🟡 تو فقیر نیستی!
- گفت: فقیرم.
• گفتند: نیستی.
- گفت: فقیرم! باور کنید.
شما از حال و روز من خبر ندارید.
و حال و روزش را تعریف کرد که چقدر دستهایش خالی است و چه سختیهایی شب و روز میکشد.😔
ولی امام هنوز فقط نگاهش میکردند.☺️
- گفت: به خدا قسم چیزی ندارم...
•امام گفتند: صد دینار اگر به تو بدهم، حاضری بروی و همهجا بگویی که از ما متنفری؟
از ما فرزندان محمد (صلی الله علیه و آله)؟
- گفت: نه! به خدا قسم نه.
• هزار دینار؟؟
- نه! به خدا قسم نه.
باز دوستتان خواهم داشت.💓
• گفتند: چطور میگویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمیفروشی؟👌🏻
"چطور میگویی فقیری وقتی کالای عشقِ به ما، دارایی تو هست؟"❤️🥰
👆🏻 روایت مردی که به خدمت امام صادق علیهالسلام رسید🥲
#عیدکم_مبروک🎊
#ولادت_امام_صادق
#داستانک
#داستانک📚
نمازش که تموم شد،بهش گفتم فرمانده باهات کار داره؛
جوراب پاش نبود و کُتش روی شونههاش،
گفتم با همین سر و شکل میخوای بری؟
مکثی کرد و گفت: پیش خدا اینطور رفتم، پیشِ فرمانده طورِ دیگه؟!
🌹شهید محمّدحسین یوسفالهی
#داستانک
🔰 قلب ها را از کینه پاک کنیم
⭕️روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
⭕️لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد😁🌱👌🏻
@heiat_behesht_bafgh
#داستانک 🦋
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ:
🌸"ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“🌸
🌻براى همديگر آرزوهاى قشنگ کنيم😁
#داستانک
🕊گنجشکگفت:
لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم
و سرپناه بیکسیام بود؛طوفان توآن را
از من گرفت این لانه کوچک کجای دنیای
تو را گرفته بود؟!
+ خداوندگفت:
🐍ماری در راهخانهات بود و توخواب بودی
باد 🌬 را گفتم لانهات را خراب کند آنگاه تو از
کمین مار پر گشودی ...🕊
^^ چهبسیاربلاهاییکهازتوبهواسطهمحبتم
دورکردم وتو ندانسته به دشمنیام برخاستی^^
🙃 حواسمون هست به اتفاقات زندگیمون :)
به جمع بهشتیان ملحق شوید :)
@heiat_behesht_bafgh
#داستانک
دیدین وسط امتحان املا 📝
وقتی اشتباه مینویسی 😧 دنبال
پاک کن میگردی تا خطایی که
کردی رو پاک کنی 🧽
این وسط خودتو معطل نمیکنی
چون عقب میمونی دیگه 🏃♀️
توی مسیر زندگی هم هرجا زمین
خوردی بی معطلی از جات پاشو 💪
و خاک های روی لباستو پاک کن 🧼 🧥
مبادا فردا فردا کنی که این کثیفی ها
کار دستت میده 😉☝️
🌹 بهشتدرهمینحوالیست 🌹
#داستانک
🌿 سخاوت امام کاظم علیهالسلام
✍️ محمدبنعبدالله بکری میگوید:از جهت مالی سخت درمانده شده بودم وبرای آنکه پولی قرض کنم💶
وارد مدینه شدم، اما هرچه این در و آن در زدم نتیجه نگرفتم،بسیار خسته شدم🚶♂️
با خود گفتم خدمت حضرت ابوالحسن موسیبنجعفر(ع) بروم و از روزگار خویش نزد آن
بزرگوار شکایت کنم.🗣
👣 پرسان پرسان ایشان را در مزرعه ای در یکی از روستاهای اطراف مدینه سرگرم کار یافتم، امام(ع) برای پذیرایی از من نزدم آمدند و با من غذا میل فرمودند🥣 پس از صرف غذا پرسیدند:
با من کاری داشتی؟
ماجرا را برایشان عرض کردم، امام(ع) برخاستند و به اتاقی در کنار مزرعه رفتند و بازگشتند و با خود سیصد دینار طلا (سکه)💰 آوردند و به من دادند و من بر مرکب خود و بر مرکب مراد سوار شدم و بازگشتم.💖
📚 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۰۲.
به جمع بهشتیان ملحق شوید :)
@heiat_behesht_bafgh