.
🔅#پندانه
✍ تو فقط زندگی کن
🔹اگه ازم بپرسین بزرگترین تجربه زندگیات چیه؟ میگم یاد گرفتم تو کار خدا دخالت نکنم!
▪️شدنی میشه؛
▫️نشدنی نمیشه؛
▪️موندنی میمونه؛
▫️رفتنی میره؛
▪️اونی که حرف ناحق زده پس میده؛
▫️اونی که دل شکونده پس میده؛
▪️اونی که تهمت زده پس میده؛
▫️اونی که خواسته خراب کنه خراب میشه.
🔸تو فقط زندگی کن! نفرین نکن، آه و ناله نکن، فقط بگذر و زندگی کن.
🔹اونی که اون بالا نشسته خودش همه چیو
درست میکنه.
🔸یه باد هم میفرسته آمار همه کسایی که
دلتو شکستن به گوشِت میرسونه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «امام غریبِ باوفا»
👤 حجتالاسلام حامد کاشانی
.
📣 #روایت | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد
🖼 در حاشیهی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شدهاند
🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقاتکنندهاش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و بهقول خودشان سیدقائد است. به احترامش نیمخیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشمهای عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمیبیند. فقط از جهت صدا میتواند مکان مخاطب را تشخیص دهد.
🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعهی لبنانی! حاج آقا که میرسد با همان چشم و پلکهای بخیه و پانسمان شده بغضش میترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخمهایش میپرسد میگوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!»
🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک میریزد. قفل کردهام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچههایی که در خردسالی زخم صهیون به تنشان نشسته و این هم از بزرگترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش.
🔹️عبدالله دارد با گریهای که معلوم نیست اشکهایش باید چطور از لای زخمها، بخیهها و پانسمانها راهشان را باز کنند ادامه میدهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست دادهایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایهی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.»
🔹️حاج آقا میگوید به امر آقا راهی شدهاند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیهای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله میدهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرفهایش را میزند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!»
🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها میشوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر میکند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه میکند که زن جوان یکهو میپرد توی صحبتها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز میکنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!»
🔹️سرم را میگیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیهی عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش میگوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک میریزد و با چشمهای بسته حرفهایش را میزند.
🔹️پرتاب میشوم به سکانسهای از کرخه تا راین و سعید، رزمندهی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک میریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشمهایش ضرر دارد میگفت بگویید بدوزندشان. سعید نمیدانست عبدالله با چشمهای دوخته شده هم گریه میکند.
.
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
با سلام و عرض ادب به محضر شما
بزرگواران ، کلاس آقای دکتر عزیزی روز
شنبه ۱۴ مهرماه ساعت ۲۰:۴۵ پیرامون
موضوع "ازدواج"را یادآوری می نماید.
<< ان شاءالله >>
.
لطفاً موضوع جلسه جناب دکتر عزیزی را به نوجوانان وجوانان عزیزمان اطلاع رسانی فرمایید. تشکر
⚡️سلام ای در هم شکننده پلیدی ها⚡️
🌼هر روزم را با سلام به تو شروع میکنم آقای من، امید دارم روزی جوابم را خواهی داد🥺
🔖کاری از گروه نقشاب
#سلام_آقا
#بهره_ای_از_کلام_وحی
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
<< إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَىٰ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ >>
یقیناً در زمین و آسمان چیزی از خدا پوشیده نمیمانَد.
سوره آل عمران آیه ۵
حـدیث
💠 *#عدالت | #امام_صادق* عليه السلام
🔹 *إنَّ مِنْ أَعْظَمِ اَلنَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ
🔸 بيشترين #افسوس را در روز قيامت كسى مى خورد كه سخن از عدالت بگويد اما خود با ديگران به عدالت رفتار نكند.*
📗 الکافی ج2 ص300
─━━━━━─━━━─━━━━━─
.
🔅 #پندانه
✍ فرصتها چون ابر درگذرند
🔹شخصی گرسنه بود. برایش کلم آوردند. اولین بار بود که کلم میدید.
🔸با خود گفت:
حتما میوهای درون این برگهاست.
🔹اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
🔸با خودش گفت:
حتما میوه ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند.
🔹گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت.
🔸وقتی برگها تمام شدند، متوجه شد میوهای در کار نبود و کلم مجموعه همین برگهاست.
💢 ما روزهای زندگی را تندتند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم. در حالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم!
🔺زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم، بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.