eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
یاعلی ذکر قیام قائم است... سلامتی و تعجیل در فرج سه گل صلوات🌹 اللهم عجل لولیک الفرج             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
Ali.Fani.Heydar.Mp3.256kbps_p30download.com.mp3
8.15M
عالی اعلا حیدر والی والا حیدر حکم تو حکم یزدان شاه بی همتا حیدر 🎤 با صدای برادر علی فانی             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
★ صدای بوق ممتد از خیابان میآید. از خواب میپرم. کمی طول میکشد تا به یاد بیاورم،کجا هستم. همه جا تاریک است. بلند میشوم و از پنجره،نگاهی به بیرون میاندازم. خیابان خلوت است. گوشی را از روی پاتختی چنگ میزنم. یازده و چهل و سه دقیقه ی بامداد. فقط ده دقیقه خوابیده ام... دیشب،که خسته و کوفته بعد از پیادروی نیمساعته به خانه برگشتیم،مسیح برای فرار از سوال و جواب من، "شب بخیر" گفت و به اتاقش پناه برد. من هم ناچار،به اتاقم آمدم و آنقدر این پهلو و آن پهلو کردم تا خوابم برد. هیچوقت خانه را اینقدر خفقان آور حس نکرده بودم احساس میکنم گلویم خشک شده. نگاهی به ظاهرم در آینه میاندازم.. موهای آشفته،پیراهن و شلوار راحتی. آهی مٻکشم. چادر رنگی ام را سر میکنم و از اتاق بیرون میروم.در یخچال را باز میکنم. بطری آب را بیرون میآورم و به عادت همیشگی ام آن را سر میکشم. بچه که بودم،مامان از این کار نفرت داشت و بعد از ورود به خانه ی مسیح این فانتزی کودکانه سر باز کرده! صدای آه و ناله، توجهم را جلب میکند. بطری را آرام پایین میآورم و گوشهایم را تیز میکنم. صدا از اتاق مسیح است. بطری را داخل یخچال میگذارم و پاورچین پاورچین به طرف اتاق مسیح میروم. در اتاقش نیمه باز است و نصف تختش دیده میشود. نزدیک اتاق که میشوم صدای ناله اش را بهتر میشنوم. خفیف و آرام،آه میکشد و ناله میکند. دستم را روی دیوار میگذارم و کمی به جلو خم میشوم. آرام میگویم:مسیح... خودم صدای خودم را به سختی میشنوم. جواب نمیدهد. کمی بیشتر به جلو خم میشوم. نور از شکاف بین در و دیوار وارد اتاق شده و کمی از صورتش را روشن کرده. دوباره صدایش میزنم،اینبار کمی بلندتر :مسیح.. باز هم جوابم را نمیدهد. صدای آه و ناله اش قطع میشود. نگران چشم به صورتش میدوزم. مردد،نگاهی به اطراف میاندازم. در را کمی فشار میدهم تا بیشتر باز شود و پای راستم را داخل اتاق میگذارم. صدای نفسهایش آرام و آرامتر میشود. نگران به طرفش میروم. دانه های درشت عرق روی پیشانی اش نشسته. کمی خم میشوم و صدایش میکنم. جواب نمیدهد.تنفسش،کمکم آرام میشود. نگران صدایش میزنم :مسیح... پسرعمو... جواب نمیدهد. دستم را جلوی بینی اش میگیرم و چشمانم را میبندم. بازدمش،آرام و با کمترین شدت ممکن به دستم میخورد. نفس راحتی میکشم . کنارش روی تخت مینشینم. دوباره صدایش میزنم:پسرعمو...مسیـــــــح... نگران نگاهی به دستش میاندازم. همچنان پاسخ نمیدهد. دستم را مردد بالا میآورم.نگاهی به صورتِ آرام،اما سرخ مسیح میکنم. همان لباسهای دیشب را بر تن دارد. میان تردید و استیصال،پشت انگشتانم را چند ثانیه روی پیشانی اش میگذارم. از برخورد با پوست مسیح،گر میگیرم و سریع دستم را عقب میکشم. طفل معصوم!در کوره ی تب میسوزد. نگاهش میکنم. بلندتر از قبل صدایش میزنم:مسیح...جواب نمیدهد،حتی تکان نمیخورد. دمای بدنش خیلی بالاست.. نگرانم.از تشنج کردنش میترسم. چادرم را زیر گلویم سفت میکنم. بلندتر میگویم:مسیح.. بالش زیر سرش را تکان میدهم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
