امام بَقیّةُ اللّه است، او ذخیره خداست. او یادگار همه پیامبران است.
چه جمع زیبایی، یک شمع و سیصد و سیزده پروانه!
آیا آن ستون نور را میبینی؟
یک ستون نور از بالای سر یاران امام زمان به آسمان رفته است. این ستون خیلی نورانی است. همه میتوانند این نور را ببینند.
این معجزه خدا و نشانه ظهور است. همه مردم دنیا، این نور را میبینند و دلشان شاد میشود.
#داستان_ظهور ۶
💠شمشیری که کوه را متلاشی میکند ...
🔹نزدیک اذان صبح است و همه یاران امام زمان، برای خواندن نماز آماده میشوند.
نماز برپا میشود. نسیم میوزد. وقت مناجات با خدای مهربان است.
بعد از نماز، یاران میخواهند با ایشان بیعت کنند و پیمان ببندند.
امام کنار درِ کعبه میایستد و دست راست خود را باز میکند.
آیا آن نور سفید را میبینی که در دست راست امام میدرخشد؟
این نور بسیار زیبا و خیره کننده است، ولی با این حال هیچ چشمی را آزار نمی دهد.
🔹دقّت کن! در دست دیگر امام چه میبینی؟ گویا یک نامه در دست امام است.
آری، این عهد و پیمانی است که پیامبر برای امام زمان نوشته است.
پیامبر این پیمان را به امیرالمؤمنین علیه السلام داده است. سپس این پیمان نامه را
امام حسن به ارث برده است و همین طور از امامی به امام دیگر و اکنون به امام زمان رسیده است.
🔹امام در حالی که دست راست خود را باز کرده است میفرماید: «این دست خداست.»
آیا میدانی که منظور امام از این سخن چیست؟
امام این آیه را میخواند: «إنَّ الذینَ یُبایِعُونَکَ إنَّما یُبایِعُونَ اللّه َ: هر آن کس که با تو دست بیعت بدهد با خدا بیعت کرده است».
🔹آری، دست امام، دست خداست.
خوب نگاه کن آیا میتوانی اوّلین کسی را که با امام دست میدهد بشناسی؟
این جبرئیل است که خم میشود و دست مبارک امام را میبوسد و با او بیعت میکند و بعد از آن همه فرشتگان با امام بیعت میکنند.
اکنون نوبت بیعت یاران است.
امام رو به آنان میکند و میگوید: «شما باید از گناهان و زشتیها دوری کنید و همواره امر به معروف و نهی از منکر کنید و هیچ گاه خون بی گناهی را به زمین نریزید. از ثروت اندوزی و تجمّل گرایی خودداری کنید، غذای شما، نان جو باشد و خاک بالشت شما».
🔹البته اگر یاران امام، این شرایط را بپذیرند، امام هم قول میدهند که هرگز همنشینی غیر از آنان انتخاب نکند.
یاران این شرایط را قبول کرده و با امام بیعت مینمایند.
🔹همسفرم! در این سخنان کمی فکر کن!
درست است که این سیصد وسیزده نفر در آینده نزدیک، فرمانروایان دنیا
خواهند شد و هر کدام از آنان بر کشوری حکومت خواهند کرد؛ امّا عهد کرده اند که تمام عمر بر روی خاک بخوابند!
بی جهت نیست که آنان به چنین مقامی رسیده اند و یار امام شده اند.
این عهدی که امام با یاران خود میبندد؛ گوشه ای از آن عدالتی است که همه منتظرش بودیم.
آری امام زمان از یاران خود بیعت میگیرد که بر اساس مفاهیم قرآن، عمل کنند.
🔹نگاه کن! از آسمان، شمشیرهایی نازل میشود.
برای هر کدام از سیصد وسیزده نفر یک شمشیر مخصوص میآید.
هر کسی شمشیر خود را برمی دارد. هیچ کس اشتباه نمی کند و شمشیر فرد دیگر را برنمی دارد؛ زیرا نام هر کس، بر روی شمشیرش نوشته شده است.
عجیب است، بر روی هر شمشیر هزار کلمه رازگونه نوشته شده است. از هر کلمه، هزار کلمه دیگر فهمیده میشود.
🔹آنها از هر کلمه، هزار کلمه دیگر دریافت میکنند. خداوند برای یاران امام، این کلمات را آماده کرده است تا در موقعیتهای مختلف از آن استفاده کنند.
تعجّب در این است که چگونه یاران امام میخواهند با این شمشیرها با دشمنی بجنگند که انواع سلاحهای پیشرفته را در اختیار دارد؟
نزد یکی از آنها میروم و این سوال را از او میکنم.
او شمشیر خود را به من میدهد و میخواهد به آن نگاه کنم.
شمشیر را میگیرم. هر کار میکنم نمی توانم تشخیص بدهم که از چه جنسی است.
او میگوید: آیا میدانی با این شمشیر میتوان کوه را متلاشی کرد!
آری این شمشیر چنان قدرتی دارد که اگر آن را بر کوه بزنی، کوه را متلاشی میکند.
🔹و بارها افرادی از من سؤال کرده اند که امام زمان چگونه میخواهد با شمشیر، دنیا را در اختیار بگیرد؟
امروز من جواب آنها را یافتم، اگر شمشیر یاران امام، میتواند کوه را متلاشی کند، پس شمشیر خودِ امام چه کارهایی میتواند بکند؟
آری، در دست این فرمانده و لشکر بی نظیرش، اسلحه پیشرفته ای است که به شکل شمشیر است؛ امّا هرگز یک شمشیر ساده و از جنس آهن نیست، این یک اسلحه بسیار پیشرفته است.
در این اسلحه چه خاصیّتی نهفته است؟
نمی دانم، فقط این را میدانم که میتوان یک کوه را با آن متلاشی کرد.
این اسلحه را خدا ساخته است و به راستی که دست خدا بالای همه دستها است!
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۷
💠کنار کعبه چه خبر است؟
🔹حالا دیگر آفتاب بالا آمده است، مردم مکّه متوجّه میشوند که در مسجد الحرام خبرهایی است.
آنها از یکدیگر سؤال میکنند:
این کیست که در کنار کعبه ایستاده است و گروهی گرد او را گرفته اند؟
🔹در این میان صدایی در همه جا طنین انداز میشود.
گوش کن!
این صدای جبرئیل است: «ای مردم! این مهدی آل محمّد است، از او پیروی کنید».
همه مردم دنیا این صدا را میشنوند.
🔹عجیب این است که هر کسی این ندا را به زبان خودش میشنود، اگر عرب زبان است به زبان عربی میشنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسی.
وقتی مردم این ندا را شنیدند با یکدیگر در مورد ظهور سخن میگویند و
می فهمند که وعده خدا فرا رسیده است.
🔹مردم مکّه با شنیدن این ندا به سوی مسجد الحرام هجوم میآورند تا ببینند چه خبر شده است.
آنان میبینند که امام با یارانش جمع شده اند.
