eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
40 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌷مهدی شناسی ۲۰۸🌷 🌹...و موضع الرسالة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ♦️ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻏﻨﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺳﺖ.ﭘﺲ ﻧﺴﯿﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻣﻮﺿﻊ ﺍﻟﺮﺳﺎﻟة. ♦️اﯾﻦ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﺴﯿﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ. ♦️ﺷﮑﻮﻓﻪ‌ﻫﺎ ﮐﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻮﻩ ﺷﻮﻧﺪ.ﮐﯽ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ؟ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻠﻘﯿﺢ ﻭ ﮔﺮﺩ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ♦️ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﮑﻮﻓﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ. ♦️ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﺻﻼ‌ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺎﺑﺶ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ.ﮐﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺒﺎﺭﻧﺪ ﮐﯽ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺭﻧﺪ؟ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ؟ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ «ﻭَ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﺍﻟﺮِّﻳﺎﺡَ» (ﺣﺠﺮ/22) ♦️اگر غنچه باید بشکفد تا رنگ و بویی داشته باشد،آیا نباید غنچه ی وجود انسان شکفته شود؟ ♦️خداوند رسالت شکفتن انسان ها را بر دوش امام مهدی علیه السلام قرار داده.یعنی ما آدم ها بدون ایشان غنچه ای هستیم که گل نمی شود. ♦️بدون ایشان ابر هستیم ولی نمی باریم،تیغ هستیم ولی نمی بریم.یعنی هیچ خاصیتی نداریم. 🔵شاید ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﻪ امام زمان ﺩﺍﺭﯾﻢ؟ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻢ ﺩﺍﺭﻡ؟ ﺍﮔﺮ ﻧﺴﯿﻢ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🔵ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ‌ﻫﺎ ﭘﺮ‌ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻏﻨﭽﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻫﯿﭻ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. 🔵ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺷﮑﻮﻓﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻭ ﮔﺮﺩ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ. 🔵 ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺭﻡ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ می شوم. 🔵ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺁﯾﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ پس ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺑﮑﻨﻨﺪ... 🔶ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ نسیم ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﻭ‌ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ برﺳﯿﻢ. 🔶ﮔﻔﺘﻪ اند ﻧﻔﺤﺎﺗﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ. مثلا ﻣﺤﺮﻣﯽ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ و ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺘﺪ. 🔶ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ خود را ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ. 🔶ﺷﻤﺎ ﻏﻨﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ بده. ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﮑﺸﺎﻓﯽ ﻭ ﺑﺎﺯﺵ ﮐﻨﯽ ﻭﻟﯽ ﭼﻬﺮﻩ‌ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ هم ﺑﺪﻭﻥ امام زمان ﻣمکن است ﯾﮏ ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﻠﻮﻩ‌ﺍﯼ ﻧﺪﺍرند. 🔶 ﺍﺻﻼ‌ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ،ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ از جلوه می اندازد! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
❀࿐❁💖💖❁࿐❀ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ❀࿐❁💖💖❁࿐❀
و ما هنوز محصور در غربت فاصله‌ها .. در دیار منیت روز‌های هفته را برای رسیدن جمعه می‌شماریم.. باز بگوییم گذشت این جمعه و باز نیامدی..؟ مولاجان خبر داری از: دلم. دلم. دلم…   eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
