#برادری
فرماندار
مردى از اهل رى گفت : يكى از نويسندگان (يحيى بن خالد) فرماندار شهر شد. مقدارى ماليات بدهكار بودم كه اگر مى گفتند فقير مى شدم . هنگامى كه او فرماندار شد ترسيدم . مرا بخواهد و ماليات از من بگيرد. بعضى از دوستان گفتند: او پيرو امامان است ؛ لكن هراس داشتم شيعه نباشد و مرا به زندان بياندازد.
به قصد انجام حج ، خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدم ، از حال خويش شكايت كردم و جريان را گفتم . امام نامه اى براى فرماندار نوشت به اين مضمون
(بسم الله الرحمن الرحيم )
بدان كه خداوند را زير عرش سايه رحمتى است كه جا نمى گيرد در آن سايه مگر كسى كه نيكى و احسان به برادر دينى خويش كند و او را از اندوه برهاند و وسائل شادمانيش را فراهم كند، اينك آورنده نامه از برادران تو است و السلام .)
چون از مسافرت حج بازگشتم ، شبى به منزل فرماندار رفتم و به دربان او گفتم بگو شخصى از طرف امام كاظم عليه السلام پيامى براى شما آورده است .
همين كه به او خبر دادند با پاى برهنه از خوشحالى تا در خانه آمد درب را باز كرد و مرا در آغوش گرفت و شروع به بوسيدن نمود و مكرر پيشانيم را مى بوسيد و از حال امام مى پرسيد.
هر چه پول و پوشاك داشت با من تقسيم كرد، و هر مالى كه قابل قسمت نبود معادل نصف آن پول مى داد؛ بعد از هر تقسيم مى گفت : آيا مسرورت كردم ؟ مى گفتم : به خدا سوگند زياد خوشحال شدم . دفتر مطالبات را گرفت و آنچه به نام من بود محو كرد، و نوشته اى داد كه در آن گواهى كرده بود كه از من ماليات نگيرند.
از خدمتش مرخص شدم و با خود گفتم : اين مرد بسيار به من نيكى كرد، هرگز قدرت جبران آن را ندارم ، بهتر آن است كه حجى بگزارم و در موسم حج برايش دعا كنم و به امام نيكى او را شرح دهم .
آن سال به مكه رفتم و خدمت امام رسيدم و شرح حال او را عرض كردم . پيوسته صورت آن جناب از شادمانى افروخته مى شد. گفتم : مگر كارهاى او شما را مسرور كرده است ؟ فرمود: آرى به خدا قسم كارهايش مرا شاد نمود، او خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين را شاد نموده است.
❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃
@hedye110
❤️ همسرانه ❤️
#خانمها_بدانند
"به همسرتون بیش از اندازه بدبین نشوید!"
🍃 گاهی مردهایی را دیدهایم که وفادار بودهاند، اما به این دلیل که همسرشان بیاندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زدهاند!!!
👈 این مردان به نقطهای رسیدهاند که همان ضربالمثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کردهاند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکردهاند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند.
✅ در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود.
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
هوایی شدم دوباره دور گنبدت بگردم
با تموم روسیاهی از گناهم توبه کردم
#نماهنگ
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
راهی برای گناه نکردن
امان نامه از گناه...
💠امیــرالمـومـنین علی ع فرمـودند:
🔹هر کس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را یازده مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمیشود، هر چند شیطان به سوی او طمع کند.🔹
📚«ثواب الاعمال، صفحه 341»📚
🌺🌺🌺🍃🍃
@hedye110
🌺🌺🍃🍃
گاهی آدم دلش کمی تعطیلی می خواهد
بنشیند کنجی ، گوشه ای ، جایی
برود به گذشته های دور دور ،
های های دنبال خودش بگردد....
#گوشه_نشین
@hedye110
خدا عشق است...
اگر خطا کنم
نهایت قهرش بین دو اذان است
باز صدایم میکند...
🌺🌺🍃🍃
@hedye110
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🎼📸 آوا و نمایی بسیار زیبا و دوست داشتنی از بهترین مردمان سرزمینمون و عکسهایی که حال دلتونو خووب میکنه؛ بهمراه نوایی محلی وآذری 😍
صبحتون بخیر
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
به یاری خدای مهربان من بر روحیه و احساسات خودم کنترل دارم.- خداوند
جمله ی امروز 👆👆
❤️❤️❤️🍃🍃
#آخرین_عروس
#صفحه_بیست_هفتم
خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم. روى تخت وسط حياط نشسته ايم و مهمان خواهر آفتاب شده ايم.
امروز حكيمه هم روزه است. همه دوستانِ خوب خدا در ماه شعبان روزه مى گيرند; امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد.
حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند امام عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟".
بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن حضرت مى روم از خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند".
در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟
حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود. بعد از لحظاتى برمى گردد.
حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد: "امام عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب افطار به خانه او بروم".
امشب شب جمعه است، شب نيمه شعبان كه با شب يازدهم مرداد ماه مصادف شده است.
شايد امشب امام عسكرى(ع) دلتنگ عمّه اش، حكيمه شده است. آخر امام در اين شهر غريب است. هيچ آشناى ديگرى ندارد. شيعيان هم كه نمى توانند به خانه آن حضرت بروند.
حكيمه براى رفتن آماده مى شود.
كاش مى شد ما هم همراه او به خانه امام مى رفتيم! خداوند دشمنان را لعنت كند كه ما را از اين فيض بزرگ محروم كرده اند.
حكيمه، اشكِ حسرت را در چشمان ما مى بيند، دلش مى سوزد. فكرى به ذهنش مى رسد. بعد از مدّتى حكيمه ما را صدا مى زند. نگاه ما به دو كيسه بزرگ مى افتد:
ــ مادر! اين ها را كجا مى خواهى ببرى؟
ــ اين دو كيسه را مى خواهم به خانه امام عسكرى(ع) ببرم، شما بايد اين ها را بياوريد.
ــ چشم.
ــ مأموران در بين راه، جلوى شما را مى گيرند و داخل كيسه ها را مى بينند، شما با كمال خونسردى بايستيد تا آنها به كار خودشان بپردازند. شما اصلاً به آنها كارى نداشته باشيد.
اكنون تو خيلى خوشحال هستى. به اين بهانه مى توانى امام خود را ببينى.
با هم حركت مى كنيم. از خانه بيرون مى آييم. كيسه ها قدرى سنگين است; امّا تو سنگينى آن را حس نمى كنى.
چند مأمور جلوى راه ما را مى گيرند. كيسه ها را زمين مى گذاريم. آنها با دقّت كيسه ها را بازرسى مى كنند. وقتى مطمئن مى شوند كه نامه اى داخل آن نيست به ما اجازه مى دهند كه عبور كنيم.
من تعجّب مى كنم، چگونه اين مأموران به ما اجازه عبور دادند، فكر مى كنم اين كار بانو حكيمه است. حتماً دعايى خوانده است كه مأموران بيش از اين مانع ما نشدند.
چند قدم جلو مى رويم. اينجاخانه امام است، باور مى كنى تا لحظه اى ديگر مهمان آفتاب خواهى بود؟
#میلاد_نور
#آخرین_منجی
#کانال_کمال_بندگی
#مسابقه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110۰
•
اگر چادر زینب🍃
لباس یاری امام زمانش بود🕊
پس چادر من نذر زینب است🌾
ما در اینراه پشتسر زینب میرویم👣
@hedye110