#مسیحاےعشق
#پارت_شصتپنجم
یک جفت کفش چرم مردانه ی مشکی،برابرم می ایستد. سر بلند میکنم،آقاسیاوش است...
نگاهم را میدزدم،خودم را کنار عمو میکشم تا او هم بنشیند..
آقاسیاوش سعی میکند ناراحتی صدایش ملموس نباشد.
:_چرا شروع نکردین؟؟
عمو نگران نگاهش میکند.
:+صبر کردیم بیای
سرم را کمی بلند میکنم.
آقاسیاوش مثل مرغ سرکنده مدام نگاهش را این طرف و آن طرف میدواند.
عمو یک لقمه برایم میگیرد و دستم میدهد،به طرف سیاوش برمیگردد
:+بخور تو هم دیگه
آقاسیاوش میگوید:میخورم،میخورم
و یک لقمه ی کوچک میگیرد و من،میبینم که به سختی یک قطعه سنگ،آن را میبلعد.
نمیدانم چرا،نگرانی گلویم را چنگ میزند.
عمو صدایم میزند.
:+نیکی چرا نمیخوری ؟
آب دهانم را قورت میدهم.
:_می خورم...
دستم را مثل یک تکه چوب خشک دراز میکنم.
هوا،سرد است اما سنگینی فضا،خون را در رگ هایم منجمد کرده.
به سختی لقمه میگیرم و در دهانم میگذارم.
عمو و آقاسیاوش هم،اشتیاقی به خوردن ندارند.
آقاسیاوش میگوید:وحید...راستش...سفرمون باید طولانی تر بشه...میدونم کارای شرکت و بابات
مونده ولی...
عمو میپرسد:چرا؟چی شده؟؟
:_فردا،مامانم با عمه ام میان ایران..میان که...یعنی میان...
حس میکنم اضافی ام...انگار نباید باشم،انگار بودنم سیاوش را مقید کرده.
بلند میشوم:عمو من میرم قدم بزنم
آقاسیاوش به شدت مانع میشود:نه بشینید خواهش میکنم...
میگویم:نمیخوام مزاحم..
:_نه شما غریبه نیستید،بشینید لطفا
دوباره مینشینم.
عمو مردد و بااخم نگاهش میکند.
آقاسیاوش ادامه میدهد:حاج خانم با عمه ام میان که شما رو ببینن..
روی صحبتش با من است...
سرم را بلند میکنم...
او اما سرش پایین است و پیشانی اش پر از دانه های درشت عرق...
در این سرما..از چه این همه شرم کرده است؟
نمیتوانم حیرتم را پنهان کنم:من؟؟چرا من؟
عمو پوزخند میزند:سیاوش سر و ته حرفات معلوم نیس...اومدن حاج خانم چه ربطی به نیکی
داره؟؟
تند،سرش را بلند میکند و در چشمان عمو خیره میشود...
:_من نمیدونم وحید،به جون خودت نمیدونم.. فقط مامان زنگ زد گفت داره میاد)صدایش را
پایین میآورد،مثل سرش( نیکی خانم رو ببینه...
عمو کلافه شده... دست در موهایش میکند ،به پشتی تخت تکیه میدهد و نفسش را با صدا
بیرون میدمد...
به معنای واقعی کلمه،گیج شده امـ...
★
در تمام مسیر،تا خانه،سکوت برقرار است. عمو مدام نفس عمیق میکشد. انگار هوای کافی به
ریه هایش نمیرسد.. من هم به تنگ آمده ام.
دلیلش را نمیدانم اما،گونه هایم گر گرفتهاند
عمو،ماشین را جلوی خانه پارک میکند. به طرفم برمیگردد و سوییچ را به سمتم میگیرد.
:_بیا عموجان،از بابات تشکر کن..من تلفنی ازش تشکر میکنم..
:+چرا عمو؟مگه نمیاین تو؟
:_نه دیگه،اخلاق مامان و بابات رو بهتر از من میشناسی..
:+آخه پیاده کجا میرین؟
:_یه کم قدم زدن خوبه
دستش را روی شانه ی آقاسیاوش میگذارد.
:_یه کم هواخوری واسه این رفیقمون لازمه،مگه نه؟
آقاسیاوش سرش را بالا میآورد،سری تکان می دهد و پیاده میشود.
عمو زیپ کاپشنش را بالا میکشد:زحمت بردنش تو پارکینگ با باباته.
:_عمو آخه هوا سرده..
:+نه خوبه،تو برو تو...