خدای من در هر ثانیه‌ای که می‌گذرد بی شمار نعمت بر من ارزانی می‌کنی تپش قلب ، دم و بازدم. دیدن ، شنیدن ، لمس کردن ، نبض زدن‌ها پلک زدن ، فکر کردن و … نعمت های بیشماری که از شمردن آن‌ها ناتوانم خدایا شکرت برای هر آنچه که به ما بخشیدی ⭐شبت در پناه خدا و سرشار از آرامش🌙 ⭐️✨🌟💐🌷🎍   @hedye110
🌷🌹💐 👇👇
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 💐🌴🌳❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
💐🌿صبح را با سلام بر امام زمان(عج) آغاز میکنم 🍃سلام بر توای عزّت‌بخش اهل ایمان و همه آنان‌که ناتوانشان شمردند، سلام بر تو ای خوارکننده کافران گردنکش و ستمکار السَّلام عَلیکَ یا صاحِب الزَّمان❤             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اینبار مسیح،آرام چشمانش را باز میکند. انگار از یک خواب طولانی بیدار شده. چشمانش را میگرداند و روی صورتم متوقف میکند. لبهایش مثل دو تکه چوب خشک از هم باز میشوند و به سختی نامم را میخوانند :_نیکی.. :+مسیح،تب داری... چشمهایش را میبندد و باز میکند. به سختی،آبدهانش را قورت میدهد و انگار تازه هشیار میشود. :_نیکی..تو اینجا چی کار میکنی؟ نگاهی به اطراف میاندازد. صدایش گرفته. قلبم میلرزد. دستم را بالا میبرم و کلید برق را فشار میدهم. اتاق غرق نور میشود. :_چرا نخوابیدی؟؟ :+مسیح،پاشو باید بریم دکتر... :_خوبم من... :_وقتی میگم پاشو ، رو حرف من حرف نباشه لطفا بگید چَشم.. مسیح با تعجب نگاهم میکند و پشت دستش را روی پیشانی اش میگذارد. توجهی به او نمیکنم. بلند میشوم.آمرانه و محکم میگویم :+تا دو دقیقه ی دیگه جلو در منتظرتون هستم. اشکالی ندارد حتی اگر از لحن و الفاظ دیکتاتور مآبانه ام ناراحت شود. نگران سلامتیش هستم و هیچ چیزی برایم مهمتر از صحت جسمی اش نیست؛ حتی ناراحت شدنش از من. وارد اتاقم میشوم و در را میبندم. قبل از هرچیز،موبایلم را برمیدارم و شماره ی آژانس را میگیرم. برای پنج دقیقه ی دیگر به مقصد درمانگاه،تقاضای تاکسی میکنم و به سمت کمدم میروم. پالتوی بلند کبریتی توسی ام را میپوشم و روسری ساده ی سرمه ای سر میکنم. موبایل و کیف پولم را برمیدارم و چادرم را سر میکنم. مسیح بیحال روی مبل نشسته،کاپشن کرم پوشیده و پیراهن و شلوار قهوه ای روشن. همان لباسهایی که دیشب،برای مهمانی آرش و مهوش پوشیده بود. دستش را روی دسته ی مبل تکیه گاه سرش کرده و چشمانش را بسته. رنگش پریده و گاهی سرفه های خشک میکند. به طرف اتاقش میروم. بعدا بابت این،بی اجازه وارد شدن حتما از او معذرت خواهی میکنم. در کمدش را باز میکنم. رگالها و چوب لباسیها را کنار میزنم،اما دریغ از یک شالگردن. با عجله،به طرف اتاق خودم میروم و از کمد،شالگردن راه راه زرشکی سرمه ای ام را برمیدارم. فکر نمیکنم خیلی دخترانه به نظر برسد. وارد سالن میشوم و کنار مسیح میایستم. همچنان بیحال،سنگینی و همه ی وزنش را روی دست چپش حایل کرده و متوجه حضور من نشده. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
دل به طهورای ولایت برید حاجت خود به باب حاجت برید نگویم این را که خدا عالم است باب حوائج به خدا کاظم است             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباهله "قسمت اول" دکتر خویی مدت فایل"۵۰و'۱   @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سومین روز عید غدیر است 🌹🥰🌹 و مردم همچنان در حال بیعت با امیر مؤمنان هستند 🤝   @hedye110