مدح مولا امیر المومنین (ع)
من كلام له (علیه السلام) و فيه يحذر من اتباع الهوى و طول الأمل في الدنيا: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَ
من كلام له (علیه السلام) و قد أشار عليه أصحابه بالاستعداد لحرب أهل الشام بعد إرساله جرير بن عبد الله البجلي إلى معاوية و لم ينزل معاوية على بيعته:
إِنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ، وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لَا يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاةِ فَأَرْوِدُوا وَ لَا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ. وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ [بِهِ] مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله)؛ إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الْأُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالًا فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا.
(وقتى نماينده خود جرير بن عبد اللّه را در سال 36 هجرى به طرف معاويه فرستاد و معاويه پاسخى روشن نمى داد ياران امام گفتند، وسائل جنگ را مهيّا كن، فرمود):
1. واقع نگرى در برخورد با دشمن:
مهيّا شدن من براى جنگ با شاميان، در حالى است كه «جرير»(1) را به رسالت به طرف آنان فرستاده ام، بستن راه صلح و باز داشتن شاميان از راه خير است، اگر آن را انتخاب كنند. من مدّت اقامت «جرير» را در شام معيّن كردم، كه اگر تأخير كند يا فريبش دادند و يا از اطاعت من سرباز زده است. عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا كنيد، گرچه مانع آن نيستم كه خود را براى پيكار آماده سازيد.
2. ضرورت جهاد با شاميان:
من بارها جنگ با معاويه را برّرسى كرده ام، و پشت و روى آن را سنجيده، ديدم راهى جز پيكار، يا كافر شدن نسبت به آن چه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده باقى نمانده است، زيرا در گذشته كسى بر مردم حكومت مى كرد كه اعمال او [عثمان] حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صداهاى فراوان شد، مردم آنگاه اعتراض كردند و تغييرش دادند.(2)
_________________________________________
(1). جرير، فرماندار همدان بود، پس از بيعت مردم با امير المؤمنين عليه السّلام امام نامه اى بوسيله «زهر بن قيس» به او نوشت و ماجراهاى سياسى مدينه را توضيح داد، او از مردم همدان براى امام بيعت گرفت، و نامه اى به اشعث فرماندار آذربايجان نوشت كه از مردم براى امام بيعت بگيرد، سپس براى ملاقات با امام به كوفه رفت، و چون اكثر بستگان و هم شهرى هاى او در شام بودند از امام خواست او را بعنوان مذاكره به شام بفرستد، و پس از بحثهاى فراوان با معاويه مأيوس بازگشت. امّا مردم عراق نسبت به او بد بين شده بودند كه ناچار باقى مانده عمر را در جزيره «قرقيسا» گذراند و در سال 45 هجرى وفات كرد. «شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص 70»
(2). عثمان در سال 24 هجرى به خلافت رسيد و در سال 35 هجرى كشته شد. تنها يك مرحله از اسراف بازى هاى عثمان به شرح زير است: به دامادش، حارث بن حكم، هزار درهم و شترهاى فراوان زكات آن سال، و زمين بزرگى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقف مسلمانان كرده بود بخشيد. به سعيد بن عاص بن اميّه، از طايفه خود صد هزار درهم داد. به داماد ديگرش مروان بن حكم، صد هزار درهم و به ابو سفيان دويست هزار درهم داد. به طلحه سى و دو مليون و دويست هزار درهم، و به زبير پنجاه و نه مليون و هشت صد هزار درهم داد. براى خودش سى مليون و پانصد هزار درهم، و سيصد و پنجاه هزار دينار كنار گذاشت. به يعلى بن اميّه پانصد هزار دينار، و به عبد الرّحمن شوهر خواهرش دو مليون و پانصد و شصت هزار دينار داد. «الغدير ج 8 ص 286».
📚 #نهج_البلاغه ، #خطبه_43
☆ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه ☆
"کانال مدح مولا امیرالمؤمنین علیه السلام"
✿[ @hazrateshah ]✿
══•◇•🌸•◇•══