سپاه كوفه ايستاده است. شمشيرها در دستانشان بى تابى مى كنند. امام، تنهاى تنهاست. بار ديگر، صداى امام در صحراى كربلا مى پيچد: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟". هيچ كس صداى حسين را جواب نمى گويد. حسين غريب است و تنها. نگاه كن! امام سجّاد(ع) از خيمه خود بيرون آمده است. او توان راه رفتن ندارد و از شدّتِ تب نيز، مى سوزد. زينب(س) به دنبال او مى آيد و مى فرمايد: "فرزند برادرم! باز گرد". امام سجّاد(ع) در پاسخ مى گويد: "عمه جان! مى خواهم جانم را فداى پدر نمايم". ناگهان چشم امام حسين(ع) به او مى افتد. رو به خواهرش مى كند و مى گويد: "خواهرم! پسرم را به خيمه باز گردان". عمّه، پسر برادر را به خيمه مى برد و كنارش مى ماند. پروانه ها، همه روى خاك گرم كربلا، بر خاك و خون آرميده اند. امام در ميدان تنهايى ايستاده است. رو به پيكر بى جان ياران باوفايش مى كند و مى فرمايد: "اى دلير مردان، اى ياران شجاع!". هيچ جوابى نمى آيد. اكنون امام مى فرمايد: "من شما را صدا مى زنم، چرا جواب مرا نمى دهيد؟ شما در خواب هستيد و من اميد دارم كه بار ديگر بيدار شويد. نگاه كنيد كسى نيست كه از ناموس رسول خدا دفاع كند". باز هم صدايى نمى آيد. هنوز صداى امام حسين(ع) مى آيد كه يارى مى طلبد. همسفر! بيا من و تو به كمكش برويم. من با قلمم، امّا تو چگونه؟ * * * صداى غريبىِ امام، شورى در آسمان مى اندازد. فرشتگان تاب شنيدن ندارند. امام، بى يار و ياور مانده است. بار ديگر چهار هزار فرشته به كربلا مى آيند. آنها به امام مى گويند: "اى حسين! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم". همه آنها، منتظر اجازه امام هستند تا به دشمنان هجوم ببرند، ولى امام به آنها اجازه مبارزه نمى دهد. فرشتگان، همه در تعجّب اند. مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم. اما امام ديدار خدا را انتخاب كرده است. او مى خواهد تا با خون خود، درخت اسلام را آبيارى كند. نگاه كن! امام، قرآنى را روى سر مى گذارد و رو به سپاه كوفه چنين مى فرمايد: "اى مردم! قرآن، بين من و شما قضاوت مى كند. آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم، چه شده كه مى خواهيد خون مرا بريزيد؟" هيچ كس جوابى نمى دهد. سكوت است و سكوت! پسر حيدرِ كرّار به ميدان آمده است. او رَجَز مى خواند و خود را معرّفى مى كند: "من فرزند على هستم و به اين افتخار مى كنم". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد. امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد. نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند: أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم. همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند. امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست. امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟" صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم". اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند. * * * بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود. فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند. قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد. امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟". شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد". سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود. شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد. امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد. نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند: أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم. همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند. امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست. امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟" صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم". اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند. * * * بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود. فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند. قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد. امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟".450 شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد". سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود. شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شمر نزد عمرسعد مى رود و با او سخن مى گويد: "اى عمرسعد! اين گونه كه حسين مى جنگد تا ساعتى ديگر، همه ما را خواهد كشت". تاريخ هيچ گاه اين سخن شمر را فراموش نخواهد كرد. حسينى كه جگرش از تشنگى مى سوزد و داغ عزيزانش را به دل دارد، طورى مى جنگد كه ترس وجودِ همه فرماندهان را فرا گرفته است. عمرسعد رو به شمر مى كند: ــ اى شمر! به نظر تو چه بايد بكنيم؟ ــ بايد به لشكر دستور بدهى تا همه يكباره به سوى او هجوم آورند. تيراندازان را بگو تيربارانش كنند، نيزه داران نيزه بزنند و بقيّه سپاه هم سنگ بارانش كنند. عمرسعد نظر او را مى پسندد و دستور صادر مى شود. امام سوار بر اسب خويش در ميدان مى رزمد كه ناگهان، باران تير و سنگ و نيزه باريدن مى گيرد. نگاه كن! امام، تك و تنها در ميدان ايستاده است. به خدا، هيچ كس نمى تواند غربت اين لحظه را روايت كند. بيا، بيا تا ما به ياريش برويم. آن طرف خيمه ها، اشك ها، سوزها، زنان بى پناه، تشنگى! اين طرف باران سنگ و تير و نيزه! و مولاى تو در وسط ميدان، تنها ايستاده است. بر روى اسب، شمشير به دست، گاه نگاهى به خيمه ها مى كند، گاه نگاهى به مردم كوفه. اين مردم، ميزبانان او هستند، امّا اكنون مهمان نوازى به اوج خود رسيده است! سنگ باران، تير باران! تيرها بر بدن امام اصابت مى كند. تمام بدن امام از تير پر شده است. واى، خدايا! چه مى بينم! سنگى به پيشانى امام اصابت مى كند و خون از پيشانى او جارى مى شود.454 امام لحظه اى صبر مى كند، امّا دشمن امان نمى دهد و اين بار تيرى زهر آلود بر آن حضرت مى نشيند. نمى دانم چه كسى اين تير را مى زند، امّا اين تير براى امام حسين(ع) از همه تيرها سخت تر است. صداى امام در دشت كربلا پيچيده است: "بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله، من به رضاى خدا راضى هستم". تو در اين كارزار چه مى بينى كه در ميان اين همه سختى ها، اين گونه با خداى خويش سخن مى گويى؟ تير به سختى در سينه امام فرو رفته است. چاره اى نيست بايد تير را بيرون بياورد. امام به زحمت، تير را بيرون مى آورد و خون مى جوشد. امام خون ها را جمع مى كند و به سوى آسمان مى پاشد و مى گويد: "بار خدايا! همه اين بلاها در راه تو چيزى نيست". فرشتگان همه در تعجّب اند. اين حسين(ع) كيست كه با خدا اين گونه سخن مى گويد. قطره اى از آن خون به زمين بر نمى گردد. آسمان سرخ مى شود. تاكنون هيچ كس آسمان را اين گونه نديده است. اين سرخى خون امام حسين()است كه در آسمانِ غروب، مانده است. امام بار ديگر خون در دست خود مى گيرد و اين بار صورت خود را با آن رنگين مى كند. آرى! امام مى خواهد به ديار خدا برود، پس چهره خود را خون آلود مى كند و مى فرمايد: "مى خواهم جدّم رسول خدا مرا در اين حالت ببيند". خونى كه از بدن امام رفته است، باعث ضعف او مى شود. دشمن فرصت را غنيمت مى شمارد و از هر طرف با شمشيرها مى آيند و هفتاد و دو ضربه شمشير بر بدن آن حضرت مى نشيند. خداى من! امام از روى اسب با صورت به زير مى آيد، گويا عرش خدا بر روى زمين مى افتد. اكنون امام با صورت به روى خاك گرم كربلا مى افتد. آرى! اين سجده آخر امام حسين(ع) است كه ركوعى ندارد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌🌷مهدی شناسی ۲۰۹🌷 🌹...و موضع الرسالة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔶ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﯾﮏ ﺳﺨﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ‌:«ﺇِﻥَّ ﺍﻟْﺈِﻧﺴَﺎﻥَ ﺧُﻠِﻖَ ﻫَﻠُﻮﻋًﺎ. ﺇِﺫَﺍ ﻣَﺴَّﻪُ ﺍﻟﺸَّﺮُّ ﺟَﺰُﻭﻋًﺎ، ﻭَﺇِﺫَﺍ ﻣَﺴَّﻪُ ﺍﻟْﺨَﻴْﺮُ ﻣَﻨُﻮﻋًﺎ» (ﻣﻌﺮﺍﺝ/21-20) 🔶ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺛﺮﻭﺗﯽ،ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ،ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ. ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🔶ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.ﻃﺒﯿﻌﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ؛ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻣﺬﻣﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ؟ 🔶ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻠﻘﺘﯽ ﺩﺍﺩ. 🔶ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻣﻦ ﺗﻮﭖ ﺭﺍ ﭘﺎﺱ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ.ﭘﺎﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﭖ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ؟! ﺍﯾﻦ ﺧﻄﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﺍﺳﺖ.ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﻮﺕ ﮐﻨﯽ. ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻫﻢ ﺷﻮﺕ ﮐﻨﯽ و از خودت دورش کنی. 🔶ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻠﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣا ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ. 🔶 ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻞ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﯾﻢ. 🔶 ﻣﺜﻞ ﺑﻮﮐﺴﺮﯼ ﮐﻪ به او ﮐﯿﺴﻪ ﺑﻮﮐﺲ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ.ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ‌ ﮐﻨﺪ؟ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﺩ!؟ ﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﺰﻥ! ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ ﮐﻨﺪ. ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺸﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﮑﻨﺪ. 🔶ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﻭﯾﮋﮔﯽ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ.ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺟﻬﻞ،ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺑﺨﻞ و... ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺭﺷﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ. 🔶ﺍمام زمان علیه السلام ﺗﻌﺎﻟﯿﻤﯽ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺗﻦ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ،ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻏﻨﭽﮕﯽ ﺩﺭ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻭ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. 💖💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۰🌷 🌹...و مختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه ی کبیره🔹 ⚪️ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ.ﺑﺎ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﺯﺑﺎﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺮﻭﺩ. ⚪️ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﻫﺎ ﻭ امام زمان،ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ‌ﻫﺎ ﻭ ﮔﻞ‌ است. ⚪️ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺑﺎ امام ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.پس ﺑﻪ ایشان ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ "ﻣﺨﻠﺘﻒ ﺍﻟﻤﻼ‌ﺋﮑﻪ" ⚪️ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ است. ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﮐﺮﺩﻥ است. ⚪️ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ "ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺧَﻠْﻖِ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﻭَﺍﺕِ ﻭَ ﺍﻷ‌َﺭْﺽِ ﻭَ ﺍﺧْﺘِﻼ‌َﻑِ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭِ"(ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ/190) ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ. ﺷﺐ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ.ﺭﻭﺯ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ.ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ. ⚪️ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ:"ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﺍﻣﺘﯽ ﺭﺣﻤﻪ"ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ⚪️ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺩﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺍﻋﺘﺰﺍﻝ ﻧﯿﺴﺖ.ﺩﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦ‌ﻫﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ. ⚪️ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﭼﻮﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ و ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ. ⚪️ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ‌ﻫﺎ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ. ⚪️ﮐﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﻨﺸﯿﻦ.ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺳﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🌹🦋💖🌹🦋💖🌹🦋💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
صداى مناجات امام به گوش مى رسد: "در راه تو بر همه اين سختى ها صبر مى كنم". امام حسين(ع) آينه صبر خداست. در اوج قلّه بلا ايستاده و شعار توحيد و خداپرستى سر مى دهد. خون امام درخت دين و خداپرستى را آبيارى مى كند. امام به ذكر خدا مشغول است. نگاه كن! ذو الجناح، اسب امام، چگونه يال خود را به خون امام رنگين مى كند و به سوى خيمه ها مى رود. همه اهل خيمه، صداىِ ذو الجناح را مى شنوند و از خيمه بيرون مى آيند. زينب(س) در حالى كه بر سر و سينه مى زند به سوى قتلگاه مى دود. حسينش را در خاك و خون مى بيند در حالى كه دشمنان، دور او را محاصره كرده اند. او فرياد مى زند: "واى برادرم!". عمرسعد هم براى ديدن امام از راه مى رسد. زينب به او رو مى كند و با لحنى غمناك مى گويد: "واى بر تو! برادرم را مى كشند و تو نگاه مى كنى". صداى زينب(س) اشك عمرسعد را جارى مى كند، امّا او نمى تواند كارى كند و فقط گريه مى كند. ولى اين گريه چه فايده اى دارد. عمرسعد رويش را از زينب(س) برمى گرداند. زينب رو به سپاه كوفه مى كند: "آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟". هيچ كس جواب زينب(س) را نمى دهد. * * * همه هستى تو، عموى تو، تنهاى تنهاست. او ديگر هيچ يار و ياور ندارد. دشمنان همه صف كشيده اند تا جانش را بگيرند. عبدالله! اى پسر امام حسن(ع)! نگاه كن! عموى تو تنهاست! درست است كه تو يازده سال بيشتر ندارى، امّا بايد ياريش كنى. خوب نگاه كن! دشمنان عموى تو را محاصره كرده اند. صداى عمو به گوش مى رسد. تو به سوى عمو مى شتابى. و زينب به دنبال تو، صدايت مى زند: "يادگارِ برادرم! برگرد!". تو تصميم گرفته اى كه عمو را يارى كنى. شتابان مى آيى و به گودال مى رسى و عمو را مى بينى كه در خاك ها آرميده است. اَبْجَر شمشير كشيده است تا عمويت را شهيد كند. شمشير او بالا مى رود، امّا تو كه شمشير ندارى، پس چه خواهى كرد؟ دست خود را سپر مى كنى و فرياد مى زنى: "واى بر تو، آيا مى خواهى عموى مرا بكشى؟". شمشير پايين مى آيد و دو دست تو را قطع مى كند. از دست هاى تو خون مى جوشد. چه كسى را به يارى مى طلبى، عمويى را كه به خاك افتاده است و توان يارى تو را ندارد و يا پدرت امام حسن(ع) را كه در بهشت منتظر توست؟ فريادت بلند مى شود: "مادر!" و آن گاه روى سينه عمو مى افتى. عمو تو را در آغوش مى كشد. چه آغوش گرم و مهربانى! و به تو مى گويد: "پسر برادرم صبور باش كه به ديدار پدر مى روى". تو آرام مى شوى. حَرْمَله، تير در كمان مى نهد. خداى من! او كجا را نشانه گرفته است؟ تير به گلوى تو مى نشيند و تو روى سينه عمو پر مى كشى و مى روى. آرى! تو از آغوش عمو به آغوش پدر، پرواز مى كنى. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef