✨ دختران چه فرزندان خوبی هستند، با لطافت و مهربان، آماده به خدمت رسانی، یار و غمخوار (اعضای خانواده)، با برکت و پاکیزه کننده (در خانواده برای پدر و مادر).✨
🌟هر که دختری داشته باشد وخوب تربیتش کند واو را به خوبی دانش بیاموزد واز نعمت هایی که خداوند به او عطا کرده به وفور بهره مندش سازد، آن دختر، سپر و پوشش پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود.🌟
🌱 پیامبر اکرم (ص)
💫 آیتی از خداست
معصومه🌸
💫لطف بی انتهاست،
معصومه 🌸
💫جلوه ای از جمال قرآنی
چهره ای حق نماست،
معصومه🌸
🌹میلاد حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر مبارک🌹
#مناسبتها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫آیتی از خداست
معصومه🌸
💫لطف بی انتهاست،
معصومه🌸
💫جلوه ای از جمال قرآنی
چهره ای حق نماست،
معصومه🌸
🎉 میلاد
حضرت معصومه (س) مبارک💐
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
بعضی وقتها باید دست برداریم از غصه خوردن و خراب کردنِ روزهایمان.
باید بدانیم اگر تلاشمان را کردیم و راهمان را درست انتخاب کردیم پس بقیهاش دیگر دستِ ما نیست.
ما وظیفهمان را انجام میدهیم بقیهاش دیگر دست خداست و خواست خودش.
بسپاریم به خدا و آرام باشیم ،
با وجود همه ی مشکلات و سختیها به زندگیمان ادامه دهیم چون چشم بینایی و دست توانایی در تمام لحظات کنارمان هست .
برای خوب شدن حالمان دست به کار شویم. با توکل بر خدا ،امید، تلاش و کمک خواستن از خودش
پس لطفا غصه ممنوع...
✨﷽✨
#پندانه
✍ خدایا، حواست بهم باشه
🔹خلبانها یه کُدی دارن به اسم «کد ۷۶۰۰». مال وقتیه که دیگه نمیشه چیزی گفت.
🔸معنیاش اینه:
برج مراقبت من نمیتونم حرف بزنم اما تو حواست بهم باشه و راهنماییام کن!
🔹تو وقتی که بغض داری و نمیتونی حرف بزنی،
به خدا بگو:
«خدایا کد ۷۶۰۰»
🔸یعنی بغض نمیذاره حرف بزنم و دارم تو این حجم غم، عمیقا غرق میشم، اما...
🔹تو حواست بهم باشه.
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
*اصالت چیست*
📝در زمانهای گذشته درب قصر یکی از پادشاهان لکه سیاهی افتاده بود خادمین دربار هر کاری کردند، نتوانستد لکه را از بین ببرند
🍁 یک روز مرد فقیری
از این موضوع مطلع شد و گفت من می دانم چرا درب قصر پادشاه سیاه شده است
مرد فقیر را پیش پادشاه بردند و
ایشان به پادشاه گفت
🐛داخل درب گرانبهای قصر شما کِرمی هست که مشغول خوردن درب است!
👑پادشاه به او خندید وگفت ای مردک مگر می شود در داخل درب کرم زندگی کند؟
🌾مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد
👑پادشاه گفت بسیار خوب!
دستور می دهم درب را بشکنند اگر کرمی نبود گردنت را می زنم
🌾 مرد هم پذیرفت
🚪وقتی درب را شکافتند دیدند کِرمی زیر قسمت سیاهی لکه رنگ وجود دارد.
👑پادشاه از پاسخ او خوشش آمد و دستور داد مرد فقیر را به گوشه ای از آشپزخانه برده و مقداری از پس مانده غذاها را به او بدهند!
👑روز بعد پادشاه که سوار بر مرکب یکی از اسبانش شد بود رو به مرد فقیر کرد و گفت
این بهترین اسب من است نظر تو چیست؟
🌾مرد فقیر گفت شاید این اسب در تند دویدن بهترین باشد که هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه سوال کرد ای مرد بگو ببینم چه ایرادی دارد؟
🍁مرد فقیر گفت: این اسب در اوج دویدن هم که باشد وقتی رودخانه ای ببیند به درون آب می پرد
پادشاه باورش نشد!
🐎برای اثبات ادعای مرد فقیر ،
سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت
ناگهان اسب با دیدن رودخانه سریع خودش را درون آب انداخت
👑پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و
دستور داد که مرد فقیر را مجددا به محل قبلی برده و پس مانده غذاها را به بدهند.
☔️روز بعد خواست تا او را بیاورند
وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند ؛پادشاه از او سوال کرد:
مردک بگو دیگر چه می دانی؟
🌾مرد که به شدت ترسیده بود گفت:
می دانم که تو شاهزاده نیستی!!
👑پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند
ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود
در پی کشف واقعیت نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم؟!
👒مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت:حقیقت دارد پسرم! من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم
و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم؛
وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم
بدین صورت پادشاه از راز شاهزاده نبودن خود باخبر شد !!
👑پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سِرّ دانایی او پرسید.....
🌾مرد فقیر گفت:
🚪علت سیاهی در را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمی رود!
🐎علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که در زمان کُره بودن در زمان چریدن در چراگاه حتما روزی از شیر گاومیشی تغذیه کرده و حتما به آب تنی علاقه مند است.
👑پادشاه پرسید :
"""اصالت""" مرا چگونه فهمیدی؟!
🌾فقیر گفت:
من پاسخ دو سئوال مهم زندگیتان را دادم
ولی تو به جای پاداش مناسب، دو شب مرا به گوشه ای از آشپزخانه فرستادی و غذای پسمانده دربار دادی
چون این کار تو را دور از کرامت یک شاهزاده دیدم
""""فهمیدم تو شاهزاده نیستی""""
🌀یادمان باشد بنیادیترین ""خصایص ما انسان ها ذاتی"" است
⚜️هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود و هیچوقت بزرگ و بزرگ زاده کوچک نمی شود
🌻نه هرگرسنه ای، فقیراست
و نه هر بزرگی، بزرگوار
مهم ""اصالت"" و ""ریشه""" آدماست
و اینکه
درچه مکتب و مسلکی و چگونه محیطی تربیت یافته است!!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*تو اول بگو با کیان زیستی*
*که تا من بگویم که تو کیستی
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
43.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 زبان عامل اصلی جهنمی شدن
🎙 استاد انصاریان
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت چهارم راوی: خواهر شهید احمد در خانه ما واقع
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت پنجم
راوری: دکتر محسن نوری، «استاد دانشگاه شهید بهشتی»
توی محله از بچگی باهم بودیم.
در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی بود
احمد یکی از بهترین دوستان من بود، همیشه نون و پنیر خوشمزه ای با خودش به مدرسه می آورد هیچ وقت هم تنها نمی خورد! به ما تعارف می کرد و منو بقیه دوستان کمکش می کردیم
رفتار و برخورد احمد برای همه ما الگو بود
همیشه باهم بودیم
می گفت:
بیا تو راه مدرسه سوره های کوچک قران را بخوانیم. زنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگهای در دست گرفته و مشغول مطالعه است.
یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟ گفت: این برگهی اسما ٕالله است.
نام های خدا روی این کاغذ نوشته شده.
کم کم بزرگ تر می شدیم. فاصله معنوی من با او رفته رفته بیشتر می شد.او پله پله بالا می رفت و من...
بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیت می داد نماز بود. هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد حتی در اوج کار و گرفتاری.
معلم گفته بود امتحان دارید.ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار می شه.فردا زنگ سوم که تمام شد آماده امتحان باشید.
آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه دیگه امتحان شروع می شه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد.
احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نماز خانه.
دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد ..این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و...
می دانستم نماز احمد ، طولانی است، او مقید بود که ذکر تسبیحات را هم با دقت ادا کند.
هرچه گفتم بی فایده بود، احمد به نماز خانه رفت و مشغول نماز شد
همان موقع همه ما را به صف کردند، وارد کلاس شدیم. ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سوال ها رو بیاره
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نماز خانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد!
همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یکدفعه درب کلاس باز شد و معلم با برگه های امتحانی وارد شد
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت مارو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه!
بعد یکی از بچه ها رو صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن.
هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا در آمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد خودش به کلاس راه نمی داد. من با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
آقا معلم درحالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات!
احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سوالات امتحان شد .من هم با تعجب به او نگاه کردم.
احمد مثل همه ما مشغول پاسخ شد.فرق من با او در این بود که احمد نماز اول وقت را خوانده بود و من ....
خیلی روی این کار او فکر کردم ..این اتفاق چیزی نبود جز نتیجه عمل خالصانه احمد
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید
#احمد_علی_نیری
#سلام_امام_زمانم 💚
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظهها را میشمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جانفشانم گلبکارم تا بیایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃🌴🍃❀🌺 ❀🍃🌴🍃❀
✨تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ✨
🌱شب را در روز داخل ميكني، و روز را در شب، و زنده را از مرده بيرون ميآوری، و مرده را از زنده، و به هر كس بخواهي، بدون حساب، روزي ميبخشی🌱
🌸سوره آل عمران آیه 27🌸
🔖کاری از تیم #نگاهی_دیگر
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صفحه نخست روزنامههای دوشنبه ۱ خردادماه #مطبوعات
🔻فایده حُسن خُلق
﷽ امام صادق علیه السلام:
الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ يَعْمُرَانِ الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَارِ.
🔸نیکوکاری و حُسن خُلق خانهها را آباد کند و بر عمرها بیفزاید.
📚 الکافی ج ۲ص ۱۰۰