درددل باخدا
خداجان!!!
میدونم که نامه خوندن رو دوست داری
و گهگاهی یه سری به نامه های بنده هات میزنی
بعد هرچی مربوط به دعا خوندن و دعا ڪردن هست رو میخونی، چشمت رو میبندی و رندومی چندتاشون رو اجابت میڪنی.
شاید خُلقت بالا باشه و همه رو اجابت ڪنی.
دلم خواست امروز باهات خودمونی حرف بزنم.
شاید امروز روز تعطیل توئه ولم دادی
خواستم بگم دلم برای معجزههای به موقعت تنگ شده.
برای با مریضی خوابیدن و صبح سرحال و سالم بیدار شدن.
برای امضاهای تو پای تموم خواستههام، دلم تنگ شده.
برای لبخندهای مهربونت به من.
برای اینڪه دستم گرم میشد از بودن تو.
دلم گرم میشد. سرم گرم میشد.
دلم برای چرخوندن اون چوب جادوییت به سمتم تنگ شده.
خداجونم دستتو باز ڪن و بازم بغلم بگیر.
من به تو و حواس جمعی تو به خودم، #نیاز دارم.
مثل همهی صبحهای پر نور، بعد از یه شب سخت.
امیدوارم پیغاممو بخونی خداجونم....
#دوستت دارم. ☘️
زندگیتون خدایی...
#حرف_دل
#خدا