اکنون امام میخواهد با مردم سخن بگوید به نظر شما اوّلین سخن امام با مردم چیست؟
🔹امام به کنار کعبه میرود و به خانه خدا تکیه میزند و چنین میگوید: «ای مردم! من مهدی، فرزند پیامبر هستم. هر کس میخواهد آدم و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و محمّد صلی الله علیه و آله را ببیند، مرا ببیند! ای مردم من شما را به یاری میطلبم. چه کسی مرا یاری میکند؟ ».
🔹و اکنون یک امتحان بزرگ الهی در پیش روی مردم مکّه است؛ زیرا با اینکه امام بیش از هزار سال عمر دارد؛ امّا به شکل یک جوان ظهور کرده است.
مردم مکّه در شک و تردید هستند، گروهی از آنها باور نمی کنند که این جوان، همان مهدی موعود باشد.
🔹آنها دسیسه میکنند و تصمیم میگیرند تا امام را به قتل برسانند؛ ولی فراموش کرده اند که امام چه یاران باوفایی دارد، یارانی که عهد بسته اند تا آخرین نفس از امام دفاع کنند.
🔹وقتی مردم مکّه میبینند که یاران امام آماده دفاع هستند پشیمان میشوند و مسجد الحرام را ترک میکنند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۸
💠صدای شیطان به گوش میرسد...
🔹مدّتی است مردم دنیا صدای جبرئیل و ندای او را شنیده اند. دلهای آنها به سوی امامِ خوبیها متوجّه شده و همه دوست دارند امام را ببینند.
درست است که کوفه و مدینه الآن در تصرّف سفیانی است؛ امّا اگر به یکی از این دو شهر بروی، میبینی که سپاهیان سفیانی به حق بودن فرمانده خود شک کرده اند و میخواهند از بند سپاه سفیانی رها شوند و به سوی امام بیایند.
از آنجا که شیطان، دشمن سعادت انسان هاست، میخواهد هر طور که شده باعث گمراهی مردم شود. او اکنون نیز در فکر فریب دادن مردم است و میخواهد مانع پیوستن آنها به امام بشود.
🔹او میداند که با ظهور امام زمان، بندگان خوب خدا در دنیا حکومت خواهند کرد و برای ناپاکان در زمین جایی نخواهد بود.
به همین دلیل، موقع غروب آفتاب، شیطان با صدای بلند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید: «ای مردم، آگاه باشید که سفیانی و یاران او حق هستند».
همه مردم این صدا را میشنوند؛ امّا نمی دانند که صدای شیطان است. عدّه ای به گمراهی میافتند و صدای شیطان آنها را فریب میدهد و متأسفانه آنها از امام زمان بیزاری میجویند.
🔹من خیلی دلم به حال این مردم میسوزد که چگونه فریب شیطان را میخورند.
در سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) آمده بود که در نزدیک روزگار ظهور، دو ندا در آسمان طنین خواهد انداخت.
ندای اوّل که نزدیک طلوع آفتاب به گوش میرسد، ندای جبرئیل است و صدای دوم که نزدیک غروب خورشید به گوش میرسد، صدای شیطان است.
شیعیان که از قبل، این مطلب را میدانستند هرگز فریب نمی خورند. آنها میدانند که حکومت عدل الهی بسیار نزدیک است.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
#داستان_ظهور ۹
💠لشکری که در دل زمین فرو میرود ...
🔹امشب، شب چهاردهم «مُحرّم» است و آسمان شهر مکه مهتابی است.
چهار شب از ظهور امام زمان میگذرد و در شهر مکّه آرامش برقرار است، البته همچنان بیرون شهر سپاه سفیانی مستقر شده و شهر را در محاصره دارند.
سپاه سفیانی هراس دارد که وارد شهر شود و با لشکر امام بجنگد.
آنها منتظرند تا نیروی کمکی از مدینه برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند.
امشب، سیصد هزار نفر از سربازان سفیانی از مدینه به سوی مکّه حرکت میکنند.
سفیانی به آنان دستور داده تا شهر مکّه را تصرّف و کعبه را خراب کنند و امام را به قتل برسانند. این نقشه شوم سفیانی است.
🔹به راستی، امام زمان که فقط سیصد و سیزده سرباز دارد، چگونه میخواهد در مقابل لشکری با بیش از سیصد هزار سرباز مقابله کند؟
من میدانم که خدا هرگز ولیّ خود را تنها نمی گذارد.
سپاه سفیانی از مدینه به سمت مکّه حرکت میکند و بعد از اینکه از مدینه خارج شد در سرزمین «بَیْدا» مستقر میشود.
🔹می دانید «بَیْدا» کجا است؟
حدود پانزده کیلومتر در جاده «مدینه» به سوی «مکّه» که پیش بروی به سرزمین «بَیْدا» میرسی.
پاسی از شب میگذرد...
آن مرد کیست که سراسیمه به این سمت میآید؟
نگاه کن! ظاهرش نشان میدهد که اهل مکّه نیست. او از راهی دور آمده است.
آن مرد سراغ امام را میگیرد، گویا کار مهمّی با آن حضرت دارد.
یاران امام، آن مرد را خدمت امام میآورند.
آن مرد میگوید: «ای سرورم! من مأموریّت دارم تا به شما مژده بزرگی بدهم، یکی از فرشتگان الهی به من فرمان داد تا پیش شما بیایم».
🔹من که از ماجرا خبر ندارم، از شنیدن این سخن تعجّب میکنم. چگونه است که این مرد ادّعا میکند فرشتگان را دیده است؟
امام که به همه چیز آگاهی دارد، میگوید: «حکایت خود و برادرت را تعریف کن ».
آن مرد رو به امام میکند و چنین میگوید: «من آمدهام تا بشارت دهم که سپاه سفیانی نابود شد. من و برادرم از سربازان سفیانی بودیم و به دستور سفیانی برای تصرّف مکّه حرکت کردیم.
وقتی به سرزمین بَیْدا رسیدیم، هوا تاریک شده بود، برای همین، در آن صحرا منزل کردیم. ناگهان فریادی بلند در آن بیابان پیچید: ای صحرای بَیْدا! این قوم ستمگر را در خود فرو ببر!».
آن مرد سخن خود را چنین ادامه میدهد: «سپش من با چشم خود دیدم که زمین شکافته شد و تمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من و برادرم باقی ماندیم و هیچ اثری از آن سپاه بزرگ باقی نماند. من وبرادرم مات و مبهوت مانده بودیم.
ناگهان فرشته ای را دیدم که برادرم را صدا زد و گفت: اکنون به سوی سفیانی برو و به او خبر ده که سپاهش در دل زمین فرو رفت. بعد از آن رو به من کرد و گفت: به مکّه برو و امام زمان را به نابودی دشمنانش بشارت ده و توبه کن».
🔹حالا دیگر خیلی چیزها برای من روشن شده است.
آری خداوند به وعده خود وفا نمود و دشمنان امام زمان را نابود کرد.
آن مرد که از کرده خود پشیمان است، وقتی مهربانی امام را میبیند توبه میکند و توبه اش قبول میشود.
آیا میدانی آن فرشته ای که با این مرد سخن گفت که بود؟
آن فریادی که درصحرای «بَیْدا» بلند شد چه بود؟
او جبرئیل بود که به امر خدا به یاری لشکر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود کند.
