Moharram_shoor_Helali.mp3
15.04M
|⇦• ای جنون آمیز ..
#سینه_زنی و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ویژه شب جمعه و ایام محرم به نفس حاج عبدالرضا هلالی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
گر بگردی در زمین و در زمان و عالمین
هیچ عشقے نشود والاتر از عشق حسین
بانیانِ عرش هم گویند نامش را مدام
بَہ چقدر زیباسٺ،این آهنگ و این نام حسین
#شب_جمعه
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#هفتشهرعشق
#دوازدههمینمسابقه
#صفحهصدچهلچهارم
اين جا قصر يزيد است و او اكنون بر تخت خود نشسته و بزرگان شام را دعوت كرده است تا شاهد جشن پيروزى او باشند.
سربازان، سر امام حسين(ع) را داخل قصر مى برند. يزيد دستور مى دهد سر را داخل طشتى از طلا بگذراند، و در مقابل او قرار دهند.
همه در حال نوشيدن شراب هستند و يزيد نيز، مشغول بازى شطرنج است.
نوازندگان مى نوازند و رقّاصان مى رقصند. مجلس جشن است و يزيد با چوب بر لب و دندان امام حسين(ع) مى زند و خنده مستانه مى كند و شعر مى خواند:
لَعِبَت هاشم بالملك فلا***خبرٌ جاءَ و لا وحيٌ نَزَل...
بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى از آسمان آمده است و نه قرآنى، نازل شده است. كاش پدرانم كه در جنگ بَدْر كشته شدند، زنده بودند و امروز را مى ديدند. كاش آنها بودند و به من مى گفتند: "اى يزيد، دست مريزاد!". آرى! من سرانجام، انتقام خون پدران خود را گرفتم!
همگان از سخن يزيد حيران مى شوند كه او چگونه كفر خود را آشكار نموده است. در جنگ بدر بزرگان بنى اُميّه با شمشير حضرت على(ع)، به هلاكت رسيده بودند و از آن روز بنى اُميّه كينه بنى هاشم را به دل گرفتند.
آنها همواره در پى فرصتى براى انتقام بودند و بدين گونه اين كينه و كينه توزى به فرزندان آنها نيز، به ارث رسيد، امّا مگر شمشير حضرت على(ع) چيزى غير از شمشير اسلام بود؟ مگر بنى اُميّه نيامده بودند تا پيامبر را بكشند؟ مگر ابوسُفيان در جنگ اُحُد قسم نخورده بود كه خون پيامبر را بريزد؟
حضرت على(ع) براى دفاع از اسلام، آن كافران را نابود كرد. مگر يزيد ادّعاى مسلمانى نمى كند، پس چگونه است كه هنوز پدران كافر خود را مى ستايد؟
چگونه است كه مى خواهد انتقام خون كافران را بگيرد؟ اكنون معلوم مى شود كه چرا امام حسين(ع) هرگز حاضر نشد با يزيد بيعت كند. آن روز كسى از كفر يزيد خبر نداشت، امّا امروز همه متوجه شده اند كه اكنون كسى خليفه مسلمانان است كه حتّى قرآن را هم قبول ندارد.
به هر حال، يزيد سرمست پيروزى خود است. او مى خندد و فرياد شادى برمى آورد.
ناگهان فريادى بلند مى شود: "اى يزيد! واى بر تو! چوب بر لب و دندان حسين مى زنى؟ من با چشم خود ديدم كه پيامبر اين لب و دندان را مى بوسيد".
او ابو بَرْزَه است. همه او را مى شناسند او يكى از ياران پيامبر است.
يزيد به غضب مى آيد و دستور مى دهد تا او را از قصر بيرون اندازند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#امامحسینعلیهالسلام
#دوازدههمینمسابقه
#ویژهیماهمبارکرمضان
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💝✵─┅┄
بنام و با توکل به
اسم اعظمت
میگشاییم دفتر
امروزمان را
ان شاالله در پایان روز
مُهر تایید
بندگی زینت
دفترمان باشد
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#یاصاحب_الزمان (عج)
بیا اے آنڪه بـر عـالم امیرے
بشر را وارهان از این اسیرے
بیا تا عدلِ حیدر زنده گردد
تو فرزندِ برومندِ غـدیرے
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام همراهان همیشگی صبحتون بخیر....
