🔔 از تماشای این عکس معروفش، سیر نمی شویم. جوان زیبای داخل سنگر که روی پیکر هم رزمش افتاده و هر دو به شهادت رسیده بودند، هر چشمی را گرفتار خود می کند. اما این شهید، راه و رسم ننه علی اش را پیش گرفته بود...
📖 #قصه_ننه_علی
✍🏻 به قلم: مرتضی اسدی
🥀روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
.
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت اول
به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله های طبقه اول پرت شدم.
خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می رفت.
حسین از پله هاپایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. میدانست هروقت من و پدرش دعوا می کنیم،
او حق دخالت ندارد. صدای گریه ی امیر از داخل خانه بلند شد.
رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و میخواهد دلجویی کند. گوشه ی لباسم راگرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند.
دست و پا می زدم، نفسم بالا نمی آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم،
آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی انصاف! یه چادر بده سرم کنم. » زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد.
پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را نبیند. پیش خودم گفتم: «اینم عاقبت تو زهرا! مردم با این سر و وضع ببیننت
چه فکری میکنن؟! » یکی دو ساعتی کنار پیاده رو نشستم. آخر شب کسی جز من در خیابان دیده نمیشد. سرما به جانم افتاده بود. گاهی چند قدم راه می رفتم
تا دست و پایم خشک نشود.
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد.
🥀 روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
#بسم_الله_الرَّحمن_الرَّحیم
#_مولا_جانم❤️
🌻روزگارم باشما بسیار زیبا میشود
🌻خادم کویت یقین محبوب زهرا(س) میشود
🌻آبرو و اعتبارمن ز الطاف شماست
🌻در پناه تو یقین یک قطره دریا میشود
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام صبحت بخیر
تمام زندگی ام ☀️
«وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»
تاریخ انقضایِ تمام غمهایِ عالم
لحـظــهی ظهــور توســت
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰاصٰالِح المَهدی‹عج›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه اول روزنامههای یکشنبه ۳۰ مهرماه
🌱⃟꯭░꯭𓂃 ִֶָ
🕊•#صحیفه_سجادیه
🕊•#دعایدوم_فرازشانزدهم
🌻روزانه یک فراز، از صحیفه سجادیه تقدیم شما خوبان خواهد شد، پیشنهاد می شه که دعا رو با معانی زیباش مطالعه بفرمایید.
.
🌷نشانه های هدایت شدگان:
🌷۱.تسلیم دستورات خداهستند
فمن یُرِدِاللهُ اَن یهدیه یشرح صدره للاسلام.۱۲۵انعام
🌷۲. گوش میدن فکرمیکنن و از بهترین پیروی میکنند
فبشرعباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوالالباب..۱۸زمر
🌷۳.وقت تلاوت قرآن، سجده وگریه میکنند
وممن هدینا واجتبینا اذا تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجدا وبکیا....۵۸ مریم
🌷۴.به خدااعتصام و تکیه و اعتماد میکنند: ۱۰۱آل عمران
من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم
.
🔅#پندانه
✍️ سختترین آزمون قضاوت
🔹در سال ۱۳۵۰ هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت میکردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهدهدار پستهای مهم قضایی در دادگاههای نظامی ارتش شوند.
🔸در این آزمون، من و ۲۵ نفر دیگر رتبههای بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضایی راه یافتیم.
🔹دوره تحصیلی، یکساله بود و همه با جدیت دروس را میخواندیم.
🔸یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و بهمحض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی میکرد، مرا البته با احترام، دستگیر کردند و با خود به نقطه نامعلومی بردند و داخل سلول انفرادی انداختند.
🔹هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را میپرسیدم، چیزی نمیگفت و فقط میگفت:
من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمیدانم!
🔸اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار میداد.
🔹از زندانبان خواستم تلفنی به خانهام بزند و حداقل خانوادهام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد.
🔸آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید.
🔹صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان بههمراه همان لباس شخصی بهدنبال من آمدند. مرا یکراست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند.
🔸افکار مختلف و آزاردهنده لحظهای مرا رها نمیکرد و شدیدا در فشار روحی بودم.
🔹وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام همکلاسیهای من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی بسیار نگران بودند.
🔸ناگهان همهمهای بهپا شد. در اتاق باز شد و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شد. ما همگی بلند شدیم و ادای احترام کردیم.
🔹رئیس دانشگاه با خوشرویی تمام با تک تک ما دست داد. معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود.
🔸سپس اینچنین به ما پاسخ داد:
هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغالتحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور بهعهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس میکردید.
🔹و در مقابل اعتراض ما گفت:
این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم میکنید، درک کنید و بیجهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید!
🔸در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم.
◽زیر پایت چون ندانی، حال مور
◽همچو حال توست، زیر پای فیل
وقتی کودک مرتکب خطایی شد باید با لحنی قاطعانه با او صحبت کنید:
🔸داد و فریاد نکنید ولی در قبال رفتار بد با لحنی محکم صحبت کنید.
🔸 خم شوید به اندازه ای که هم قد او شده و بلندی قامت شما، بچه را نترساند و مستقیم به چشم هایش نگاه کنید ، چرا که اگر از بالا به او دستور بدهید، حرفتان را نادیده می گیرد.
🔸اگر کودک خواست رویش را برگرداند و برود، دست های او را بگیرید تا مستقیم به شما نگاه کند. به او بگویید" لطفا به من نگاه کن"
🔸نباید در لحن صدا و حرکات شما اثری از خشونت و تهدید باشد. با لحنی آرام ، قاطع و محکم صحبت کنید. بهتر است این لحن را با عصبانیت ، تهدید ومعامله اشتباه نگیرید. وقتی با این لحن با فرزندتان صحبت کنید.
🔸به آرامی، روشنی و با لحنی آمرانه به او بگویید چه کار خطایی انجام داده است: "ازت می خوام که دیگه این کار رو تکرار نکنی"
🔸مودب باشید. اگر بچه در پاسخ به شما بر سرتان فریاد کشید، شما با صدای بلند جواب ندهید، وگرنه در این مسابقه هر دوی شما بازنده می شوید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
🔺 وقتی کسی از در میاد تو، مثل ماست نگاش نکنین!
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
. فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت اول به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله های طبقه اول پ
.
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت دوم
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده عقب گرفت
و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا
نشستی؟! پاشو برو خونه ت؛ دیروقته! » سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه
ندارم، کجا برم؟! » از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم تمام تنم میلرزید؛ سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و
گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین! » دستانم را بردم زیر
بغلم تا کمی گرم شوم، گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی!
من خونه ندارم. بچههام شهید شدن. شوهرم از خونه بیرونم کرده. از امشب خونه ی من بهشت زهراست. » جا خورد، انتظار شنیدن همچین جوابی را
نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد، دوباره به طرفم برگشت.
- کمکی از دست من برمیاد مادر؟! میخوای با شوهرت حرف بزنم؟!
- فایده نداره پسرم. خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم
بنده نیست. به حرف هیچ کس گوش نمیده.
سرش را پایین انداخت و گفت: «حاج خانوم! نمیشه که تا صبح تو این
سرما بمونی! دوستی ، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟! » با گوشه ی روسری بینیم را پاک کردم؛ معلوم بود سرما خورده ام. در جوابش گفتم: «یه داداش
دارم که چند ساله با هم رفت وآمد نداریم. خیلی وقته ندیدمش... » با احترام
در ماشین را برایم باز کرد. نشستم داخل تا گرم شوم. باران نم نم میبارید. پیش
خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه میکنه. »
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
یاصاحبالزمان🌸
زِتمامِبودنیها، توهمینازآنِمنباش🌸
کهبهغیرِباتوبودن،دلمآرزوندارد 🌸
🧡آنجا که نام مهدی نیست 🧡
🧡قرار نه باید فرار کرد🧡
َ
🧡۱۴ صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🧡
🍃🌼الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
🍃🌼وَآلِ مُحَمَّدٍ
🍃🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
.
🌷حضور ملائکه و رفتن شیاطین
🔆عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام :
🔷الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ: تَكْثُرُ بَرَكَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ وَ يُضِيءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تُضِيءُ الْكَوَاكِبُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ الْبَيْتَ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ لَا يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تتَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِينُ
🔹امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و ذكر خداى عزوجل (و یاد او) در آن بشود، بركتش بسیار گردد، و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند، و براى اهل آسمان مى درخشد چنانچه ستارگان براى اهل زمین مى درخشد، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود و ذكر خداى عزوجل در آن نشود بركتش كم شود، و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.
📚كافى(ط-الاسلامیه) ج۲، ص۶۱۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه اول روزنامههای دوشنبه یکم آبان ماه
🔴 #امام_کاظم علیهالسلام:
🔘 براى بازداشتن نفْس خود از خواهشهايش با آن مبارزه كن كه مبارزه با نفْس، همچون مبارزه با دشمنت، بر تو واجب است.
📚تحفالعقول: ۳۹۹
🌱⃟꯭░꯭𓂃 ִֶָ
🕊•#صحیفه_سجادیه
🕊•#دعایدوم_فرازهفدهم
🌻روزانه یک فراز، از صحیفه سجادیه تقدیم شما خوبان خواهد شد، پیشنهاد می شه که دعا رو با معانی زیباش مطالعه بفرمایید.
.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
1⃣
نسیمی از آموزه های امام حسن عسکری(ع)
آموزه اول: پرهیز از کینه
امام عسکری(ع) : اقل الناس راحه الحقود
کم آسایش ترین مردم، شخص کینه ور است. (تحف العقول ص519)
اگر دشمنی کسی را در دل نگاه داریم به آن «کینه و حقد» گویند و اگر دشمنی کسی را آشکار کرده و درصدد تلافی باشیم به آن «عداوت» گویند (معراج السعاده ص211 و212)
صفات زشت بسیاری مانند حسادت، غیبت، دروغ، بهتان، شماتت، عیب گویی، مسخره کردن و... همه ناشی از کینه است
بنابر فرمایش حضرت، اولین قربانی صفت یاد شده، دارنده آن است
گویا او در دل پرده ای تاریک و ضخیم افکنده که روشنایی ها و زیبایی ها را نمی بیند
انسان کینه ای همیشه و در همه حال با خود درگیر است و در زندان خودساخته در تنهایی محبوس است
امام علی(ع): انسان کریم و بزرگوار کینه توز نیست. (غررالحکم ج 1 ص271)
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💠 #میلادامام_عسکری
💠 #منبرکوتاه
💢 خواندن سوره حمد بجای تسبیحات اربعه در نماز
❇️ در ركعت سوم و چهارم خواندن حمد به جاى تسبيحات اربعه مانعى ندارد ولى اگر عادت داريد كه تسبيحات بخوانيد، اگر بدون قصد مشغول خواندن حمد شويد بايد آن را رها كنيد و دوباره حمد يا تسبيحات را بخوانيد.
❇️ در رکعت سوم و چهارم، باید تسبیحات یا حمد را آهسته بخواند و درصورتیکه حمد را میخواند، بنابر احتیاط باید «بسم الله» را هم آهسته بگوید.
رساله نماز و روزه آیت الله خامنه ای/ مسأله ۱۹۲
📎 #احکام
📎 #احکام_نماز
📎 #احکام_قرائت
⭕️♻️⭕️♻️⭕️♻️
.
🔅#پندانه
✍️ نعمتهای الهی در بطن رنجها نهفتهاند
🔹شغل مردی تمیزکردن ساحل بود.
🔸او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمعآوری میکرد و مدام به صدفها لعنت میفرستاد چون کارش را خیلی زیاد میکردند.
🔹او باید هر روز آنها را روی هم انباشته میکرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام میداد.
🔸روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند.
🔹او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
🔸یک سال بعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود.
🔹وقتی به آنجا رسیدند، مرد نظافتچی نمیتوانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید:
چطور توانستی چنین ثروتی را بهدست بیاوری؟
🔸مرد ثروتمند پاسخ داد:
من هدیهای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو میداد و تو قبول نمیکردی. در تمام صدفهای نفرتانگیز تو، مرواریدی نهفته بود.
💢بیشتر وقتها هدیهها و موهبتهای الهی در بطن خستگیها و رنجها نهفتهاند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار میدهد، ندانسته رد میکنیم.
😍😊
💓 آقام #امام_حسن_عسکری (ع) در تفسير آيه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرموند:
👈 يعنى با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به #زبان_خوش سخن بگوييد. مؤمن، به هم مذهبان، روى خوش نشان مى دهد و با مخالفان، با مدارا سخن مى گويد تا به ايمان، جذب شوند و حتّى اگر نشدند، با اين رفتار، از بدى هاى آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پيشگيرى كرده است. ❤
📚مستدرك الوسائل، ج 12، ص 261🍃
میلاد #امام_عسکری (ع)، پدر #امام_زمان (عج) مباااارک 🌸🌹😍💝💞
animation.gif
191.7K
شب ولادت ابو المهدی حضرت امام حسن عسگری علیه السلام بر تنها فرزند دلبندش امام زمان علیه السلام وهمه شیعیان مبارک باد.
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
. فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت دوم ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده عقب گرفت و
.
فصل اول : خداحافظ بهار!
قسمت سوم
آدرس خانه ی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از
گذشت هام پرسیدند، از شهادت بچه ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به
سقف ماشین می خورد، مرا به خاطرات خانه ی دایی و کودکیام برد. چشمانم را
بستم و دیگر صدایی نشنیدم.
اوایل تابستان سال 1326 در بهار همدان به دنیا آمدم. دو خواهرم صغری
و خانم، و برادرم محمدحسین از من بزر گتر بودند. مادرم، کلثوم خانم، قالی
میبافت و پدرم، حسین آقا، کشاورز بود. صبح تا شب زحمت میکشیدند، اما
دخل و خرجشان جور درنمی آمد. سه چهار ساله بودم که به ناچار برای فرار از
فقر و نداری در یکی از روزهای بهار برای همیشه همدان را ترک کردیم و به تهران
آمدیم.
صندوقچه ی قدیمی لباس، چراغ خوراک پزی و یکی دو جفت پشتی،
همه ی دار و ندار پدر و مادرم بود که بار یک وانت قدیمی کردیم و به تهران
آوردیم. ساختمانها هنوز آ نقدر بالا نرفته بودند که نتوانم سرخی غروب
خورشید را ببینم. بابا با یک دست قالیچه و با دست دیگرش مرا بغل کرد و
به داخل حیاط خانه ی دایی برد. خانه ی دایی محمد نزدیک میدان آزادی
در محله ی هاشمی بود. طبقه ی اول، خانواده ی دایی زندگی میکردند، نیم طبقه ی دوم را هم به ما دادند؛ اتاقی کوچک که بسختی یک فرش شش متری
در آن جا میشد و گوشه هایش بر میگشت. شش نفر کنار هم میخوابیدیم، اما
باز جا کم میآوردیم و روی سروکله ی هم میافتادیم. گوشه ی حیاط یک حوض
مستطیلی شکل بود و کمی آن طرف تر اتاقکی برای پدربزرگم، بابا حیدر ساخته
بودند. پیرمرد صبح تا شب سرش توی قرآن بود و صدایش درنمی آمد. بعد از
نماز صبح سوره یس میخواند، شب هم قبل از اینکه به رختخواب برود، دوباره
آن سوره را میخواند. می گفت: «هرکی صبح و شب با سوره یس مأنوس باشه،
مرگ راحتی داره. »
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🌹ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪگیمان ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺕ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﺪهیم
ﻭ به مهربانی ﺗــﻮ ﺗﻮﮐﻞ میکنیم
که چون همیشه روشنگر ﻭ
ﻫﺪﺍﯾﺘﮕﺮ ﺭﺍهمان ﺑﺎﺷﯽ...
🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🌸 الهی به امیدتـــــو...
🍃🌺🌺🌺🍃