#روز_جانباز_مبارک
شب بود. یکی داد میزد :"ساکت شو! ساکت شو! تو نمیتونی اشک منو در بیاری."
رفتم سمت صدا. دیدم یک نفر انگشتهایش قطع شده. این حرف را به دست خونیاش میگوید :
-"ساکت شو! ساکت شو! تو نمیتونی اشک منو در بیاری"
***
📚از کتاب «روزگاری جنگی بود»، ص91
✍نوشتهی مهدی قزلی : وبگاه «مجال»
💯 @hazrateshah