سپاه سفیانی که میخواست کعبه را خراب کرده و با امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده و در دل زمین فرو رفته است.
خبر نابودی سپاه سفیانی به سرعت در همه جا پخش میشود. گروهی از آنها که از ماهها قبل، مکّه را محاصره کرده بودند، با شنیدن این خبر فرار میکنند.
سفیانی که در شهر کوفه است با شنیدن این خبر، ترس تمام وجودش را فرا میگیرد و فکر حمله به مکّه را از سر خود بیرون میکند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
#داستان_ظهور ۱۰
💠لشکر ده هزار نفری میآید ....
🔹مردم مکّه بعد از اینکه خبر نابودی سپاه سفیانی را میشنوند خیلی میترسند و برای همین شهر آرام میشود و دیگر کسی به فکر دشمنی با امام نیست.
پایتخت حکومت جهانی امام، شهر کوفه است و من منتظر هستم تا همراه او به سوی کوفه حرکت کنم.
خیلی دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوی کوفه حرکت خواهد کرد، نزد یکی از یاران امام میروم و از او میپرسم:
چرا امام به سوی کوفه حرکت نمی کند؟
او در جواب میگوید: امام منتظر است تا همه افراد لشکرش به مکّه بیایند.
🔹آری، از وقتی که جبرئیل ندا داد و مردم را به سوی امام فرا خواند، عدّه زیادی حرکت کرده اند. آنان به مکّه دعوت شده اند و مأموریت دارند که به امام بپیوندند.
آیا تا به حال دیده ای که پرندگان چگونه به سوی لانههای خود پناه میبرند؟
این افراد هم این گونه به مکّه پناه میآورند و در خدمت امام به آرامش واقعی میرسند.
اراده خداوند این است که خروج امام از مکّه با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد.
🔹اگر به خارج از مکّه بروی میبینی که شیعیان با چه اشتیاقی به سوی مکّه میشتابند!
مثل اینکه یک مسابقه برگزار شده است، مسابقه ای برای هر چه زودتر رسیدن به مکّه برای یاری امام!
این شوقی است که خداوند در دل شیعیان قرار داده است و آنان را این چنین بیقرار نموده است.
آنان با عشقی مقدّس، بیابانها را پشت سر میگذارند و تمام سختیها را در راه یاری امام تحمّل میکنند.
و تو خود میدانی که سیصد و سیزده یار به گونه ای دیگر به مکّه آمدند. آنان با «طیّ الارض» و در شب قبل از ظهور به مکّه آمده اند.
آنها در واقع، فرماندهان لشکر امام هستند و در آینده ای نزدیک، هر کدام از طرف امام، حاکم قسمتی از دنیا خواهند شد.
ولی این ده هزار نفری که در راه مکّه هستند سربازان لشکر امام میباشند، آنها میآیند تا قائم آل محمد (علیه السلام) را یاری کنند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
#داستان_ظهور ۱۱
💠شیران بیشه ایمان میآیند ...
🔹کم کم لشکر ده هزار نفری کامل میشود. آنها با یکدیگر بسیار مهربان هستند گویی که همه با هم برادرند.
🔹همسفرم! آیا اجازه میدهی من در مورد ویژگی افراد این لشکر سخن بگویم؟
آنان در مقابل دستور امام تسلیم هستند و سخنان امام را با گوش جان میپذیرند.
افرادی شجاع و دلیری که ذرّه ای ترس در دل ندارند.
آری، امام یارانی شجاع و با یقین کامل میخواهد، افراد ترسو و سست عقیده چه کمکی به این حرکت عظیم میتوانند بکنند؟
🔹لشکریان امام چنان در عقیده و ایمان خود استوارند که شیطان هرگز نمی تواند آنها را وسوسه کند. اینان شیران بیشه ایمان و یاوران راستین حق و حقیقت هستند.
اگر شبها به کنارشان بروی، میبینی که مشغول عبادت هستند و صدای گریه و مناجات آنها شنیده میشود. و در روز چون شیران دلیر به میدان میآیند و از هیچ چیز واهمه و ترس ندارند.
برای شهادت دعا میکنند، آرزویشان این است که در رکاب امام به فیض شهادت برسند.
به راستی که چه سعادتی بالاتر از اینکه انسان جان خویش را فدای مولای خود کند!
آیا در این دنیای فانی، آرزویی زیباتر از این سراغ داری؟
خوشا به حال کسانی که چنین آرزوی زیبایی دارند!
و واقعا که زندگی انسان با داشتن این چنین آرمانی، چقدر لذت بخش میشود.
🔹به هر حال، یاران امام همواره دور امام حلقه زده و در شرایط سخت، یار و یاور او هستند.
کافی است امام به آنان دستوری بدهد، آن وقت میبینی که چگونه برای انجام آن دستور سر از پا نمی شناسند.
خداوند نیروی جسمی بسیار زیادی به آنها داده است تا بتوانند به خوبی از امام دفاع کنند.
وقتی که آنها از زمینی عبور میکنند آن زمین به سرزمینهای دیگر فخر میفروشد و از اینکه یکی از یاران امام زمان از روی او گذاشته است به خود مباهات میکند.
همه از یاران امام فرمانبرداری میکنند حتّی پرندگان و حیوانات وحشی.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۲
💠لباس ضدّ آتش و عصای شگفت انگیز
🔹اکنون همه سربازان و یاران امام در مکّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فدای امام کنند.
امام لباس رزم بر تن کرده و آماده حرکت به سوی مدینه شده است.
آیا میدانی که لباس رزم امام، همان پیراهن یوسف علیه السلام است؟
به راستی چرا امام این لباس را به تن کرده است؟
آیا میدانی لباس امام، لباسی معمولی نیست، بلکه لباسی ضدّ آتش است.
تعجّب نکن، بگذار تاریخ آن را برایت بگویم.
پیراهن یوسف در اصل از ابراهیم علیه السلام بود.
هنگامی که نمرود میخواست ابراهیم علیه السلام را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند.
او همراه خود لباسی از بهشت آورد.
به خاطرِ همین لباس، ابراهیم در آتش نسوخت.
پس از ابراهیم علیه السلام، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا اینکه لباس یوسف علیه السلام شد و باعث روشنی چشمان یعقوب!
این لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم (علیهمالسلام)، یکی بعد از دیگری به ارث بردند.
و اکنون روشن شد که چرا خداوند این پیراهن را برای امام زمان نگه داشته است؟
🔹همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترین آتش آن روزگار نبود؟
یک بیابان آتش که شعلههای آن به آسمان میرسید!
نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی ایجاد کرد و ابراهیم علیه السلام را در میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد و امروز همان پیراهن در تن امام زمان است.
🔹امام آماده حرکت شده است، من دقّت میکنم تا ببینم امام با چه اسلحه ای میخواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جای اسلحه، یک چوب دستی دارد!
با خود میگویم که چرا فرمانده این لشکر، این چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما میخواهیم به جنگ توپ و تانک و موشک برویم. هر چه فکر میکنم جوابی برای خود نمی یابم؛ برای همین از یکی از یاران امام سؤال میکنم که چرا امام به جای اسلحه این چوب دستی را با خود برداشته است؟
او برایم میگوید: این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی علیه السلام است.
