اما تا تیر به مشڪ خورد ، گفت: دیگه فایدھ ندارھ به خیمه برم، برم خیمه ها به سڪینه چے بگم؟💔
اینجا بود یه تیر به سینهاشون خورد ، یه تیر به چشمانشون خورد !😭💔
یکے با عمود آهنین به فرقشان زد ، ازبالاۍ مرڪب با صورت زمین خوردن !😭💔
وسط روضه میگم ؛
اگه همراھ روضه اید دلا هوایۍ شدھ میگم ...
یه سلام بدیم محضر صاحب الزمان 'عج ، ما دلخوشیم به اینڪه گفتن هرجا روضه علمدار باشه هستند . سلام بدیم به آقاجانمون💚
بسم الله✋🏻
السلام علیڪ یا صاحب العصر و الزمان'عج
السلام علیڪ یا اباصالح المهدۍ'عج
سلام آقاجانم !💚(:
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
السلام علیڪ یا صاحب العصر و الزمان'عج السلام علیڪ یا اباصالح المهدۍ'عج سلام آقاجانم !💚(:
اسم علمدار ڪه مےآید بیش از همیشه دلم هوایۍ میشود براۍ دیدنت ...✨
اۍ غایبِ همیشه حاضرِ روضههاۍ حضرت ماھ ...❤️(:
همچین ڪه اومد بالا سرِ عباسش ؛ سر عباس'؏ رو روۍ دامنش گذاشت❤️(:
این سرِ شڪافته رو توۍ بغلش گرفت ، وقتے خونها رو از جلوۍ چشماۍ عباس'؏ پاڪ ڪرد ، صدا زد:
- چرا گریه میکنے عباسم؟
عباس'؏ صدا زد: چرا گریه نڪنم؟💔
الان تو اومدۍ سرم رو بغل ڪردۍ ، از روۍ خاڪ صورتم رو برداشتے ..
حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
- چرا گریه میکنے عباسم؟ عباس'؏ صدا زد: چرا گریه نڪنم؟💔 الان تو اومدۍ سرم رو بغل ڪردۍ ، از روۍ خاڪ صو
ساعتے دیگه کے سرِ تو رو بغل میگیرھ؟😭💔
1_1578293971.mp3
11.02M
🎧 ؛
صـدا میـزدم مـادرت رو ..
به دامن بگیره سرت رو💔(:
🏴 ؛
انشاءلله نشسته باشه به دلا ..
انشاءلله بانے باریدن اشڪ هاتون شدھ باشه ..
انشاءلله آقا صاحب الزمان'عج ؛ صاحب عزا راضی باشند !💚(:
این شب ها ، تو هیئت یا روضه و یا حتے ڪنج درد و دلاتون ؛ مارو از دعاۍ خیرتون و در رأس همشون دعاۍ فرج ، محروم نڪنید✨
- یاعلے'؏✋🏻
هدایت شده از حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
بِسمِرَبِّالحُسَینعلیہالسلام'💔✨
•
.
شب از نیمه گذشته ؛
هنوز صدای ِ گریه مےآید !
مادری کنار گهوارھ ..
لالایے بابا میاد ، مےخواند !💔(:
ــ
روضه حضرت علےاصغر (؏) ؛
همینجا ..
یه کنج ِ هیئت ِ امام حسن (؏) !✨
+ @heiate_emam_hasan
به یاد اشکهایتان، کاش بمیرم مولا ! (:
#امام_زمان (عج)💚
هدایت شده از حسینیهامامحسنمجتبی(علیهالسلام)
بِسمِرَبِّالحُسَینعلیہالسلام'💔✨
چشم به هم گذاشتیم شب ِ هشتمم رسید ! (:
خداکنه عاشورا رو ببینیم ..
خداکنه دیر به کاروان ارباب نرسیم ..
خداکنه تا وقت برای یاری هست لبیک بگیم !✨
آخه ..
یکے رو مےشناسم به کاروان رسید !
اما خیلے دیر بود ..💔
مختار از کیان پرسید :
تو چرا از قافله عشق جاماندی؟
گفت :
راه گم کردم ابواسحاق !💔
بهش گفت :
راھ بلدی چون تو که راھ گم کند ،
نابلدان را چه گناھ !
اصلا دیر رسیدن رو کیان معنا کرد ..! (:
گفت :
راھ را بسته بودند از بیراهه رفتم ..
هرچه تاختم مقصد را نیافتم !
وقتی به نینوا رسیدم ؛
خورشید برنیزھ بود !💔
روز هفتم بود ..
روضه خون که رفت بالای منبر
گفت امشب اصلا روضه نمےخواد !
من امشب اومدم که بهانه بشم ؛ گریه کنے ! (:
منم اومدم اینجا بهانه بشم ؛ گریه کنے !
اومدم برات قصه بگم ..! (:
یکے بود ..
یکے نبود ..
زیر گنبد ِ کبود ،
آقای ِ غریبے ، تو کربلا تنها موندھ بود !💔
عمو رفته بود آب بیارھ ..
نذاشتن که برگردھ ؛
علےاصغر ارباب بےقرار شد !💔
بست روی سر عمامه پیغمبر را ..
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را ..