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺
✅ بهترین ها در قرآن (5⃣)
✅💐 بهترین نامها
💐✨ براساس آیات قرآن، بهترین نامها و صفات به خداوند سبحان تعلق دارد که در آیه 180 سوره اعراف به آن اشاره میشود و ديگران براى رسيدن به این نیکوترینها بايد سراغ او بروند:
💐💫 وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ ۚ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (آیه 180 سوره اعراف)
و نیکوترین نام ها [به لحاظ معانی] ویژه خداست، پس او را با آن نام ها بخوانید؛ و آنان که در نام های خدا به انحراف می گرایند [و او را با نام هایی که نشان دهنده کاستی و نقص است، می خوانند] رها کنید؛ آنان به زودی به همان اعمالی که همواره انجام می دادند، جزا داده می شوند.
✅💐 عبارت «الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، چهار بار در قرآن آمده است. اسماى حُسنى سه مصداق دارد:
1⃣💐 صفات الهى
2⃣💐 نامهاى الهى
3⃣💐 اولياى الهى.
✅💐 امام رضا (ع) میفرماید:
هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيله ما از خداوند كمک بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها».
#بهترین
#بهترین_نامها
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_صدنوددوم
کمی بهترم...
صدایش،مثل خواب،شبیه رویا درست از پشت سرم میآید
:_خوبین پسرعمو؟؟
برنمیگردم.
من نباید برگردم.
نباید آن مسیح ضعیف باشم..
تازه سایه ی شوم دستپاچگی از سرم برداشته شده.
برنمیگردم.
لحنم را محکم میکنم.
ضرباهنگ تحکم به کلامم میدهم و میگویم
:+برو تو،سرده...
اما نیکی برنمیگردد.
جلو میآید.
گرمای حضورش را کنارم،سمت چپم حس میکنم.
صورتم را به راست میچرخانم.
باید دوری کرد از او...
این چنین که من بی اختیار شده ام،ترس دارم حتی از نگاه کردنش...
:_از حرفــ من ناراحت شدین پسرعمو؟
سرم را تکان میدهم.
:_ولی به نظرم ناراحت شدین... من به جون مامانم منظوری نداشتم..
من فقط میخواستم ثابت کنم همه احساساتی ان...
پسرعمو،لطفا منو ببخشید...
همسایه ی دوست داشتنی ام همچنان حرف میزند و فکر میکند از اعترافی که کرده ام ناراحتم.
به طرفش برمیگردم و کلامش را منقطع میکنم.
:+نه،من از حرف تو ناراحت نیستم نیکی...
برق شادی در حلقه ی تیره ی چشمانش زیر سایه ی شاخ و برگ شلوغ مژه هایش مینشیند.
:_راست میگین؟
سر تکان میدهم و لبخند کوچکی میزنم تا مطمئن شود.
لبخند میزند.
انگار خاطرجمع میشود...
دقیق نگاهش میکنم.
برق چشمان قهوه ای اش گیراست اما امان از نجابت نگاهش...
بی دست و پا
لعنت به من ....
:+حالا برو تو...
:_شما نمیاین؟
:+تو برو منم الان میام...
سرش را پایین میاندازد.
:_آخه.. آخه یه کم تاریکه،من..
:+میترسی؟
سرش را بالا میگیرد،دوباره پایین میاندازد.
چند بار به نشانه ی تأیید آرام تکانش میدهد.
ناخودآگاه میخندم.
آرام و بی حرکت به سر پائین انداخته اش،زل میزنم .
:+از چی میترسی؟ نور اتاق که خوبه،دیدی که من توش تونستم کتاب بخونم..
سرش را بالا میآورد و خجالت زده نگاهم میکند.
بفهم دختربچه جان...
کنار هم بودنمان صلاح نیست...
من اختیار کارهایم را ندارم.
حتی نمیتوانم چشم های وامانده ام را کنترل کنم که صورتت را اینقدر بالا و پایین نکنند.
هربار چشمانم در صورتت میچرخد،قلبم گواهی میدهد که نمیشود...
زندگی بدون تو نمیشود...
چقدر من بی دست و پا میشوم کنار تو...
:+باشه،بریم تو....
لبخند از سر رضایتی روی غنچه لب هایش میشکفد.
سرم را بالا میگیرم و به ابرهای تیره ای که سقف آسمان را پوشانده اند،نگاه میکنم.
:+به نظر قراره بارون بیاد...
:_شایدم برف...
نگاهش میکنم،با ذوق به ابرها خیره شده.
:_امسال زیاد برف نباریده... دلم برف میخواد...
خنده ام میگیرد
:+میخوای آدمبرفی درست کنی؟
شانه بالا میاندازد
:_چرا که نه،نکنه شما فکر میکنین برف بازی مال بچه هاست؟
شیطنت چشمانم را کنترل میکنم.
:+شاید برفبازی کار بچه ها نباشه،ولی شمام هنوز خیلی بزرگ نیسی دختر کوچولو...
چشمانش را ریز میکند
:_واقعا کارام بچه گونه است؟؟
بچه؟ مگر این حجم از درایت و درک و شعور از یک کودک برمی آید...
:+کارات نه،ولی اینکه از هرچیز کوچولویی ذوق میکنی شبیه بچه هاست...
شانه بالا میاندازد...
وارد اتاق میشود و من پشت سرش..
در بالکن را میبندم.
داخل گرم است و نیمه روشن...
نیکی روی زمین مینشیند،سرش را به دیوار تکیه میدهد و چشمانش را میبندد.
روبه رویش مینشینم.
باید از نگاه کردن به او فرار کنم.
اما انگار نمیشود.
مدام چشمانم از روی وسایل میغلطند و روی نیکی متمرکزـمیشوند.
سکوت اتاق دیوانه ام میکند.
آرام،بی دغدغه و بی هیچ دلهره،چشمانش را بسته.
نه...
این کوبش متمادی قلب و هجوم خون به صورتم و گر گرفتن پوستم نشان میدهد که نمیشود..
بدون او..
نمیشود...
صدای بلند بوق،ناگهان از خیابان میآید.
نیکی هراسان چشمانش را باز میکند.
:+نترس... نترس نیکی چیزی نیست خانمـَ..
میم مالکیت در دهانم نمیچرخد.
قلبم دستور میدهد و تأکید میکند که نیکی برای توست...
اما عقلم به زبان نزدیک تر است و نمیگذارد...
نیکی آرام،چند نفس کوتاه ولی عمیق میکشد و دستش را روی پیشانی اش حائل میکند.
نکند متوجه لفظ و کلامم شده باشد؟؟
:_خیلی وقته خوابیدم؟
لحنش خالی از دلخوری است...
از ته دل،لبخندی روی لبانم میشکفد.
:+نه.. چند ثانیه بود...
لبخند کمرنگی روی لبهایش مینشیند.
:_ببخشید،اصلا نفهمیدم کی خوابم برد...
حق دارم....
همین که با لبخندش جان میگیرم یعنی نمیتوانم،نمیشود...
دنیای من بدون نیکی نمیشود.
این حس ناشناخته که از چشمانم روی قلبم میریزد و داغم میکند،روحم را پرواز میدهد و جانی
تازه به رگ هایم میریزد.
همین حسی که نمیدانم چیست و نمیدانم کی در من جوانه زد...
هرچه هست،حال خوبی است.
لبخندی به صورتش میپاشم
:+اگه خسته ای،بخواب...
با دست چپ،چشمانش را میمالد.
:_نه دیگه... خوابم پرید...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
انسان شناسی ۶٠.mp3
11.42M
#انسان_شناسی
※ من نمیخواهم چند سالِ بعد، از انتخابها و تصمیماتم، پشیمان باشم!
※ من باید در آینده، با نهایت افتخار و سربلندی، از تمام انتخابها و تصمیماتِ گذشتهام یاد کنم!
❓این، چگونه ممکن میشود؟
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
#دکتر_رفیعی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💠 حدیث 💠
💎 شگفتی امام سجاد (ع) از برخی انسانها
🔻امام سجاد عليهالسلام:
عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ وَلايَحْتَمى مِنَ الذَّنْبِ لَمِعَرَّتَهِ
❕در شگفتم از كسى كه از غذا میپرهيزد تـا گـرفـتـار زيـان آن نشـود؛ ولى از گـناه پـرهـيز نمیكـند تا گرفتار ننگوعار آن نگردد.
📚 كشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