#مسیحاےعشق
#پارت_نودچهارم
موبایل را قطع میکنم .
چقدر اتفاقات،پشت سر هم میافتند،بدون اینکه مجال فکر کردن بدهند.
چند تقه به در میخورد،آرام و بی رمق "بفرمایید" میگویم و عمو وارد اتاق میشود.
نفس نفس میزند و حرف هایش بریده به گوشم میرسد.
:_نیــ...نیکی...چی...شده؟ تا...زنگ..زدی..خودمو...ر.. سوندم
عمو روی تخت مینشیند،بلند میشوم و از روی میز، پارچ را برمیدارم و برای عمو آب میریزم.
آرامم،خودم هم نمیدانم چرا...
شاید به خاطر اینکه میدانم ]او [ همیشه هست، بزرگ؛قادر؛ عالم و البته مهربان..
لیوان آب را به دست عمو میدهم و کنارش مینشینم. عمو الجرعه همه را سر میکشد.
:+بهترین؟
سرش را تکان میدهد
:_چی شده؟
:+بابا گفتن،امروز این آقامسیح رفته منو خواستگاری کرده
عمو بلند میگوید
:_چه غلطی کرده؟؟
:+هیـــس،عمو چی شده مگه؟
:_بابات چی گفت؟
:+گفت یا بین دانیال و مسیح،یکی رو انتخاب کن... یا من زحمتشو میکشم...
عمو اخم کرده،دلیلش را نمیدانم...
کلافه دست در موهایش میکند..
:_عجـــــــب
:+حالا میگین این مسیح کیه؟
:_پسر محمود...برادرزاده ی من...پسرعموی تو...
پوزخند میزنم
:+عجب تئاتر باحالی....کلا چند نفریم ما؟؟؟فامیالمون تک تک و دونه دونه دارن وارد صحنه
میشن...
صدای موبایلم بلند میشود،شماره ناشناس؛رد تماس میدهم.
به عمو خیره میشوم
:+خــــــــب؟؟
:_خب که چی؟؟
دوباره زنگ میخورد،کلافه،رد تماس میدهم و موبایل را سایلنت میکنم.
:+خب این آدم از جون من چی میخواد؟؟
:_نیکی بهش فکر نکن...من خودم فردا تکلیفش رو یه سره میکنم...
:+عمو چرا طفره میرین...
موبایل میلرزد...
ا .... َ :+ه
رد تماس میدهم و دوباره به چشم های عمو خیره میشوم،چشم هایی که سعی دارد نگاهش را
بدزدد.
:+عمو من خسته شدم از این همه معما...بابام چرا با عمومحمود مشکل داره؟ این خواستگار یه
دفعه از کجا پیدا شد؟
:_نیکی من راجع بابات هرچی بخوای بهت میگم،اما اصلا فکرت رو درگیر مسیح و خواستگاری
اش نکن.
چیزی نپرس،ولی قول میدمـ من حلش کنم...
موبایل دوباره زنگ میخورد.
عصبی،برش میدارم و قبل از اینکه فکر کنم جواب میدهم.
:_بــــلــــــه؟؟؟
صدای مطمئن،بدون احساس اما محکمی با طمأنینه میگوید
:+سلام
من مسیحـــــ م.
مطمئنم تا حالا راجع من و پیشنهادم شنیدین.
باید ببینمتون،حتما
آب دهانم را قورت میدهم و به چشم های نگران و مشکوک عمو نگاه میکنم. این بار من چشمانم
را میدزدم.
هرطور شده باید بفهمم این آدم،از من و زندگیم چه میخواهد.
احساسی عجیب،که نمیدانم نامش چیست،از درونم شعله میکشد و بر عقلم پیروز میشود .
پشتم را به عمو میکنم
:_باشه
صدایش دوباره در گوشم میپیچد،باز هم بدون حس و بی تفاوت
انگار برایش فرق نداشت،حتی اگر قبول نمیکردم.
من اما هیجان زده ام،شاید حسی بچگانه و سرکش برای فهمیدن راز مگو ی مسیح.
:+خوبه
فردا صبح،ساعت یازده،سر خیابونتون یه کافه هست،اونجا میبینمتون
تلفن را قطع میکنم. چشم هایم را میبندم و تازه وقت میکنم،نفسم را بیرون دهم.
من،باید کشف کنم... این آدم کیست؟
صدای عمو،از خیالات بیرونم میکشد.
به طرفش برمیگردم.
میپرسد
:_کی بود؟
هول میشوم
:+چی؟ آها...هیچکی... حالا نوبت شماست عمو... بابا با برادرش چرا مشکل داره؟
عمو چشم هایش را میمالد
:_موضوع برمیگرده به خیلی وقت پیش.. من سه چهار سالم بود... قضیه ی پدربزرگ رو که
میدونی؟ بابا از همه ی اموالش،اینجا فقط یه خونه و یه کارخونه ی ورشکسته گذاشت.. بقیه رو
هم دولت اون موقع به نفع بیت المال تصاحب کرد.
محمود و بابات،با کمک همدیگه اون کارخونه ی به دردنخور رو تبدیل کردن به یه کارخونه ی
پرسود... محمود درس رو کنار گذاشته بود،اما بابات هم کار میکرد،هم درس میخوند.
بابات تو دانشگاه،با مادرت آشنا شده بود و بهش عالقمند شد. خب حتما میدونی خونواده ی
مامانت هم،از ساواک و خلاصه طاغوتی بودن.
مسعود،میخواست از مامانت خواستگاری کنه،اما محمود راضی نبوده... میگفته حالا که انقلاب
شده این ازدواج به ضرر کارخونه است.. می گفته مسعود باید با کسی ازدواج کنه که خونواده
اش،بتونن تو پیشرفت کارخونه کمک کنن... به همین خاطر اصرار داشته که مسعود با یه
خونواده ی مذهبی ازدواج کنه... چه میدونم،مثلا میخواسته با این کار وصل بشه و هم رنگ
جماعت بشه...هوووف چی بگم...
بابات و محمود سر این موضوع،با هم دچار مشکل میشن و اونقدر،با هم اختلاف پیدا میکنن که
مجبور میشن راهشون رو جدا کنن
محمود با وکالتنامه ای که داره،کارخونه و خونه رو میفروشه و سهم مسعود رو میده. هر کدوم هم
میرن دنبال زندگی خودشون...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_5970059637280473201.mp3
7.33M
💠 ای جانِ حضرت سجاد،مولانا حضرت باقر (سرود)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🌸 ویژه ولادت #امام_باقر (ع)
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلیمان آمد ...
ماجرای جالب حضرت سلیمان در قرآن کریم
به منافق ها کار یدی بسپار نه فرهنگی!
💬
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑ببینید ارتباط با آمریکا و رژیم صهیونیستی باعث پایان دشمنی هایشان با ما خواهد شد!؟
سخنرانی علی اکبر رائفی پور
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اللهم عجل لولیک الفرج
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🕙 وعده ما ساعت ۱۰ شب لیلة الرغائب 🕚
مصادف با ۱۴ بهمن ۱۴۰۰
۱ رجب ۱۴۴۳
دو رکعت نماز حاجت
۳۱۳ بار
العجل العجل یا الله یا صاحب الزمان
بیاید همه باهم یکصدا شویم
#نشر_حداکثری
💖🌹🦋
مداحی آنلاین - فضیلت ماه رجب و اعمال و فضیلت شب لیلة الرغائب - استاد محمدی.mp3
2.58M
🌙فضیلت شب #لیلة_الرغائب
✍️پاسخ حجت الاسلام #محمدی را بشنوید.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
خیلی وقتا که حالمون با هیچی خوب نمیشه،
هیچی آروممون نمیکنه،
هیچی آشوب درونمون رو از بین نمیبره،
و...
💥 فقط یک دلیل داره، که ذهنمون هم بهش خطور نمیکنه ❗️
#أین_الرجبیون
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#مناجات
خدای مهربان من
در این سکوت و افق های مه آلود
نوری بفرست
تا روشن شود راهم
تا گام هایم محکم تر شود و حرف ها مرا مایوس نسازد
خدای من، خدای من، خدای من…
#خدایا_دوستت_دارم
#التماس_دعا_برای_ظهور
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴سخنان آرامش بخش علامه حسنزاده آملی درباره مرگ
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌷مهدی شناسی ۱۸۹🌷
🔷زیارت آل یاسین 🔷
🌹و أَنَّ محمداً عبده و رسوله🌹
🍃بعد از پذیرش توحید و اقرار به یگانگی خداوند، شـهادت بـه عبودیـت و نبـوت حضـرت ختمـی مرتبـت مهم ترین اعتقاد است و لازمه ی ایمان به حق تعالی ایمان به رسولان و اوصیاء اوست .
🍃امام صادق علیه السلام فرمودند: بعد از شناخت خدا، معرفـت و شهادت به نبوت حضـرت رسـول صلی الله علیه و آله واجب است و کمترین حد معرفت رسول این است که به پیامبری او اعتراف کنـی و معتقـد باشـی هـر
آنچه آورده از طرف خداوند متعال است.
💠 عبودیت مقدم بر رسالت💠
🍃 قبل از اقرار به رسالت و محبت خـاص پیـامبر ابتـدا بـر مقـام عبودیـت آن حضـرت اعتـراف می کنیم. این تقدم بیانگر این حقیقت است که عبودیت آن حضرت زمینه ی رسیدن به مقـام رسـالت و سایر مقامات ایشان بوده است.
🍃 در موارد متعددی در قرآن شریف وقتی خداوند متعال می خواهد، از بلندای مقام آن فخر کائنـات و
اشرف مخلوقات سخن به میان آورد؛ مثلا نزول قرآن و یا ماجرای اختصاصی معـراج پیـامبر را ذکر کند، با مدال بندگی و مقام عبودیت از حبیب خود یاد می کند.
💠 حقیقت عبودیت 💠
🍃 رسیدن به عبودیت حقیقی، قطعا نیازمند درک حقیقت و شناخت ارکان و اجزاء اصلی آن است.
🍃 امام صادق علیه السلام سه رکن حقیقت بندگی را معرفی فرمودند:
🍃 کلمـه عبـد:
🔸حرف "عین": علم و معرفت بنده بـه پروردگـار خـود
🔸 حرف "باء":بریدن و دور شدن از غیر خدا
🔸حرف "دال":نزدیکى و قرب عبد به خداوند عزیز
💠ولایت اهل بیت محور بندگی خدا💠
🍃دست یافتن به حقیقت پرستش و بندگی خدا، در گـروی درک صـحیح از حـق و معرفـت بـه دیـن خداست.
🍃ائمه معصومین به عنوان جانشینان پیامبر و عالمان الهی تمـام عمـر خـود را در مسیر تبیین و دفاع از دین حق مجاهدت کردند و چه بسیار مصـائب و مشـقات کـه در ایـن مسـیر تحمل کردند؛ تا حق بر اهلش مخفی نماند و آیندگان بهـره و بـه برکـتی از حـق داشـته باشـند.
با تلاش و مجاهدت آن ذوات مقدسه است که حق به حق جویان می رسـد و خداونـد متعـال عبـادت می شود.
🍃 بر اساس همین حقیقت است که امام صادق علیه السلام می فرمایند:"با تلاش و مجاهدت ما امامان، خداوند عزوجل عبـادت مـی شـود و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد...
💧💜💙💧💜💙
#مهدی_شناسی
#قسمت_189
#زیارت_آل_یاسین
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef