غزل-مثنوی
بریز در دل من ناگهان خودت را شعر
بریز تا که ببارم به روی دنیا شعر
اگر که گل نکند واژه های بی تابم
پر از سوال سکوتم لبالبم تا شعر
ببخش حرف مرا که چقدر فاصله هست
از ین زمین که منم تا به آسمان ها شعر
نشست قافیه در ساحل کلام علی
چگونه قطره بگوید برای دریا شعر؟
به سجده آمده ام در حرای غار خودم
که جبرئیل بیارد برای مولا شعر
گلویت آنقدر از زخم استخوان رنجید
که بند آمده حالا زبانِ حتی شعر...
.
.
.
وضو گرفته ام و شقشقیه میخوانم
وسیل آمده در گوشه های چشمانم "
لقد تقمصها" شانه غزل لرزید
لباس غصبی مولا چقدر می ارزید؟
سکوت کردی و حالا.."رایتُ انَ الصبر"
شنیده چاه صدا را "رایتُ انَ الصبر
" زمین که دید به چشمت غبارو خاشاک است
نشست و بر سرِ خود زد، چقدر غمناک است
خلافت و شتر ماده ای که میدوشند
به روی هجده ذی الحجه چشم می پوشند..
خلافتی که چنین بی حساب می چرخد
بدون محور دین، آسیاب می چرخد "
اری تراثی نهبا" که ارث غارت شد
اگرچه با همه روز غدیر بیعت شد
هجوم گله ی پیمان شکن که بسیارند...
شبیه ریزش پرپشت یال کفتارند
چقدر یخ زده دنیای شان، حقیر شدند
درخت های جوان،شاخه شاخه پیر شدند
.
.
.
.
.
کشید آهی و آتش به روی دفتر ریخت
و اشک آمد و خاموش، قلب کوثر ریخت
اگر که شیوه ی اندیشه ی کسی والاست
اگر که قطره به دنبال مسلک دریاست
بداند آنکه سبکبال و شیعه ی مولاست
از آب بینی بزغاله، پست تر، دنیاست
#خطبه_شقشقیه
#هدیه_ارجمند
https://eitaa.com/hediyearjmand