با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت بریده شده است؛ امّا هنوز تر و تازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای.
🔹در زمان موسی علیه السلام، بشر در سحر و جادو پیشرفت زیادی کرده بود و به اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر و جادو بود؛ امّا وقتی موسی عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی تبدیل شد که همه آن سحر و جادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید.
امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده و هر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام میدهد.
🔹تازه حالا فهمیدهام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست و با امام سخن میگوید!
آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده میشود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق میکند، کافی است امام به عصا امر کند.
قرآن در مورد عصای موسی سخن گفته است.
آن عصا یک بیابان سحر و
جادو را بلعید، این نکته را قبول میکنی چون قرآن این را میگوید.
پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما و موشک را هم ببلعد.
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه میخواهد باشد. این عصا به اذن خدا میتواند مقابل آن بایستد.
🔹آیا میدانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی میشود؟
من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم؟
آیا میتوانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ میشود؟
می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرفهای عجیب و غریبی میزند. واقعا نمی دانم چه بگویم؟
هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر علیه السلام را برایت بگویم.
تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود:
«چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر میدارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان! و آن عصا هر چه را که مقابلش باشد، میبلعد».
به راستی که خداوند چه حکمتهای زیبایی دارد و با عصای موسی علیه السلام، آخرین ولیّ خود را یاری میکند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۳
💠هزاران فرشته به کمک آمده اند...
🔹نگاه کن! یاران امام زمان با چه نظمی زیبا ایستاده اند و منتظرند تا دستور حرکت داده شود.
آن جوان را میبینی که در جلو لشکر، پرچمی نورانی در دست دارد؟
آیا او را میشناسی؟
او «شُعَیب بن صالح»، پرچمدار این لشکر بزرگ است.
🔹آیا پرچمی را که در دست اوست میشناسی؟
این همان پرچم پیامبر است.
همان پرچمی که جبرئیل در جنگ «بَدْر» برای پیامبر آورد.
آیا میدانی این پرچم تا به حال، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است؟
اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد و او هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت.
پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد و دیگر در هیچ جنگی آن را باز
نکرد و تحویل امیرالمومنین علیه السلام داد.
آن حضرت نیز فقط در جنگ جمل، آن پرچم را باز نمود و دیگر از آن استفاده نکرد.
🔹آیا میدانی که این پرچم از جنس پارچههای دنیایی مثل پنبه و کتان و حریر نیست، بلکه از جنس گیاهان بهشتی است.
این پرچم آن قدر نورانی است که میتواند شرق و غرب دنیا را روشن گرداند.
وقتی که این پرچم برافراشته میشود، ترس و وحشت عجیبی در دشمنان پدیدار میگردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند.
از طرف دیگر با برافراشتن این پرچم، دلهای یاران امام زمان چنان از شجاعت پر میشود که گویی این دلها از جنس آهن است و هیچ ترسی به آنها راه ندارد.
جالب است بدانی که چوب این پرچم از آسمان آمده است و هر وقت امام بخواهد دشمنی را نابود سازد، کافی است با این پرچم به او اشاره کند پس به امر خدا، آن دشمن به هلاکت میرسد.
🔹آیا میدانی هرگاه که این پرچم باز شود هفت دسته از فرشتگان به یاری امام میآیند؟
دسته اوّل: فرشتگانی که با نوح علیه السلام، در کشتی بودند و او را یاری کردند.
دسته دوم: فرشتگانی که به یاری ابراهیم علیه السلام آمدند.
دسته سوم: فرشتگانی که همراه موسی علیه السلام بودند زمانی که رود نیل به امر خدا شکافته شد و قوم بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند.
دسته چهارم: فرشتگانی که هنگام رفتن عیسی علیه السلام به آسمان، همراه او بودند.
دسته پنجم: چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند.
دسته ششم: سیصد و سیزده فرشته ای که در جنگ «بَدْر» به یاری پیامبر آمدند.
دسته هفتم: فرشتگانی که برای یاری امام حسین علیه السلام به کربلا آمدند.
آمار کل این هفت دسته، سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته است که به یاری امام زمان میآیند.
🔹اگر سمت راست لشکر را نگاه کنی، جبرئیل را میبینی؛ در سمت چپ لشکر هم، میکائیل ایستاده است.
همه نیرویهای زمینی و آسمانی آماده اند تا ایشان دستور حرکت بدهد.
وقتی لشکر امام حرکت کند، ترس عجیبی در دل دشمنان ایجاد میشود و به همین دلیل است که همیشه پیروزی با این لشکر است.
🔹آری، کسانی که قصد دشمنی با نور خدا را دارند ترسی عجیب وجودشان را فرا میگیرد؛ امّا کسانی که سالهای سال در جستجوی نور خدا بوده اند محبّت و علاقه زیادی به امام پیدا میکنند. آنها هرگز از این حرکت آسمانی نمی ترسند، بلکه هر لحظه آرزو میکنند که حکومت مهدوی تشکیل شود وعدالت واقعی را به چشم خود ببینند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۴
💠آنانی که بار دیگر زنده شده اند ...
🔹همه منتظرند تا فرمان حرکت صادر شود، لشکر به گروههایی منظّم تقسیم شده است.
در این میان متوجّه یک گروه هفت نفری میشوم. جلو میروم و از یکی از آنها میخواهم که درباره خودش سخن بگوید.
🔹او خودش را «تلمیخا» معرّفی میکند.
نمی دانم او را میشناسی یا نه؟
«تلمیخا»، نام یکی از اصحاب کهف است، اصحاب کهف همان هفت نفری هستند که در قرآن قصّه آنها آمده است.
آیا سوره کهف را خوانده ای؟
آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غاری پناه بردند و بیش از سیصد سال در آن غار خواب بودند.
شاید بگویی: آقای نویسنده، عجب حرفهایی میزنی؟ حواست کجاست؟
نکند خیالاتی شده ای؟ اصحاب کهف هزاران سال است از دنیا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشکر امام زمان، میبینی؟
من در اینجا فقط یک جمله میگویم:
مگر سخن امام صادق علیه السلام را نشنیده ای که فرمود: «هرگاه قائم ما قیام کند خداوند اصحاب کهف را زنده میکند».
🔹آری، در لشکر قائم آل محمّد (علیهم السلام) افراد زیادی هستند که بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را یاری کنند.
یکی دیگر از آنها «مقداد» است.
او یکی از بهترین یاران پیامبر و امیرالمؤمنین بود که اکنون به امر خدا به دنیا بازگشته است.
🔹دیگری «جابر بن عبد اللّه انصاری» است. او از یاران نزدیک پیامبر بود و تا زمان امام باقر علیه السلام زنده ماند.
همان کسی که روز «اربعین» به کربلا آمد و در آب فرات غسل کرد و قبر شهید کربلا را زیارت کرد؛ اکنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را بگیرد.
🔹من عدّه زیادی را میبینم که میگویند ما در عالم برزخ بودیم و چون امام زمان ظهور کرد، فرشته ای نزد ما آمد و به ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است، برخیزید و به یاری آن حضرت بشتابید.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۵
💠شعار لشکر امام زمان چیست؟
🔹امام زمان برنامه لشکر خود را معیّن نموده است، اوّلین هدف این لشکر، رهایی شهر مدینه از دست طاغوت است.
درست است که سیصد هزار نفر از سپاه سفیانی در بیابان «بَیْدا» به زمین فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهی از طرفداران سفیانی در مدینه باقی مانده اند و این شهر را در تصرّف خود دارند.
🔹گوش کن! آیا این صدا را میشنوی؟
هیچ کس همراه خود آب و غذا برندارد.
این دستور امام است که به لشکر ابلاغ میشود.
این تنها لشکر دنیاست که به «واحد تدارکات» نیاز ندارد!
آخر مگر میشود لشکری با بیش از ده هزار سرباز در این گرمای عربستان هیچ آب و غذایی همراه نداشته باشد.
امام برای رفع تشنگی لشکر خود چه برنامه ای دارد؟
چه میشد اگر هر کسی مقداری آب و غذا با خود برمی داشت؟
🔹دوست خوب من! آیا موافقی همراه این لشکر برویم؟
تو خود میدانی که ما هم باید این دستور را عمل کنیم و آب و غذا با خود برنداریم.
ظاهرا موافقی که به سفر خود ادامه بدهیم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهی!
🔹لشکر بزرگ حق، آماده حرکت است...
هر لشکر و سپاهی برای خود، یک شعاری را انتخاب میکند به نظر شما شعار این لشکر چیست؟
گوش کن! همه لشکر یک صدا فریاد میزنند: یا لَثاراتِ الحُسَیْنِ؛ ای خون خواهان حسین (علیه السلام)!
🔹امام میداند که صدها سال است شیعه برای امام حسین علیه السلام اشک ریخته است. آری، این نام حسین است که دلها را منقلب میکند.
🔹من در این میان به فکر فرو میروم که این لشکر چگونه شعار خود را خون خواهی امام حسین قرار میدهد در حالی که بیش از هزار سال است که یزید و سپاهیان او مرده اند؟
این یک قانون الهی است که اگر خون مظلومی در شرق دنیا ریخته شود و کسی در غرب زمین به این کار راضی باشد، او هم شریک جرم محسوب میشود.
اگر چه یزید و یزیدیان مرده اند؛ امّا امروز گروههای بسیاری هستند که به کار
یزید افتخار میکنند!
سفیانی و سپاهیان او، ادامه دهنده راه یزید هستند، اگر یزید، امام حسین (علیه السلام) را شهید کرد، امروز سفیانی که در شهر کوفه است، هر کس را که نامش حسین است، شهید میکند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۶
💠بانوانی که پرستاری میکنند ...
🔹گروهی از بانوان، در کمال حیا و عفّت، لشکر امام زمان را همراهی میکنند.
سؤال میکنی: این لشکر برای جنگ میرود، پس این بانوان کجا میروند؟
آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ میرفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان میپرداختند؟
اکنون امام میخواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود میبرد.
🔹امام صادق (علیه السلام) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیّه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام.
او شیر زنی بود که در زیر شکنجههای «ابوجهل» به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.
اکنون خداوند میخواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد.
یکی دیگر از آن بانوان «أمّ أَیْمَن» است. آیا او را میشناسی؟
أمّ ایمن در جنگ اُحُد و حُنَین و خَیْبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود و به پرستاری مجروحان میپرداخت.
اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۷
💠آن سنگ بزرگ را بیاورید!
🔹امام یکی از یاران نزدیک خود را به عنوان فرماندار مکّه و جانشین خود معیّن مینماید و دستور حرکت به سوی مدینه را صادر میکند.
لشکر به سمت مدینه به پیش میرود.
هوا خیلی گرم است و کم کم تشنگی بر همه غلبه میکند.
من که خیلی تشنه هستم و در این فکرم که چگونه در این بیابان خشک، آب پیدا کنم. آیا تو هم تشنه شده ای؟
🔹امام تشنگی و گرسنگی یارانش را میبیند، دستور میدهد تا لشکر در وسط بیابان منزل کند.
اینجا یک بیابان خشک است، نه آبی، نه گیاهی! فقط عطش است و گرمای سوزان صحرای حجاز!
آن طرف چه خبر است؟ چرا همه نگاهها متوجّه آنجا شده است؟
امام دستور داده است سنگ بزرگی را پیش او بیاورند.
این سنگ کجا بوده است؟
گویا از زمانی که از مکّه حرکت کرده ایم، این سنگ همراه این لشکر بوده است.
اکنون، امام با عصایش به این سنگ میزند. ناگهان همه فریاد میزنند: آب! آب!
چه آب گوارایی از این سنگ جاری میشود! خدایا این سنگ و این عصا چه حکایتی دارند؟
🔹اصل ماجرا به زمان موسی ، برمی گردد، آن زمانی که قوم موسی در بیابانی بدون آب، گرفتار شده بودند و نزدیک بود از تشنگی هلاک شوند، پس موسی علیه السلام عصای خود را بر سنگی زد و دوازده چشمه آب از آن سنگ جاری شد.
همه قوم بنی اسرائیل که بیش از ششصد هزار نفر بودند از آن آب سیراب شدند. اکنون همان سنگ در مقابل امام زمان میباشد.
این سنگ از موسی (علیه السلام) به امام به ارث رسیده است، آری به راستی که او وارث همه پیامبران میباشد.
آبی که از این سنگ میجوشد هم تشنگی را برطرف میکند و هم نیاز انسان را به غذا!
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۸
💠لشکر به سوی مکّه باز میگردد...
🔹ما هنوز از شهر مکّه فاصله زیادی نگرفته ایم که خبر ناگواری از آن شهر به ما میرسد.
به امام خبر میرسد مردم مکّه شورش و انقلاب کرده اند و فرماندار شهر را به قتل رسانده اند.
اکنون امام دستور میدهد تا لشکر به سوی مکّه باز گردد.
خبر به مردم مکّه میرسد. آنها میدانند که نمی توانند با این لشکر مقابله کنند، بنابراین با گریه، خدمت امام میرسند و میگویند: «ای مهدی آل محمّد، توبه ما را بپذیر».
🔹شما فکر میکنید آیا امام توبه آنها را میپذیرد؟
آری درست حدس زده اید، او فرزند همان کسی است که وقتی نگاهش به «ابن مُلجَم» افتاد به پسرش، امام حسن فرم (علیه السلام) فرمود: «پسرم با او مهربان باش و در حقّ او احسان کن، مبادا او گرسنه بماند».
🔹امیرالمومنین علی (علیه السلام) در حالی که فرقش با شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود، سفارش قاتل خویش را به فرزندش میکرد!
امام زمان فرزند همان علی است. او تمام مردم مکّه را میبخشد!
