eitaa logo
⸤ دلنوشتھ‌هاے‌من ⸣
205 دنبال‌کننده
389 عکس
87 ویدیو
166 فایل
کانال فقط برای گل دخملاست هـــا🗣 کپے؟̇̇ فروارد قشنگ تره^^⎗ همسایه مون👇 @fi_sabile_allah@Hgfddfb آیدی مدیر👆
مشاهده در ایتا
دانلود
در فضا صدا معنی ای ندارد. چیزی که در روی زمین باعث می شود ما صدا های مختلف را بشنویم، مولکول های هوا هستند که با به ارتعاش در آمدن موج صدا را منتقل می کنند؛ اما در فضا که مولکول هوا وجود ندارد نمی توان هیچ صدایی شنید. کپی ممنوع 📛
در کشور روسیه، هر سال در اوایل فصل تابستان، پدیده ای اتفاق می افتد که به "شبهای سفید روسیه" مشهور است ! در این پدیده منحصر بفرد ، شبها هم آسمان روشن است یا حالت گرگ و میش دارد و حالتی بسیار رومانتیک و زیبا بوجود می آید !👌 کپی ممنوع 📛
کدام گزینه قاتل است؟
⸤ دلنوشتھ‌هاے‌من ⸣
کدام گزینه قاتل است؟
https://EitaaBot.ir/poll/wyist حالت آزمون داره ها...😄 باهوش ها جواب بدن ۶ نفر جواب درست دادند
😂😂 شادزی_طنزجبهه یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء درس می‌داد.👮‍♀ وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!😂😂 به عربی پرسید:«چتون شده؟» گفتند:«شما گفتید دراز بکشید!»😁😂 فهمید سوتی داده😂🤦‍♂ به روی خودش نیاورد. گفت:«می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه😂😂😂 علیها_مبارک💖🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 مشکل ما فقط تیراندازی به سمت بلم های نادیده نبود. زندگی یکنواخت گاهی خسته مان می‌کرد و برای روحیه گرفتن راهی نداشتیم جز اینکه هنگام بیکاری مسابقه تیراندازی بگذاریم. پاره ای اوقات هم گلوله‌های کلاشینکف را برای زدن گنجشک هاي حرام می کردیم که به هوای نان خشک های پای خاکریز می‌آمدند. اینجور وقت‌ها دیگر فرمانده جوان کفرش در می‌آمد و برای چندمین بار قصه پیرزن روستایی و تخم مرغ هایش را تعریف می‌کرد و به یادمان می‌آورد که فشنگ ها با فروش تخم مرغهای اهدایی آن پیرزن روستایی به جبهه خریده شده است. ادامه دارد.... ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بازی با موش هایی که آب باران به لانه هایشان می افتاد و از بد روزگار با ما هم سنگ می شدند هم یکی دیگر از سرگرمی های ما بود. روزی علیجان یکی از آن کوچولو هایش را گرفت و آورد داخل سنگر. رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد. وقتی از سر پست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی می‌گذاشت و برای خنداندن همسنگر ها بنا می کرد به صحبت کردن با گوش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی می شد و لابد خیلی هم به او سخت نمی گذشت در این صحبت‌ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.
🌸 علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود. تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. های و هوی و بگیر و ببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزار ها نورد مقایسه می‌کرد کلافه می‌شد.حضورش برای دیگران غنیمت بود. شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربه های جنگش اش به کار دیگران می آمد؛ وقتی با او صحبت می‌کرد از خنده روده بر می‌شدیم با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف می زد از خانه و خانواده‌اش می‌پرسید از آب و هوای بغداد و اینکه چرا به جبهه آمده است و صدایشان ناز میکرد و زبان موش یا همان اسیر عراقی به سوالات خودش پاسخ میداد!