eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
در حرم حضرت زینب (س) از راست: حمید داودآبادی – حمید داستانی – سيد جواد صحافيان (عبد الرزاق) مهاجر عراقی که دیگر او را ندیدم و هیچ خبری ازش ندارم امشب به مناسبت سالروز وفات پیامرسان کربلا حضرت زینب (س) یاد اولین حضورم در حرم ایشان در اردیبهشت 1362 افتادم. آن روزها، از طرف بسیج برای کارهای فرهنگی بخصوص خطاطی و نقاشی، به سوریه و لبنان اعزام شده بودم. هر بار برای زیارت به حرم می رفتم، عکس شهید زاده را به این ستون می چسباندم و پای آن منتظر می نشستم. زائران ایرانی که با دیدن آن می گفتند: - این شهید بچه محل ماست ... جلو می رفتم و نامه هایی که برای خانواده نوشته بودم، به آنها می دادم؛ آنها هم زحمت کشیده و پس از بازگشت به تهران به خانواده ام تحویل می دادند. یادش بخیر
این عشق الهی است! تقصیر خودت بود من دیگه هیچ کاره‌ام ننداز گردن ‌من خوب می‌دانی من دیگر توانایی کشیدن باری به این سنگینی را ندارم. که خودت آموختی‌ام عاشقی را! تعارف نداریم که اون هم من و تو! تقصیر خودته من که گفتم: تو هنوز ۱۷ ساله‌ای و جوان و من، در حوالی ۶۰ سالگی تاب می‌خورم! تو هنوز نوجوانی و من، از مرز پیری گذر کرده‌ام! تو هنوز شادابی و پرانرژی و‌ من، خسته‌ام و شکسته بدتر از همه بی‌حوصله ولی همچنان نه برای تو! تو هنوز سرحالی و پر امید و من ... باشه غُر نمی‌زنم نمی‌نالم هی.س.س.س باز هم ناله در نای گره می‌زنم و سکوت می‌کنم ولی اگر آمدی و نشناختمت چی؟! اون وقت که دیگر تقصیر من نیست هست؟ مگر این‌که تو بندازی گردن من! یعقوب هم ‌در فراغ پسر پیر شد خسته شد شکست و‌ بینایی‌اش از دست رفت من که یعقوب نیستم او پسر گم کرده بود و من ... دوست رفیق عشق امید وفا و ... در یک کلام بود و نبود داشت و نداشت دار و ندارِ خویش را! بچه پیغمبر هم ‌نیستم که امید و صبر پیغمبرانه داشته باشم! دارم ذره ذره آب می‌شوم چون شمع که اگر شمع هم‌ بودم خیلی پیش از اینها سوخته و آب شده بودم! سنگ اگر بودم هم قبل‌تر از اینها فرسوده و فسیل شده بودم تمام شده بودم! من‌نمی‌گویم می‌شوم خودت می‌دانی ذرّه ذرّه دانه دانه نوبت به نوبت من نمی‌شمرم خودت بشمار: یک ... قلب دو ... دیده سه... روح چهار ... روان پنج ... دل شش ... دین هفت ... عقل هشت ... هوش نُه ... تو دَه ... همه را ... خودت خوب می‌دانی ادا درنمی‌یارم حداقل در این روزهای سخت و پرسوز و داغ آن هم برای تو خودت خوب می‌دانی و خدایت هنوز امید دیدار و آرزوی وصل را در دل دارم و منتظرم! نهالی که ۴۲ سال پیش ریشه زد امروز درختی عظیم شده همچون همان که سر مزارت قد کشیده و رو به خدایت بالا رفته! ولی عشق ... عشق نوجوانی ... عشق جوانی ... لذّتش چیز دیگری‌است کِیف دیگری دارد! نه که چون ‌من‌ می‌گویم قبول داری چشیدی و خوب می‌دانی آن‌که پیر را جوان‌ می‌کند جوان ‌را نوجوان عشق است عشق الهی! واگویه‌هایم در خلوت پنجشنبه ۱۰ خرداد گرم و سوزنده ۱۴۰۳ سر مزار شهید زاده @hdavodabadi