به راستی، کدامین حکومت است که چنین عطوفت و مهربانی داشته باشد؟
🔹آیا تا به حال شنیده ای که مردم شهری قیام کنند و فرماندار را که نماینده حکومت است به قتل برسانند؛ امّا آن حکومت همه مردم را ببخشد؟
آنانی که مردم را از امام زمان و دوران ظهور میترسانند، ندانسته آب به آسیاب دشمن میریزند.
چرا ما ندانسته، چنین عمل میکنیم؟
چرا به جای آنکه شوق و اشتیاق مردم را به ظهور زیاد کنیم، آنان را بیشتر میترسانیم، این همان چیزی است که دشمنان مکتب تشیّع میخواهند.
امام زمان ما، مظهر رحمت و مهربانی خداوند است.
او میآید تا مردم دنیا، مهر و محبّت را در وجود او بیابند.
به هر حال امام، تمام مردم مکّه را میبخشد؛ فرمانداری جدید برای شهر مشخص و سپس به سوی مدینه حرکت میکند.
هنوز چند منزل از مکّه دور نشده ایم که خبر جدیدی میرسد: مردم مکّه بار دیگر انقلاب کرده و فرماندار جدید را هم کشته اند.
امام این بار تصمیم میگیرد تا شهر مکّه را از وجود آن ظالمها پاک کند. او گروهی از یاران خود را به مکّه میفرستد تا در این شهر امنیت و آرامش را برقرار کنند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۹
💠انتقام از دشمنان مهتاب
🔹لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک میشود.
اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند.
آنان در شهر مدینه جنایتهای زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند.
لشکر امام وارد مدینه میشود و شهر به تصرّف امام در میآید.
امام وارد مسجد و حرم پیامبر میشود و دستور تعمیر آنجا را میدهد.
🔹آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه!
در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه (سلام الله علیها) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه است.
امام میخواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد.
🔹اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده میشوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.
و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور میشود.
آری، امروز دشمنانِ فاطمه (سلام الله علیها) در آتش میسوزند و به سزایِ عمل ننگین خود میرسند و همه دوستان خدا شاد میشوند.
امام بعد از اینکه برنامههای خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت میکند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۱۹
💠انتقام از دشمنان مهتاب
🔹لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک میشود.
اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند.
آنان در شهر مدینه جنایتهای زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند.
لشکر امام وارد مدینه میشود و شهر به تصرّف امام در میآید.
امام وارد مسجد و حرم پیامبر میشود و دستور تعمیر آنجا را میدهد.
🔹آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه!
در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه (سلام الله علیها) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه است.
امام میخواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد.
🔹اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده میشوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.
و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور میشود.
آری، امروز دشمنانِ فاطمه (سلام الله علیها) در آتش میسوزند و به سزایِ عمل ننگین خود میرسند و همه دوستان خدا شاد میشوند.
امام بعد از اینکه برنامههای خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت میکند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۰
💠پیش به سوی کوفه
🔹آیا تاکنون نام «سیّدحَسَنی» را شنیده ای؟
او از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است که در «خراسان» قیام میکند و مردم را به یاری امام زمان دعوت میکند.
سیّدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد و کوفه را آزاد کند.
او پرچمهایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب میکند و با دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش میتازد.
🔹وقتی این خبر به سفیانی میرسد از کوفه بیرون میرود و این شهر به تصرّف سیّدحسنی در میآید.
فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او میخواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد.
🔹هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیّدحسنی به ما میرسد.
حالا دیگر لشکر حق به راحتی میتواند وارد این شهر شود.
خیلی دلم میخواهد مسجد کوفه را ببینم.
لحظه شماری میکنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف میشود.
به راستی چه خبر است؟
🔹امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه کن!
سیّدحسنی با یاران خود به سمت ما میآیند. او خدمت امام میرسد و عرض سلام و ادب میکند.
او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام میگوید: «اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانههای امامت را به ما نشان بدهید».
🔹شاید بگویی نشانههای امامت دیگر چیست؟
منظور سیّدحسنی، عصای موسی (علیه السلام) و انگشتر و عمامه پیامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سیّدحسنی تقاضا کرده است به او نشان میدهد.
سیّدحسنی فریاد میزند: اللّه أکبر، اللّه أکبر.
همه نگاه میکنند، او پیشانی امام را میبوسد.
🔹و بعد چنین میگوید: «ای فرزند رسول خدا! من میخواهم با شما بیعت کنم».
سیّدحسنی با امام بیعت کرده و پیمان یاری میبندد. وقتی یاران او این
صحنه را میبینند، آنها نیز با امام بیعت میکنند.
دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود.
یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده و در جای جای این مسجد خیمه به پا میکنند.
امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نیاز با خدای مهربان میشوند.
آیا میدانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است.
چند روز میگذرد...
خبردار میشویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابانهای اطراف کوفه میروند. پس ما نیز همراه آنان میرویم تا ببینیم چه خبر است.
بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان میایستد و به یاران خود دستور میدهد تا در زمین گودالی بکَنند.
بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی میشوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک!
آری، اینها اسلحههایی است که خدا برای امام و یاران او آماده کرده است.
امام به یاران خود دستور میدهد تا این اسلحهها را به شهر کوفه ببرند و در میان لشکریان تقسیم کنند.
یاران همه اسلحهها را برداشته و به سوی کوفه باز میگردند.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۱
💠سفیانی توبه میکند ...
🔹در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند.
هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم میگیرد تا به جنگ سفیانی برود.
این خبر به سفیانی میرسد.
سفیانی به فکر فرو میرود. او به یاد سیصد هزار نفری میافتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او میترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود.
اکنون، سفیانی تصمیم میگیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد.
🔹به راستی آیا امام توبه او را میپذیرد؟
نگاه کن! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام میآید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه میدهند تا نزدیک شود.
سفیانی نزد امام میرود و با او گفتگو میکند.
من بی صبرانه منتظر میمانم ببینم نتیجه چه میشود، آیا امام او را میپذیرد.
هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایتهای زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است.
آیا درست میبینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت میکند! امام توبه سفیانی را پذیرفته است.
🔹جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها!
تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز میبخشی!
پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟
🔹اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز میگردد.
وقتی سفیانی به لشکر خود میرسد، سربازانش به او میگویند:
جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟
من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم.
چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید.
منظور شما چیست؟
شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی!
🔹آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و میدانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی میکنند.
سفیانی ساعتی به فکر فرو میرود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را میکند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان میکند.
او اکنون بیعت خود را با امام میشکند و تصمیم میگیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۱
💠جنگ سختی در پیش است ...
🔹سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد سپاه او دو برابر لشکر امام است.
او خبر دارد که آمار یاران امام به این شرح است:
ده هزار سربازی که از مکّه با امام به کوفه آمده اند.
دوازده هزار سربازی که با سیّدحسنی از خراسان، آمده اند.
هفتاد هزار سربازی که در کوفه به امام ملحق شده اند.
در سپاه سفیانی، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او با امید پیروزی قطعی به سمت کوفه حرکت میکند.
🔹او نمی داند که هزاران فرشته، در رکاب مولایمان میباشند و او را یاری میکنند.
