eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطعه به یاد ماندنی «مادر من» از مرحوم شکیبایی ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر مبارکباد🌹 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
مادر - @Maddaionlin.mp3
1.84M
🍃🌸یک‌نکته از هزاران🌸🍃 🍃💚پیامبر ص فرمود:👇 🍃❤️حقِ پدر : اطاعت کردن تا آخر دنیا 🍃💙حق مادر: بقدری زیاد و بی انتهاست که هرگز نمیشود ادا کرد حتی اگه مثل یه نوزاد همه کاراشو بکنیم؛ !! 🍃💚 تلنگری بسیار زیبا 🍃💜والدین هم لطفا رعایتِ حقوق فرزندان رو بکنند. 🍃🌸استاد مسعود عالی 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
دوستی میگفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم،بعضی از اساتید عادت به حضور غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند . ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود،حتی اگر نصف کلاس غایب بودند؛جناب مجنون میگفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، میگفت:استاد امروز همه غایبند!! هیچ کس نیامده! در اواخر دوران تحصیل با هم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند. امروز خبر دار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است: هیچ کس زنده نیست...همه مُردند... شاید عشق همین باشد...!! 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
⚠بیماری هایی که از افکار ما سرچشمه می گیرد ✔️تيروئيد : 🌹🍃وجود بغضي در گلو، كه تركيده نميشود ✔️سرطان : 🌹🍃ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است ✔️ام اس : 🌹🍃به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است ✔️بیماری قند : 🌹🍃بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است ✔️سر درد : 🌹🍃به دلیل انتقاد از خود و دیگران است ✔️زکام : 🌹🍃بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است ✔️درد مفاصل : 🌹🍃به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است ✔️فشار خون : 🌹🍃به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده . ❤️عزیزان ب فکر سلامتی خودتون باشید 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
همه منتظر هستند تا عموى خديجه نظر خود را بدهد. ابوطالب به او رو مى كند و مى گويد: ــ نظر شما چيست؟ ــ شما مى دانيد خديجه، سالار زنان عرب است و براى همين مهريّه او خيلى سنگين است. ــ مهريّه خديجه چقدر است؟ ــ ما بيش از هزار سكه طلا مى خواهيم! سكوتى در مجلس حكم فرما مى شود. چه كسى مى تواند اين همه سكّه طلا فراهم كند، اگر همه دارايى ابوطالب و فاميل او را روى هم بگذارى به صد سكّه طلا نمى رسد. هيچ كس حرف نمى زند، شايد عموى خديجه عمداً اين مبلغ را گفته است تا عروسى سر نگيرد. لحظاتى بين شكّ و ترديد مى گذرد... ناگهان صدايى از پشت پرده به گوش مى رسد: اى ابوطالب! قبول كن! من اين مهريّه را مى دهم! اين خديجه است كه سكوت مجلس را شكسته است. او در واقع مى خواهد با عموى خود سخن بگويد: اى عمو! اگر مى خواهى مهريّه من زياد باشد و به همه بگويى كه مهريّه دختربرادرم از همه دخترهاى عرب زيادتر بود، اشكالى ندارد; امّا من همه اين مهريّه را از مالِ خودم مى دهم. آرى، خديجه اين مهريّه سنگين را از ثروت خودش مى دهد، تا به حال چه كسى چنين كرده است؟ هيچ چيز نمى تواند مانع تصميم آسمانى خديجه شود. او نه تنها بيش از هزار سكّه طلا را به پاى محمّد(ص) مى ريزد، بلكه مى خواهد همه هستى خود را فداى اين مرد آسمانى كند. خديجه چيزى را مى داند كه خيلى ها نمى دانند. عموى خديجه مى فهمد كه عشق خديجه به محمّد(ص) خيلى بيش از اين چيزهاست كه او فكر مى كرد. اكنون ابوطالب رو به عموى خديجه مى كند و از او سؤال مى كند كه آيا به ازدواج محمّد و خديجه راضى است؟ عموى خديجه به نشانه رضايت سرى تكان مى دهد. صداى هلهله و شادى فضا را پر مى كند. لبخند بر چهره همه مى نشيند. خطبه عقد خوانده مى شود و محمّد(ص) و خديجه(س)، زن و شوهر مى شوند. اكنون خديجه مَيسِره را صدا مى زند از او مى خواهد تا مقدّمات جشن بزرگى را فراهم كند و چندين شتر را بكشد و با گوشت آن، غذاى زيادى تهيّه كند. بايد همه مردم مكّه به اين جشن دعوت بشوند. 🔶🔶🔶🔶💖🔶🔶🔶🔶 @shohada_vamahdawiat @hedye110
💢 این فرصت را در شب و روز بافضیلت جمعه از دست ندهید : از حضرت امام جعفر صادق (ع) : هنگامی که شب جمعه فرا رسد ملائکه هایی به تعداد مورچگان [حاکی از کثرت آنهاست] از آسمان فرود می آیند و در دستانشان قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره است و تا شب شنبه چیزی نمینویسند جز صلوات بر محمد و آل محمد. پس زیاد صلوات بفرست. 📚 منبع : الکافی جلد 3 صفحه 416 مباهله قرن 21 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دو چیز نباید تکیه کرد، دیوار تازه رنگ شده و انسان تازه به دوران رسیده. 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
✍آیت الله مجتهدی (ره)؛ ملاعلی همدانی رفت مشهد خدمت اقای نخودکی و به ایشان گفت مرا موعظه کن. ایشان گفت؛ ○ مرنج و مرنجان ○ گفت خب مرنجانش راحت است, کسی را نمیرنجانم ولی مرنج را چه کنم؟ ایشان جواب داد خودت را کسی ندان, عیب کار ما این است که ما خودمان را کسی میدانیم. تا کسی به ما میگوید بالای چشمت ابروست عصبانی میشویم. وقتی خودمان را کسی بدانیم, از همه می رنجیم... 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
✨﷽✨ 📔 ✍ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ می‌کرد. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ. پس از بهبود حالش، ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯد ... ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با من ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ من خداحافظی ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ؛ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ من ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴتم. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهای ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ. ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮسی ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ چون ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ... 👌ﻣﺘﻮﺍضعانه‌تر و دوستانه‌تر وجود هم را لمس کنیم بی‌تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌ 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
ــ راست مى گويى! على (ع) آن هديه ارزشمند را مى خواهد بفروشد!! ــ مگر نمى دانى او چقدر مهربان است. او هرگز نمى تواند گرسنگى ما را ببيند. ــ مگر شما در خيبر نبوديد و از غنائم خيبر به شما سهمى نرسيد؟ ــ نه، ما نمى توانستيم در جنگ شركت كنيم. نگاه كن، بعضى از ما پير و شكسته هستيم، عدّه اى هم بيمار. ــ خيلى غصّه دار شدم. يعنى شما هيچ سهمى از خيبر نداريد؟ ــ درست است كه ما سهمى از نخلستان هاى خيبر نداريم; امّا هرگز غصّه نمى خوريم. ــ چرا؟ ــ چون ما على (ع) داريم! صبر كن تا ببينى على (ع) امروز چگونه همه ما را ثروتمند مى كند. ناگهان سر و صدا بلند مى شود: "على آمد". همه مى دوند. ما هم به آن سو مى رويم. نگاه كن! على (ع) پارچه زرباف را روى دست دارد. طلاهاى آن در زير نور خورشيد مى درخشد. على (ع) جواهر سازى را صدا مى زند و از او مى خواهد تا طلاهاى اين پارچه زرباف را از آن خارج كند. بعد از مدّتى حدود هزار مثقال طلا از آن پارچه به دست مى آيد. اكنون على (ع) اين هزار مثقال طلا را در دست مى گيرد! اكنون على (ع) مى تواند با اين مقدار طلا، كارهاى زيادى انجام بدهد. به نظر من خوب است على (ع) مقدارى از اين پول ها را به فقيران بدهد و بقيّه را براى خود نگه دارد. او مى تواند براى همسر خود، لباس نو بخرد. فاطمه (س) شريك زندگى اوست. اين پارچه زرباف را پدر فاطمه (س) به او هديه داده است. شايد هم يك جواهرى براى فاطمه (س) بخرد. على (ع) كنار بازار بر روى زمين مى نشيند. همه فقيران دور او حلقه مى زنند. على (ع) دست مى برد و از اين طلاها به فقيران مى دهد. هر كس يك مشت طلا! هر كس كه طلا مى گيرد فرياد مى زند، شادى مى كند، عدّه اى كه هنوز طلا نگرفته اند، هجوم مى برند، مى ترسند كه به آنها چيزى نرسد. على (ع) رو به آنها مى كند و از آنها مى خواهد آرام باشند، آن قدر طلا هست كه به همه آنها برسد. على (ع) مشت مشت طلاها را به فقيران مى دهد. خداى من! اين چه صحنه اى است كه من مى بينم! على (ع) از جا بلند مى شود، حتّى يك ذرّه از آن طلاها هم باقى نمانده است. او همه هزار مثقال طلا را در راه خدا انفاق كرده است. نگاه كن! على (ع) با دست خالى به سوى خانه مى رود. پس چه شد آن هديه اى كه من خيال مى كردم براى فاطمه (س) خواهد خريد؟ ديگر هيچ كس همراه على (ع) نيست. همه فقيران رفته اند و على (ع) تنهاى تنهاست. او نگاهى به مغازه ها مى كند، فقيران مدينه را مى بيند كه به مغازه ها هجوم برده اند، يكى بعد از ماه ها گوشت مى خرد! ديگرى ميوه مى خرد! 🌹🌹🌹🌹🌳🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
4_5974567991436641478.mp3
2.3M
    🍃💚🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷💚🍃 🍃🌸آواهای مناسبتی🌸🍃 🍃❤️🎼 آوای بسیار زیبای وطن 🍃❤️🇮🇷❤️🍃 .💙 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💖آوای دل و دلدادگی💖🍃 🍃💜📹🎼📹💜🍃 🍃💙غَمِ‌دلتنگی‌و‌چشم‌انتظاری💙🍃 🍃💖چشمِ‌من‌پِیِ‌تو‌گشته‌حیراااان... 🍃💛از همه....بغیرِ تو گریزاااان... 🍃💖چشمِ تو... شبِ ستاره باران... 🍃💖... 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