eitaa logo
هیئت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
43 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
41 فایل
هیئت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اطلاعیه ی جلسات هفتگی انتقادات و پیشنهادات👈 @n_m_81_59
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  یادگاران
مادرش میگوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد! گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول راکسب کرده‌ای! باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟ احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم .در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد ! یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... پ.ن: شهید احمدرضا احدی دانشجوی نمونه رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران و رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴ ‌‌‌‌eitaa.com/yadegaranir
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
در بحث حلـال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود. در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.😇👌پشت گوشی📲 همراهش این برچسب را زده بود : (گناه یعنی خداحافظ حسین!)💔 در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد.🌸 در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.🍂 به خوردن چای نوشابه و دلستر علاقه نداشت.بیشتر دمنوش می خورد☝️ همیشه خنده رو بود و می خنداند. به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود✨ شهید مدافع‌حرم #محسـن_حججـی🌹 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
📣📣📣 باسلام.... این هفته هیئت سه شنبه شب🌹🌹🌹 منزل اقای یزدی 🌸🌸🌸ساعت 19:30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه امشب باحضورحاج آقاذکری🌹🌹🌹حاج آقامعتمدی🌸🌸🌸وحاج آقاخوشنام👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قالی می‌بافت ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی‌کرد، هر چی از این راه در می‌آورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می‌خرید و یا برای بچه‌ها قلم و دفتر. حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم‌بخت، البته با اجازه من، یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار ازش پرسیدیم: چرا شب عیدی لباس نو رو در آوردی؟ گفت: وقتی پیش بچه‌ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم همش فکر می‌کردم نکنه یکی از این بچه‌ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره، دیگه نمی‌پوشمش. 🌷شهیده طیبه واعظی‌دهنوی🌷 📚 کتاب "کفش های جامانده در ساحل" https://t.me/joinchat/BfLPjBXg7_WWKSs3feXKmA