اکنون به امام خبر میرسد که سپاه سفیانی به قصد جنگ به سوی کوفه به میآید.
🔹لشکر امام از شهر کوفه خارج شده و موضع میگیرد.
اکنون هر دو لشکر روبروی هم قرار گرفته اند.
امام زمان به سپاه سفیانی نزدیک میشود و با آنان سخن میگوید و آنها را نصیحت میکند.
یاران سفیانی به امام میگویند: «از همان راهی که آمده ای باز گرد».
امام به سخن گفتن با آنها ادامه میدهد و به آنان میگوید: «آیا میدانید که من فرزند پیامبر هستم».
نمی دانم چه میشود که سفیانی فعلاً از جنگ منصرف میشود، شاید میترسد که اگر امروز جنگ را آغاز کند، سربازانش دیگر آن شجاعت لازم را برای حمله نداشته باشند؛ زیرا آنان سخنان امام را شنیده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پیدا کرده باشد.
سفیانی میخواهد برای مدّتی جنگ را عقب بیاندازد تا اثر سخنان امام از بین برود. او دستور عقب نشینی میدهد.
سپاه سفیانی از میدان جنگ عقب نشینی میکند و اوضاع آرام میشود.
خورشید روز جمعه طلوع میکند. به امام خبر میرسد که سفیانی یکی از یاران امام را به شهادت رسانده است.
گویا سفیانی تصمیم دارد به کوفه حمله کند.
🔹امام آماده دفاع میشود و میان دو لشکر، جنگ سختی در میگیرد.
سفیانی آغازگر جنگ میشود و گروهی از یاران امام به شهادت میرسند.
خوشا به حال آنها که به آرزویشان رسیدند!
اکنون دیگر وعده خدا فرا میرسد. سفیانی در وسط میدان ایستاده است و از زیادی سربازانش خیلی خوشحال است.
ناگهان او میبیند که سربازان یکی بعد از دیگری برروی زمین میافتند!
سفیانی نمی داند که فرشتگان زیادی به یاری امام آمده اند. سفیانی هرگز پیش بینی نمی کرد که سپاهیان او این گونه تار و مار شوند.
سفیانی که اوضاع را چنین میبیند میفهمد که دیگر مقاومت هیچ فایده ای ندارد، او با تنی چند از یاران خود فرار میکند.
🔹آیا تاکنون اسم «صیاح» را شنیده ای؟
او یکی از فرماندهان لشکر امام است. او با گروهی از سربازان خود به دنبال سفیانی میروند و سرانجام او را اسیر میکنند.
هوا تاریک شده است و امام نماز عشا میخواند. اکنون سفیانی را به نزد امام میآورند.
سفیانی رو به امام میکند و میگوید: به من مهلت دیگری بده!
امام نگاهی به یاران خود میکند و میفرماید: نظر شما در مورد او چیست؟ من عهد کردهام که هر کاری انجام دهم با نظر و رضایت شما باشد.
یاران امام با هم مشورت میکنند و سرانجام تصمیم میگیرند که سفیانی مجازات شود؛ زیرا او بسیاری از شیعیان را مظلومانه به قتل رسانده و یکبار هم پیمان شکنی کرده است.
این گونه است که سفیانی به سزای کارهای خود میرسد و دنیا برای همیشه از ظلم و ستم او آسوده میشود.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۲
💠حرکت به سوی فلسطین ...
🔹بعد از کشته شدن سفیانی و نابود شدن لشکر او، امام تصمیم میگیرد تا لشکریانی را به سرتاسر جهان بفرستد.
فرماندهی هر لشکر به یکی از سیصد و سیزده نفر واگذار و دستورات لازم به آنان داده میشود.
امام از آنان میخواهد که هر جا مسأله تازه ای برای آنها پیش آمد که راه حلّ آن را نمی دانستند به کف دست خود نگاه کنند؛ زیرا این گونه میتوانند جواب سوال خود را بیابند.
🔹اکنون موقع خداحافظی است!
این سیصد و سیزده یار باوفا میخواهند از امام جدا شوند.
اینجاست که امام تک تک آنها را به نزد خود فرا میخواند و دست خود را به سینه آنها میکشد.
🔹آیا میدانی علّت این کار امام چیست؟
این سیصد وسیزده نفر نمایندگان امام زمان در سرتاسر جهان هستند و آنها باید نماینده همه خوبیها باشند.
امام با کشیدن دست به سینه آنان، آمادگی آنها را برای این مأموریّت مهم زیادتر میکند.
همه یاران همراه با گروهی از نیروهای خود به سوی کشورهای مختلف حرکت میکنند تا هر چه زودتر حکومت جهانی مهدوی تشکیل شود.
🔹یاران امام قدرت عجیبی دارند و حتّی میتوانند از روی آب عبور کنند، برای همین برای پیمودن دریاها، نیازی به کشتی ندارند.
امام کسی را به فلسطین نمی فرستد. تو تعجّب میکنی و علت را میپرسی.
نگاه کن! امام خودش میخواهد به فلسطین برود، زیرا آنجا حوادث مهمّی روی خواهد داد و باید امام آنجا باشد.
🔹بنابراین امام زمان با گروهی از یاران خود به سوی قُدس حرکت میکند. مدّتی میگذرد...
امام به قُدس میرسد و چند روز در آن شهر اقامت میکند تا روز جمعه فرا برسد.
و تو نمی دانی که آن روز جمعه چقدر سرنوشت ساز است!
در آن روز، عدّه زیادی از مسیحیان در این شهر جمع خواهند شد. قرار است اتّفاق مهمّی روی بدهد.
روز جمعه فرا میرسد. چه اجتماع باشکوهی!! همه منتظر هستند.
آنجا را نگاه کن! بالای سرت را میگویم، آسمان را ببین!
آیا آن ابر سفید را میبینی؟ آن جوان کیست که بر فراز آن ابر قرار گرفته است؟
آیا آن دو فرشته را میبینی که در کنار او ایستاده اند؟
آن ابر به سوی زمین میآید. در بیت المقدس غوغایی برپا شده است! شوری در میان مسیحیان برپا میشود.
شاید آن جوان، عیسی (علیه السلام) باشد!
🔹آری، درست حدس زدم، او عیسی (علیه السلام) است.
آن ابر سفید، کنار قُدس قرار میگیرد و عیسی (علیه السلام) از آن پیاده میشود.
مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او میروند و میگویند که ما همه یاران و انصار تو هستیم.
🔹شما فکر میکنید که عیسی چه جوابی به آنها میدهد؟
عیسی میفرماید: «شما یاران من نیستید».
همه مسیحیان تعجّب میکنند. عیسی (علیه السلام)، بدون توجّه به آنان، حرکت میکند.
او به کجا میرود؟ آن طرف را نگاه کن!
امام زمان در محراب «مسجد الأقصی» ایستاده و همه یارانش پشت سر او به صف نشسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود.
عیسی علیه السلام به سوی محراب میرود.
او به امام نزدیک میشود و به امام سلام میکند و با او دست میدهد.
امام زمان به او رو کرده و میفرماید:
«ای عیسی! جلو بایست و امامِ جماعت ما باش».
عیسی (علیه السلام) میگوید: «من به زمین آمدهام تا وزیر تو باشم، نیامدهام تا فرمانده
باشم، من نماز خود را پشت سر شما میخوانم».
🔹نماز بر پا میشود، همه مسیحیان با تعجّب نگاه میکنند.
عیسی علیه السلام در صف نماز مسلمانان حاضر شده و با آنها نماز میخواند.
اینجاست که بسیاری از آنها مسلمان شده و به جمع یاران امام زمان میپیوندند.
🔹همسفرم! امام برنامه دیگری هم در اینجا دارد و آن ماجرای «صندوق مقدّس» است.
آیا میدانی «صندوق مقدّس» چیست؟
حتماً شنیده ای که چون موسی علیه السلام به دنیا آمد، مادرش، او را در میان صندوقی نهاد و آن را به دریا انداخت.
🔵#داستان_ظهور ۲۳
💠بازگشت به کوفه ...
🔹خبر میرسد که کشورها یکی پس از دیگری توسط یاران امام زمان فتح شده اند.
و جالب آنکه بسیاری از کشورها بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شده اند و از جان و دل حکومت عدل مهدوی را پذیرفته اند و یاران امام فقط با سیزده شهر و گروه جنگ کرده اند.
🔹آری در سرتاسر جهان، حکومت واحدی تشکیل شده است.
و در جای جای دنیا صدای توحید و یکتاپرستی طنین انداز است و همه شهرهای دنیا پر از انسانهایی است که محبّت اهل بیت (علیهم السلام) را در سینه دارند.
تنها دین جهان، دین اسلام است و این همان وعده ای بود که خدا به پیامبرش داده بود.
🔹از روزی که امام زمان در مکّه ظهور کرد تا امروز که حکومت واحد جهانی
تشکیل شده است، فقط هشت ماه گذشته است.
اکنون دیگر امام، اسلحه خود را بر زمین میگذارد؛ زیرا در سرتاسر زمین امنیّت برقرار شده است.
امام کوفه را به عنوان محل سکونت و زندگی خود انتخاب میکند و این شهر پایتخت حکومت جهانی میشود.
مسجد کوفه دیگر گنجایش مردم را ندارد به همین دلیل، امام اقدام به ساختن چند مسجد جدید در شهر کوفه میکند.
🔹امام، مسجد سهله را به عنوان منزل خود اختیار میکند. این مسجد خانه ادریس (علیه السلام) و خانه ابراهیم (علیه السلام) بوده است.
درست است که همه دنیا در اختیار امام زمان است و همه ثروتهای جهان در دست اوست؛ امّا روش زندگی او بسیار ساده و بی آلایش است.
آری، امام به روش جدّ خود حضرت امیرالمومنین علیه السلام عمل میکند که در زمان حکومت، غذای او همواره نان جو بود.
امام هر کجا که میرود ابری بالای سر او سایه انداخته است، این یک ابر سخنگو است و با صدایی زیبا ندا میدهد: «این مهدی است».
هر چه از زمان بگذرد، در جوانی امام، تغییری ایجاد نمی شود و آن حضرت هرگز پیر نمی شود.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۴
💠بهشت روی زمین
🔹اکنون میخواهم از چگونگی زندگی در روزگار ظهور سخن بگویم، آیا موافق هستید؟
شما عالم زیبای ظهور را این گونه مییابید:
🔹همه خوبیها در این زمان میباشد.
همه اهل آسمانها و تمام مردم زمین در شادی و نشاط هستند؛ زیرا حکومت عدل برقرار شده است.
از ظلم و ستم هیچ خبری نیست.
فقر از میان رفته است به طوری که مردم، فقیری را نمی یابند تا به او صدقه بدهند.
همه مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت هستند و کمال خویش را در عبادت و بندگی خدا جستجو میکنند و هرگز گناه نمی کنند.
فرشتگان همواره بر انسانها سلام میکنند؛ با آنها معاشرت دارند و در مجالس آنها شرکت میکنند.
آری قلب مردم آن قدر پاک شده است که میتوانند فرشتگان را ببینند.
🔹خداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان میکشد و عقل همه انسانها کامل میشود.
علم و دانش رشد زیادی پیدا کرده است به طوری که دانش بشر، بیش از ده برابر شده است.
خداوند قوای بینایی و شنوایی مردم را زیاد میکند تا آنجا که مردم بدون هیچ گونه وسیله ای، در هر کجای دنیا که باشند میتوانند امام را ببینند و کلام او را بشنوند.
افرادی که دوست دارند خدمت امام برسند به وسیله فرشتگان به کوفه برده میشوند و سپس به وطن خود بازگردانده میشوند.
مؤمن آنقدر مقام پیدا کرده است که امام، هر مؤمنی را به عنوان نماینده خود در میان صد هزار فرشته قرار میدهد.
در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نمی شود و همه در سلامت کامل زندگی میکنند.
هیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نمی خورد و مردم از هر قبیله و قومی که باشند در صلح و صفا با هم زندگی میکنند.
هیچ کس با دیگری دشمنی ندارد و مردم به هم حسادت نمی ورزند و همه با هم صمیمی هستند.
در این زمان، دیگر دوستیها راستین است و برای همین به امر امام دوست از دوست خود ارث میبرد.
تمام جهان از امنیّت کامل برخوردار شده است به طوری که حیوانات وحشی هم، دیگر به انسانها آزار نمی رسانند و حتّی گرگ هم به گوسفند حمله نمی کند.
باران رحمت الهی زیاد میبارد و سرتاسر دنیا، سرسبز و خرّم است.
این همان ظهور زیبایی است که همه انبیاء و اولیای الهی، منتظر آن بودند.
ظهوری که آرزوی دل همه انسانها بوده است...
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha
🔵#داستان_ظهور ۲۵
💠سخن آخر...
🔹سلام بر تو ای جانِ جهان و ای گنج نهان!
اکنون دانسته ایم ظهورت چه زیباست و آمدنت چه شکوهی دارد؛ بی صبرانه منتظریم تا بیایی و با دست مهربانی ما را نوازش کنی و جانهای تشنه ما را با مهر و عطوفت سیراب نمایی.
🔹ای که شکوه آمدن بهار از توست!
ای که زیبایی گلهای بهاری به خاطر توست!
مولای خوب ما، بیا! بیا، که سخت مشتاق آمدنت شده ایم.
🔹سپاس خدای را که برای شنیدن صدایت بیقرار شده ایم و چشم به راه آمدنت هستیم.
سوگند یاد میکنیم تا جان در تن داریم با صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر تو را سر میدهیم.
تا رمق در بدن داریم، محبّت تو را بر دلهای مردمان، پیوند میزنیم.
تا نفس در سینه داریم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم میزنیم و یاران استوارت را یار راه میشویم و سرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد میزنیم.
و با دستانی در هم فشرده و گامهایی همراه شده، در راه تو قدم برمی داریم.
به امید آمدنت ای که فقط تو آقای ما هستی و بس!
🔰پایان
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
▣⃢. @hazrate_Gerehgosha