متولد ماه مهر
نزدیک ساعت سه بعد از ظهر روز یکشنبه، بیست و پنجمین روز مهرماه سال 1344، به عنوان دومین بچۀ خانواده، در بیمارستان مادر (بیمارستان شهید اکبرآبادی( در چهارراه مولوی تهران بهدنیا آمدم.
یکی دو روز بعد بردندم به خانهای معمولی در خیابان بیهقی، محلۀ تهراننو در انتهای شرقی تهران.
مادرم میگوید:
- شش هفت ماهت که بود، مریضی سختی گرفتی. دکترها جوابمون کردن. آخرین جایی که رفتیم، مطب دکتر محمدزاده بود در ایستگاه دفتر تهراننو.
تو رو که بردیم توی مطب، با دیدن رنگ و رو و اوضاع و احوالت گفت:
- این بچه مُردَنییه ... اگه امیدی هم باشه، باید ببرینش بیمارستان که فکر نکنم تا اونجا هم دووم بیاره.
توی سرمای سیاه زمستون، از مطب که بیرون اومدیم، یه تاکسی گرفتیم تا ببریمت بیمارستان بوعلی نزدیک میدون فوزیه (میدان امام حسین (ع).
توی ماشین، با هیکل گوشتآلو و تُپُل، روی دست دایی ابوالفضلت مونده بودی. دائیت همونجا یه گوسفند نذر امام رضا کرد که حالت خوب بشه.
همونجور که من اشک میریختم، یکدفعه دیدیم از لای پتوی بچه، صدای مِلِچ و مُلوچ میاد. به همدیگه نگاهی انداختیم و چشممون افتاد به تو، که انگشت شست دستت رو توی دهنت کرده بودی و میخوردی.
نذر امام رضا (ع)، کار خودش را کرده بود و من که همه برایم گریه میکردند و مثلاً باید این روزها را از شرّ خودم خالی میکردم، برگشتم و شدم این که امروز هستم.
حمید داودآبادی
25 مهر 1398
@hdavodabadi
حاج احمد متوسلیان در بین الحرمین به همت بسیجیان غیرتمند بندر گناوه، ایستگاه صلواتی حضرت علی اکبر (ع) با یاد و خاطره سردار دلیر اسلام منادی فتح بیت المقدس، حاج احمد متوسلیان در کربلای معلا برپا شده است
نامزدبازی دیکتاتور!
صدام حسین تکریتی، دیکتاتور و جنایتکار بغداد، سال 1337 در دوران جوانی، نامزد خود "ساجده خیرالله طلفاح" (دختر دایی خود) را برده به دشت و بیابان تا خوش بگذرانند.
صدام برای اینکه شدت عشق خود را به نامزدش ثابت کند، اسلحه کمری خود را در آورده، به طرف صورت ساجده گرفته و حتما دارد بهش می گوید:
"یا باید عاشق من بشی، یا از عشق تو، با همین اسلحه، خودکشی ات می کنم!"
البته سالها بعد صدام، عدنان خیرالله پسر دایی و برادر زنش را که وزیر دفاع بود و در جنگ علیه ایران خدمات زیادی به پسر عمه اش کرده بود، با انفجار بمب در هلیکوپترش به قتل رساند
خاطر اعلیحضرت آسوده!
ناگفته هایی متفاوت، مستند و جالب از حکومت پهلوی.
زندگی و خاطرات دکتر "محمد سام" به کوشش "حمید داودآبادی".
"محمد سام کرمانی" متولد 1303 در کرمان، از سال 1343 تا 1353 پستهای مختلفی از جمله نمایندگی مجلس، استانداری اصفهان و گیلان، معاونت وزیر آموزش و پرورش، وزارت کشور و وزارت اطلاعات و جهانگردی را در حکومت پهلوی و دولت "امیرعباس هویدا" برعهده داشته است.
وی که در دوران وزارتش به عضویت لژهای فراماسونری داخل کشور درآمده بود، سرانجام مورد غضب هویدا قرار گرفت و از سیستم دولتی خارج گردید.
اواخر سال 1357 همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی، دکتر سام به همراه خانواده اش از ایران گریخت و خود را به آمریکا رساند.
سال 1376 پس از بازگشت چند تن از وزرای حکومت شاه به ایران، محمد سام نیز به نیت بازپس گیری اموال شخصی خود، به کشور بازگشت.
بهار و تابستان 1376، حمید داودآبادی ضمن ارتباط دوستانه با دکتر سام، با پیشنهاد و حمایت استاد "علی رضا کمرهای"، در حد وسع زمانی و توان، خاطرات او را ضبط و ثبت نمود.
همان سال 76 که سام موفق به بازپس گیری اموال مصادره شده اش نشد، مجددا راهی آمریکا گردید.
سال 1394 دکتر محمد سام که شدیدا هوای وطن به سرش زده بود، همراه خانواده به ایران بازگشت و سرانجام در سن 91 سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا (س) آرمید.
"خاطر اعلیحضرت آسوده!" در 680 صفحه، همراه با تصاویر ویژه و اسناد مرتبط، با قیمت 48 هزارتومان، از سوی "نشر نارگل" روانه بازار کتاب شده است.
مرکز پخش نشر نارگل: 66989360 - 66989356
فروش اینترنی در سایت "دین کالا"
www.dinkala.com
@hdavodabadi