کلید را در قفل میچرخانم و وارد حیاط میشوم،برمیگردم:مطمئنین تو نمیاین؟
عمو با لحن سرزنشگرانه میگوید
:+نیکی خانم،خداحـــــــافظ
سرم را پایین میاندازم:خدانگه دار..
آقاسیاوش با سنگریزه های زیرپایش بازی ميکند و زیرلب چیزی شبیه)خداحافظ( میگوید.
عمو اصرار میکند
:+برو تو دیگه...
☘
🖤☘
🖤🖤☘
🖤🖤🖤☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
باب الحرم _حسین طاهری.mp3
15.83M
|⇦•به دعایِ مادرونۀ تو ..
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلامالله علیها ویژۀ فاطمیه _ کربلایی حسین طاهری •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
زمين بار او را مىكشد،
آسمان سايهاش را مىدهد،
خداوند روزيیاش را مىرساند،
گُلى است كه آن را میبوئى...
خطاب پیامبر به یکی از یاران درباره دخترش
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✍آیت الله بهجت(ره):
کاری که میدانید خیر است و یقین دارید از شرع و مورد رضای خدا و صاحب شرع است، انجام دهید تا به کار خیر دیگر موفق شوید. با نور اعمال، تاریکیهای راه روشن میشود، ولی ما میآییم و سؤال میکنیم که اگر اختیاراً نخواهیم خوب شویم، چه کار کنیم؟!
📚در محضر بهجت، ج۳، ص۲۱۶
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ #دلتنگ_سردار
💕فدای اشک و بغضت آقا
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✅ نگاه ابزاری نداشته باشید 🔸
🔰پدر و مادر جایگاه نماز را به درستی برای فرزند تحلیل کرده 👌
🔰و از نماز استفاده ابزاری نکنند که اگر نماز بخوانی : 🌷🌷
💫 در امتحان قبول میشوی،
💫 به خواستهات میرسی
💫 و مشکلاتت حل میشود.
💥چرا که ممکن است بعد از مدتی فرزند نماز را کنار بگذارد 💥
🧐گاه از نوجوان پرسیده میشود چرا نماز نمیخواند و او پاسخ میدهد که به فلان خواسته ای که از خدا داشتم و به آرزویم نرسیدم ، به همین دلیل دیگر نماز نمیخوانم
🧐🧐
⭕️ و این به دلیل همان نگاه ابزاری به نماز است که خطرات زیادی را در پی خواهد داشت ⭕️
@sulook
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
4_5915605748389251699.mp3
12.24M
#مادری_از_عرش ۲
✦ حضرت زهرا سلاماللهعلیها، کِی و چه زمانی در "عرش" میزیسته است؟
✦ رابطهی یک مخلوق عرشی، با ما اهالیِ زمین، چگونه میتواند باشد؟
✦ چرا پیامبر تسبیحات حضرت زهرا سلاماللهعلیها را، بالاترین رزق ایشان میدانند؟
✘چرا من تا این اندازه، با حضرت زهرا سلاماللهعلیها فاصله دارم؟
#استاد_شجاعی
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
مادری از عرش ۱.mp3
13.21M
#مادری_از_عرش ۱
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
✦ چرا فاطمه سلاماللهعلیها را "مـــادر" میخوانیم ؟
✦ چرا جایگاه ایشان را به "عرش" نسبت میدهیم؟
✦ عرش کجاست ؟ مگر میشود یک "انسان" از "عرش" به زمین بیاید؟
#من_و_خانواده_آسمانی
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#تفکرانه🖐🏻
🔹همگی لبوفروشها را دیدهایم که فریاد میزنند:
لبو لبو...
🔸و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد.
🔹اما تا به حال الماسفروشی را ندیدهایم که فریاد بزند:
الماس الماس...
🔸آنها صبور هستند، مدتهای زیادی حتی سالیان زیادی زمان میبرد تا الماس آنها به فروش برود چون هرکسی سراغ الماس نمیآید.
🔹کسانی خریدارش هستند که قدرش را میدانند، قیمتش را میپردازند و شیوه نگهداری از آن را بلد هستند.💎
🔸هیچوقت الماس برای اینکه دور و برش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمیشود.
#ریحانهخلقت🌸
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمنان و مستکبران از نام و یاد حاج قاسم سلیمانی در فضای مجازی وحشت دارند.
از اسمش هم میترسند
از تکثیر او وحشت دارند
الگو یعنی این
#قهرمان_من #
↷↷↷
#فاطمیه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
『♥️』
کوتاه ترین دعا
برای بزرگترین آرزو
اللهم عجل لولیک الفرج💚🍃
شبتون مهدوی
💫⭐️🌟✨💫