عقد اخوت با مصطفی
روز عید غدیر
عید ولایت
عید برادری پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع)
من می خوانم:
وَاَخَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَیْتُکَ فِی اللَّهِ
وَ صَافَحْتُکَ فِی اللَّهِ
وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ
وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ (ع)
عَلَى أَنِّی إِنْ کُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفَاعَةِ
وَ أُذِنَ لِی بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ
لَا أَدْخُلُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مَعِی
به خاطر خدا با تو برادری و صفا (یکرنگی) میورزم
به خاطر خدا دستم را در دستت قرار میدهم
و در پیشگاه خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگان او و ائمه معصومین
عهد میکنم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشم
و اجازه یابم که وارد بهشت شوم
به آنجا وارد نشوم مگر آنکه تو با من باشی
و #شهید_مصطفی_کاظم_زاده می خندد و می گوید:
قَبِلْتُ
قبول کردم
و من ادامه می دهم:
أَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّةِ مَا خَلَا الشَّفَاعَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّیَارَة
تمام حقوق برادری به جز حق شفاعت و دعا و دید و بازدید را از تو ساقط کردم.
و بر سنگ مزارش که نه، بر روح عاشقش بوسه می زنم.
عیدت مبارک برادر عزیز و عاشقم مصطفی
و چه زیبا عهد برادری ما در این روز قشنگ می بندیم
عید غدیر، عید دوستی و برادری
بر همه بندگان و مخلوقات خداوند رحمن و رحیم مبارک باد
حمید داودآبادی
#دیدم_که_جانم_میرود
.
شرمنده که
به عنوان یک نویسنده
به عنوان یک کتاب خوان قدیمی
به عنوان یک فرهنگی پر ادعا
و ....
نمی توانم دهانم را باز کنم!
کرونا با طعم بهشت!
همه می خواهند به بهشت بروند، ولی هیچکس نمی خواهد بمیرد!
این مطلب، فقط و فقط زبان حال خودم است و بس.
مخاطبش هم فقط خودم هستم نه هیچکس دیگر.
حال و روز خودم است نه شما و دیگران.
پس لطفا به خودتان نگیرید!
تا گفتند کرونا آمده، ترس همه وجودم را گرفت.
آدم را سگ بگیرد، جوّ نگیرد.
دیگر از یک کیلومتری مسجد هم رد نمی شوم. انگار مسجد منبع اشاعه کروناست.
خوب شد نماز جمعه را منتفی کردند، هرچند که من نمی رفتم، شاید مرکز ترویج کروناست.
آنقدر دست هایم را با مایع و صابون و وایتکس می شویم که دارند پوست می اندازند.
حتی بعد از قنوت که دستهایم به هم چسبند.
فضای مجازی را زیر و رو می کنم. همه فیلمها و دستورالعملهایی را که هر بچه ای در پیجش نوشته، به طور کامل رعایت می کنم تا مبادا من هم کرونایی شوم!
راحتت کنم:
اگر این قدر که از کرونا می ترسم، از خدا ترسیده بودم
اگر این قدر که امروز به شستشوی دستهایم اهمیت می دهم، از گناه دست می شستم و به حق الناس دست درازی نمی کردم
اگر این قدر که از ترس کرونا خانه نشین شده ام، از شرم، به هر جایی پا نمی گذاشتم
اگر این قدر که در فرار از کرونا جدی هستم، در فرار از غیبت و تهمت به دیگران جدی بودم
اگر این قدر که به خطرناکی کرونا باور دارم، به خطرناکی دروغ باور داشتم
اگر این قدر که مرگ بر اثر کرونا مرا ترسانده، مرگ بر اثر گیرکردن لقمه حرام در گلو، مرا می ترساند
اگر این قدر که بخاطر کرونا از نزدیک شدن به دیگران حتی پدر و مادر و فرزندان خود هراس دارم، از دست درازی به ناموس مردم هراس داشتم
اگر این قدر که به رعایت همه جوانب فاصله با مردم مقیّد شده ام، به رعایت فاصله از مال مردم مقیّد بودم و اختلاس نمی کردم
اگر این قدر که ترس از مرگ بر اثر کرونا مرا ترسانده، مرگ بر اثر هزار و یک خطا مرا می ترساند
اگر این قدر که کرونا چهار ستون بدنم را لرزانده، آه مظلومی که هیچ فریادرسی جز خدا ندارد، ذره ای وجدانم را می لرزاند
اگر این قدر که امید به سلامت و رهایی از کرونا در احوال امروزم تاثیر دارد، امید به توبه و عاقبت بخیری در ایمانم تاثیر داشت
این روزها و شب ها، با خیال راحت، بسم الله می گفتم و به زندگی ادامه می دادم و همچون گذشته، در کنار تلاش برای سلامت جسم، به سلامت دین و روح و عاقبت بخیری هم می اندیشیدم.
خلاصت کنم:
اگر این قدر که از کرونا و سارس و آنفولانزا و هزار مرض و درد دیگر ساخت بشر می ترسم،
از خدا ترسیده بودم و بر روی اعمالم تاثیر مثبت می گذاشت، تا حالا پیغمبر شده بودم!
اینها را نوشتم تا به خودم یادآوری کنم:
اختلاس و حرام خواری و ظلم، ضرر و تاثیر منفی اش بر جامعه شاید به این شدت تبلیغاتی و دیدنی نباشد، ولی هزاران برابر کرونا خطرناک است!
این روزها هم می گذرند، مبادا از ترس مرگ، خودکشی کنیم!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حمید داودآبادی
11 اسفند 1398
یک صبح کرونایی زمستانی خدایی
@hdavodabadi