eitaa logo
کانال شکر گذاری و حس خوب 🌹🍃
7.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
169 فایل
برای ثبت بهترین حس های خوب با ما همراه باشید🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
😍🙃 ✍اکثر مردم تصور میکنند باید معجزه ای رخ دهد، شانسی بیاورند یا کسی به آنها لطفی کند تا یک اتفاق عالی در زندگیشان رخ دهد غافل از اینکه گنجی در درونشان دارند که همه به یک میزان از آن بهره مند هستند و آن "قدرت توجه کردن" است، هر کدام از شما میتواند چیزی را که دوست دارد با توجه کردن به آن در زندگیش جذب کند، در واقع وقتی به چیزی با احساسات شدید توجه می کنید ورود آن چیز در زندگیتان سریعتر رخ میدهد، اما اکثر مردم به چیزهایی توجه می کنند که نمی خواهند و هرروز با اتفاقات بد بیشتری روبرو میشوند زیرا هنوز به این درک نرسیدند که من با توجه کردنم به جهان اعلام میکنم که دقیقا چه چیزی را میخواهم و جهان موظف است آنرا وارد زندگیم کند.
‍ ریسمان_طلایی_شکرگزاری ⚜شکرگزارے مانند آهن ربا عمل مے کند. ⚜شکرگزارے پلے است به سوے عشق ⚜شکرگزارے تکثیرکننده اے مهم است. ⚜شکرگزارے بالاترین ابراز عشق است ⚜شکرگزارے ریسمان طلایے جذب و وفور است. ⚜شکرگزارے !یکے از قدرتمندترین احساساتے است که تو مے توانے با به کار بردن آن،تمام نعمت ها را با وفور محض وارد زندگے ات کنی. ✔️تو هر کس و هر جا که باشی،و شکرگزارے به هر شکلے که باشد،مے تواند تمام منفے گرایے ها را در زندگے ات از بین ببرد. "راندا برن"
تقدیم به آقایون عزیز کانال :🌸 مرد یعنی یار هستی در وجود مرد یعنی یک فرشته در سجود مرد یعنی یک بغل آسودگی مرد یعنی پاکی از آلودگی مرد یعنی هدیه ی زن از خدا مرد یعنی همدم و یک هم صدا مرد یعنی عشق و هستی، زندگی مرد یعنی یک جهان پایندگی مرد یعنی زندگی در لاله زار مرد یعنی عاشقی، دلدادگی مرد یعنی راستی و سادگی مرد یعنی عاطفه، مهر و وفا مرد یعنی معدن نور و صفا مرد یعنی راز، محرم، یک رفیق مرد یعنی یار یکدل، یک شفیق مرد یعنی پدر مردان مرد مرد یعنی همدم دوران درد مرد یعنی حس خوش، حس عجیب مرد یعنی بوستانی پر نصیب مرد یعنی باغهای آرزو مرد یعنی نعمتی در پیش رو مرد یعنی بنده ی خوب خدا مرد یعنی نیمی از زنها جدا مرد یعنی همسری خوب و شفیق مرد یعنی بهترین یار و رفیق مرد یعنی انفجار نورها مرد یعنی نغمه ی روح و روان مرد یعنی ساز موسیقی جان مرد یعنی مرهم هر خستگی مرد یعنی بهترین وابستگی پیشاپیش روز شما عزیزان مبارک♥️
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️پـدر یعنی 🌹که دستی از سخاوت ❤️پـدر یعنی 🌹کتابی از صداقت ❤️پـدر یعنی 🌹که دستی پینه بسته ❤️نگاهی گـرم 🌹اما سخت خسته ❤️پـدر یعنی 🌹جدا ازخستگیها ❤️پـدر یعنی 🌹همه دلبستگیها ....♥️ ‎‌‌‌‌‌‌
1_1215875784.mp3
3.02M
همهمه شادی دل فاطمه
دکتر الهی قمشه ای چه زیبا میگوید وقتی دعا میکنی، دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که هیچ زمانی نیست. دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود. دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود. و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد. و مولانا میگوید : گر در طلب گوهر کانی، کانی گر در هوس لقمه نانی، نانی این نکته رمز اگر بدانی، دانی هر چیز که در جستن آنی، آنی.. ❣خیر ترین دعا ، بهترین طلب ، زیباترین تقدیر ، نثار شما
سلام و درود انرژے مثبتے هاااا😍 امروز چهارشنبہ: * * * * * * * * 🌹همراہ با چند جملہ الهام بخش و زیبا برخیزید و بدرخشید روزے مملو از آرامش دوستے و موفقیت براتون آرزو مے ڪنم ... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ایدہ هاے تلنبار شدہ بر دوش ذهن سنگینے می‌ڪند! بخشے از خستگے ما از ایده‌هایے است ڪہ در ذهن داریم ولے اجرا نڪرده‌ایم. هر ایدہ اجرا نشدہ یڪ ڪار ناتمام است در ذهن ڪہ آن را رها نمی‌ڪند و بر روے دوش ذهن سنگینے می‌ڪند. دو ڪار مے توان ڪرد: ۱. با خود خلوت ڪرد و قاطعانہ برخے از ایدہ ها را حذف یا از اولویت خارج ڪرد. ۲. ایدہ ها را بہ عمل گرہ زد. هر گاہ ایده‌تان را با یڪ عمل حتے محدود گرہ بزنید و وارد فضاے عمل ‌شوید، در این صورت انرژے ناشے از آزادسازے ذهن بہ شما باز میگردد ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 💠جملہ تاڪیدے امروز: امروز ذهنم را پاڪسازے ڪردہ و بهترین ایده‌ها را پرورش میدهم.. خدایا شڪرت......🙏 * * * * * * * * * * * روزتان پر از انرژے هاے مثبت و زیباے زندگے ... 😍
‍ ❤️یک حقیقت دردناک❤️ نزدیک غروب بود. با تمام هیجانی که داشت وارد منزل شد و خطاب به همسرش گفت: امشب میهمان عزیزی دارم که سالهاست ندیدمش. شخص با کلاس و تحصیل کرده و با کمالاتی است. سعی کن براش سنگ تموم بذاری، بهترین سفره آرایی و خوشمزه ترین غذا ها راستی یادت نره قبل از ورودش به خونه، پدر پیرمُ  به اتاقی که داخل حیاطه ببری. مبادا دوستم اون و دیده و با دیدنش کسر شأنم بشه. همسرش سری به نشونه اطاعت امر تکون داد. مرد راهی بازار شد تا برای شب میوه، شیرینی و... خرید کنه. پدر که پشت در اُتاق صدای پسر را شنیده بود بی آنکه چیزی بگه، دلشکسته و گریون دور از چشم عروس، از خانه بیرون شد. دوست نداشت اون شب خانه بمونه مبادا وقتی که میهمانِ پسرش وارد حیاط میشه صدای سرفه او را شنیده، متوجه بشه و نمیخواست دیدنش موجب کسرشأن و شرمندگی فرزندش بشه. هوا نسبتاً تاریک شده بود پس خونه را ترک و راهی نزدیکترین پارک محل سکونت شد. شب تاریک و سردی بود همچنانکه عصا زنان و لرزان قصد عبور از جوی کنار خیابان را داشت در حالی که ناتوان از عبور بود، ناگهان جوان رعنا و شیک پوشی را مقابل خودش دید. جوان: سلام پدر جان، سلام: پسرم کجا این وقت شب با این حال؟ اجازه بدین کمکتون کنم. پیرمرد آهی کشید و گفت: ممنون پسرم خدا خیرت بده میخوام از این جوی گذر و از پیاده رو به پارک سرِ خیابون برم. جوان : اگه اجازه بدین من شما را تا پارک همراهی کنم. پیرمرد: نه پسرم به کارت برس دیرت نشه. جوان: نه پدر من امشب از شهری دیگه برای دیدن دوستی اومدم که سالهاست ندیدمش. پیرمرد: چه جالب پسر من هم امشب یکی از دوستان سابقش را دعوت داره. جوان: پس چرا شما از خانه بیرون شدین و قصد پارک دارین؟! پیرمرد آهی کشید و درحالی که قطرات اَشک رو گونه هاش می غلطید گفت: پسرم ، از پسرم شنیدم که به عروسم می گفت: یادت باشد قبل از ورود دوستم به منزل پدر پیرمو به اتاق داخل حیاط ببری. تا کسرشأنم نشه. برای همین چون پسرم را خیلی دوست دارم و نمیخوام جلوی دوستش که بعد سالها به دیدنش میاد و انسان تحصیل کرده و با کلاس و کمالاتیه، با این قدِ خمیده و صورتِ چروکیده و دست و پای لرزان شرمسارش کنم و کلاسش و پایین بیارم. جوان با شنیدن حرفهای پیرمرد دلش به درد اومد و اَشک از چشماش فرو ریخت. بغض سنگینی گلوش رو فشرد پیرمرد رو در آغوش گرفت و بوسید و گفت: پدر من سالهاست از نعمت پدر محرومم، ازت خواهشی دارم، دوست دارم جای پدرم امشب شمارا مهمان غذایی به نزدیک ترین رستوران این اطراف کنم اگه قبول کنید. پیرمرد نگاهی از سرحسرت به جوان کرد، انگار حسرت داشتن همچین پسری ، تمام وجودش را گرفته بود. گفت نه پسرم شما به دیدن دوستت برو حتماً منتظره. جوان: نه پدر دوست دارم امشب با شما باشم به دوستم زنگ میزنم منتظر نباشه. پیرمرد موافقت نمود و دوتایی برای صرف شام به رستورانی همان حوالی رفتند. جوان نخست دو نوشیدنی گرم سفارش داد، مشغول نوشیدن بودند که موبایلش زنگ خورد. بله دوستش(پسرپیرمرد)بود. الوو....کجایید منتظرم. جوان: باپدرم هستم.. امشب درخدمت پدرمم فردا شب مزاحم شما میشم. پسر از این حرف دوستش تعجب کرد چرا که قرار بود دوستش را تنها ملاقات کنه چه شده که میگه باپدرم...؟!!! پسر به دوستش اصرار زیادی کرد و گفت پس با پدرتون به منزل ما تشریف بیارین. جوان قبول نکرد و بلکه از او نیز خواست تا با همسرش برای ملاقات و شام به آدرسی بیاد که اونها آنجا بودند. آدرس را داد و منتظر ماند تا دوست و همسرش برای شام به او و پیرمرد ملحق بشن غافل از اینکه پیرمرد پدر همان دوستشه❤️🌹❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا