eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 *بچه های آشنا* در بیمارستان اهواز زیاد ما را نگه نداشتند فقط یک معاینه ساده و یک سری اقدامات درمانی اولیه را انجام دادند بعد همه را به فرودگاه فرستادند من از روی صدا ها فهمیدم که همه بچه‌ها آشنا هستند توی مسیر یکی آه و ناله میکرد و دیگری ذکر می‌گفت و یکی صحبت می‌کرد خلاصه خیلی طول کشید تا ما به فرودگاه رسیدیم اما آنجا زیاد معطل نشدیم و ما را به سرعت سوار هواپیما کردند و به تهران فرستادند (به نقل از حاج اکبر رضایی) *بیمارستان خاتم الانبیاء* معمولا اگر خبری از محمدحسین می‌شد و یا اتفاقی برایش می افتاد به من می‌گفتند دوستانش اطلاع دادند که محمدحسین شیمیایی شده و اکنون در بیمارستان خاتم الانبیای تهران بستری است من این قضیه را برای داداش تعریف کردم او هم این خبر را با مقدمه چینی طوری که مادر اذیت نشود به آنها اطلاع داد و قرار شد همان روز من به همراه پدر، مادر و برادرم محمد شریف به طرف تهران حرکت کنیم (به نقل از محمد علی یوسف الهی) *محفظه های شیشه‌ای آخرین دیدار* وقتی پسرم خبر داد که محمدحسین در بیمارستان خاتم الانبیا بستری است خانه برایم مثل زندان شد مادرش هم اصرار داشت که همین امروز برای دیدن محمدحسین به تهران برویم این شد که با حاج خانم و دو پسرم محمد علی و محمد شریف به طرف تهران حرکت کردیم اینقدر نگران بودیم که نفهمیدیم مسیر راه کرمان تا تهران را چطور سپری کردیم دلم هزار راه می رفت و افکار جور واجور ذهنم را خسته کرده بود از طرفی نگران همسرم بودم چون او بیماری قلبی داشت و بی تابی هایش بیشتر نگرانم می کرد نزدیک بیمارستان که رسیدیم تصمیم گرفتم طوری برنامه‌ریزی کنم تا خودم محمدحسین راندیدم مادرش را بالای سرش نبرم چون حدس می‌زدم حالش خیلی وخیم باشد به او گفتم حاج خانم شما خسته اید و این بیمارستان بزرگ است و ما نمی‌دانیم او دقیقا کجا بستری شده ما می‌رویم داخل اتاقش را که پیدا کردیم محمدعلی را می‌فرستم دنبال شما او قبول کردمن و برادربزرگش رفتیم داخل پرس و جویی کردیم و خودمان را معرفی نمودیم آنها ما را به یک اتاق که مجروحان شیمیایی در آن بستری بودند راهنمایی کردند از دور دیدم که محمدحسین درون محفظه شیشه‌ای روی تخت خوابیده سر و صورتش به خاطر مواد شیمیایی سوخته بود نزدیک که شدم فقط با اشاره سلام و علیکی کرد و با برق چشمان نیمه بازش محبتش را به ما رساند معلوم بود که دیگر رمقی برایش نمانده اشک از چشمان من و برادرش سرازیر شد و ما بیشتر از او بی‌رمق شدیم کمی بالای سرش ایستادیم که متوجه شدیم او دیگر نفس نمی کشد و با آرامش خاصی جان را به جان آفرین تسلیم کرد او منتظر بود تا ما را ببیند و برود اول گمان کردیم اشتباه می‌کنیم پرستارها را صدا زدیم همه دورش جمع شدند و بعد از معاینه شهادت او را تایید کردند روپوش سفیدی روی او کشیدند و ما را هم به بیرون هدایت کردند دیگر قدرت راه رفتن نداشتیم کنار دیواری نشستیم تا حالمان جا بیاید یک لحظه یادمان آمد که مادرش بیرون منتظر دیدن فرزندش است نمی‌توانستیم این خبر را اینجا به او بدهیم مطمئن بودیم بی تابی هایش در طول مسیر هم برای خودش خطرساز است و هم حال ما را دگرگون می کند از بیمارستان که بیرون آمدیم به او گفتم محمد حسین را برای مداوا به خارج از کشور فرستادند قرار شد او به همراه محمد علی به کرمان برگردد من و محمدشریف برای پیگیری کارهای مربوط به انتقال پیکر محمد حسین در تهران ماندیم پیکر مطهر محمد حسین را با هواپیما به کرمان منتقل کردیم (به نقل از غلام حسین یوسف الهی) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
سلام دوستان عزیز طاعات و عبادات قبول مارو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذاری🙏🙏🌹 یه ختم قران دسته جمعی داشته باشیم؟؟ به نیت اول و شادی علما و اموات دسته جمع🌹 ثوابش رو هم هدیه می‌کنیم به ۱۴ معصوم 🌹 جزء1⃣✅ جزء2⃣✅ جزء3⃣✅ جزء4⃣✅ جزء5⃣✅ جزء6⃣✅ جزء7⃣ جزء8⃣✅ جزء9⃣ جزء0⃣1⃣ جزء1⃣1⃣ جزء2⃣1⃣ جزء3⃣1⃣ جزء4⃣1⃣✅ جزء5⃣1⃣ جزء6⃣1⃣ جزء7⃣1⃣ جزء8⃣1⃣✅ جزء9⃣1⃣✅ جزء0⃣2⃣✅ جزء1⃣2⃣✅ جزء2⃣2⃣✅ جزء3⃣2⃣✅ جزء4⃣2⃣✅ جزء5⃣2⃣✅ جزء6⃣2⃣✅ جزء7⃣2⃣✅ جزء8⃣2⃣✅ جزء9⃣2⃣✅ جزء0⃣3⃣✅ دوستانی که مایل به شرکت در ختم قرآن هستند از آیدی زیر جزء مورد نظرشون رو دریافت کنند⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 اجرتون با قران🌹
جزهای ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ مونده🌹🌹 آجر همه ی دوستان با قران🌹🌹
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شرافت اگر مرد بود😔چقدر نگران پول حلالِ یا حرام است. 🔺این ویدیو چند روزی است در فضای مجازی منتشر شده است. ـــــــــــــــــــــــ  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
آیت الله قاضی برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند. # آیت_الله_قاضی رحمت‌الله‌علیه مْ # اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج .  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
بعضی ها خیلی راحت به مردم و به شیعیان امیرالمومنین لعنت می فرستند. در روایات آمده لعنت فقط به کسانی جایز است فرستاده شود که ائمه علیهم السلام یا قرآن اجازه داده اند در غیر این صورت لعنت به خود لعن کننده بر می گردد.  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
استاد شجاعی(ره): مراقبه رکن اساسی در سلوک است. گذر از هیچ مرحله ای از سلوک بدون مراقبه امکانپذیر نیست. 📚منبع: کیمیای وصال ص ۹۲  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
دوستان عزیز ۳۰ جزء قرآن خونده شده اجرتون با قران🌹🌹🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💕سلام امام زمانم مهدی جان 💜 تمام ها رو بہ آسمان باز است ببار حضرت باران ڪہ فصل است ڪجا قدم زده اے تا ببوسم آنجا را ڪہ بوسہ بر اثر عین پرواز است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🪴 🪴 🌿﷽🌿 *لبخند همیشگی* *ستاد معراج* یک ماهی می شد که محمد حسین را ندیده بودم وقتی خبر شهادتش را شنیدم حالم دگرگون شد نمی دانم که از خانه تا ستاد معراج شهدا را چگونه رفتم می‌خواستم هر طور شده برای آخرین بار او را ببینم اما سربازی که جلوی در ایستاد بود نگذاشت داخل شوم بی اختیار همان جا نشستم و زار زار گریه کردم حالم دست خودم نبود پاهایم قدرت ایستادن و راه رفتن نداشت یکی یکی خاطرات محمدحسین پیش چشمم مجسم می شد لبخندهای همیشگی‌اش ذهنم را مشغول کرده بود بارها با خودم گفتم یعنی دیگر نیست؟ خودم را کنار دیواری کشیدم و بر آن تکیه کردم تا حالم جا بیاید سرباز که دید خیلی بی تابی می کنم دلش به رحم آمد و مرا به داخل راه داد در یک کانتینر را باز کرد چند تابوت روی هم چیده شده بود و اسم آنها رویش نوشته شده بود با کمک هم تابوت محمدحسین را پایین گذاشتیم در تابوت بسته بود سعی کردم با دست بازش کنم سرباز با نگرانی گفت نه این کار را نکن برای من مسئولیت دارد با گریه و التماس به او گفتم اجازه بده من صورت محمدحسین را ببینم قول می‌دهم گریه نکنم فقط یک لحظه بعد می‌روم بیرون هر چه سعی کردم در تابوت را باز کنم نشد از کانتینر بیرون آمدم و دوباره شروع کردم به گریه کردن نیم ساعتی اونجا نشسته بودم که دیدم دوباره سرباز آمد در حالی که وسیله دستش بود اشاره کرد بیا چراغ را هم روشن کرد تا من بهتر ببینم چشمم که به صورت محمدحسین افتاد آرامش عجیبی تمام وجودم را دربرگرفت فقط اشک می‌ریختم او در تابوت را بست اما من دیگر نمی توانستم از جایم بلند شوم سرباز زیر بغلم را گرفت و از کانتینر بیرون آمدم حدود ساعت یک و دو نیمه شب بود که به خانه رسیدم نمی‌دانم کی خوابم برد اما در خواب دیدم که محمدحسین از در خانه وارد شد و با همان لبخند همیشگی اش کنارم ایستاد وگفت محمدرضا خیلی ناآرامی می‌کنی مگر چی شده که اینقدر بی تابی می‌کنی؟ مگر خودتان دنبال این چیزها نبودید؟ حالا که ما رفتیم حسادت می کنید؟ خواستم سوالی از او بپرسم که از خواب پریدم خوب به اطرافم نگاه کردم خودم بودم و تاریکی شب (به نقل از محمد رضا مهدی زاده) *ای کاش...* در عملیات خیبر من مجروح شدم و کرمان بودم و هیچ خبری از محمدحسین نداشتم داشتم رادیو گوش می کردم که خبری توجهم را جلب کرد رادیو اسامی تعدادی از شهدا را اعلام کرد خوب که دقت کردم نام محمدحسین را هم شنیدم قرار بود از مقابل بیمارستان تشییع کنند بلافاصله سوار موتور سه چرخه‌ام شدم و خود را به محل تشییع جنازه رساندم مردم همه جمع شده بودند مقابل بیمارستان پلاکارد زده بودند جمله‌ای از محمد حسین روی آن نوشته شده بود کنار پلاکارد یک خانم بدحجاب با سر و وضع نامناسب ایستاده بود می‌خواست ببیند چه خبر شده که مردم جمع شده‌اند با دیدن او یاد ناراحتی‌های محمدحسین افتادم که چقدر از مفاسد جامعه رنج می‌برد دلم گرفت و بغضم ترکید ای کاش آن خانم می فهمید که بسیاری از محمدحسین ها حجاب اورا کوبنده تر از سرخی خون خودشان معرفی کرده‌اند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef