🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#یا_حضرت_علی_اکبر (ع)
🥀به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود
🥀دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود
🥀تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است
🥀یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است
🥀پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید
🥀هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید
🥀مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش
🥀در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش
🥀نه توانست بغل گیرد و نه بوسه زند
🥀نه توانست بماند نه از او دل بکند
🥀زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود
🥀اربا اربا دل بابای علی اکبر بود
🥀دشت مانده است و سواری که زمین گیر شده
🥀تن صد چاک پسر دیده، پدر پیر شده
🥀ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود
🥀گریه اش مایه ی خندیدنِ مردم شده بود
🥀ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود
🥀همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود
🥀پسری مانده به خاک و پدری می نگرد
🥀مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد
🥀چون که این چاک ترین جسم میان شهداست
🥀مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست
🥀خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت
🥀ور نه می مُرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت
#نويد_اسماعيل_زاده
https://eitaa.com/hazratzahrah/15723