گاهی سجاده ام می‌شود یک گوشه از تختم . و سمتِ کربلا ، سمتِ کتیبه‌ی "یاحسین (ع)" روی دیوار . عطر حرم را نفس می‌کشم و چشمانم را می‌بندم : سلام آقا ! که الان رو به روتونم!❤️((: ــــ 🌿 ــ ــ سلام‌علےآل‌یـٰـس🌻!

خدا را شکر ؛ من هم نباشم کربلایتان شلوغ است . دلتنگی زائران ، نگذاشته حرم حتی یک روز تنها بماند ! من بمیرم برای غربت بقیع ..!💔 ــــ 🌿 ــ ــ سلام‌علےآل‌یـٰـس🌻!

روضه‌خون می‌گفت: "افتاده بود .. عرش خدا روی خاک‌ها گرد و غبار دور و برش را گرفته بود دیگر نشد بلند .. چرا که دو لحظه پیش .. تیر سه شعبه‌ای کمرش را شکسته بود!💔" آره آخرین سه شعبه سهم امام حسین (ع) شد .. اما سه شعبه‌ای که کمر آقا رو شکست .. و نذاشت از جا بلند بشن ؛ سه شعبه‌ی اول بود .. "الان انکسر ظهری!💔" ــــ 🥀 ــ ــ سلام‌علےآل‌یـٰـس❤️‍🩹!

افتخارم اینه نوکر حسینم !❤️ #هیئت‌سیـٰار ــــ 🌿 ــ ــ سلام‌علےآل‌یـٰـس🌻!

بیاین امشب زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها بخونیم ؛💕 که برای دورِ مولا علی امیرالمومنین علیه السلام گشتن ، باید اذن از حضرت زهرا بگیریم !🌸((: ــــ 🌿 ــ ــ سلام‌علےآل‌یـٰـس🌻!

🍃❤️یا امام حسن مجتبی

حاج آقای روضه خون از امشب گفت .. از امشب که وقتی کاروان به کربلا رسید ، اول خیمه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها برپا شد .. وقتی بی‌بی خواستن از شتر پیاده بشن ، حضرت عباس علیه‌السلام رکاب گرفتن ، حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام زانوشونو گذاشتن .. جمعیت بلند بلند گریه می‌کرد ! حاج آقا بغض کرد .. گفت من از این احترام می‌گم شما گریه‌تون گرفته ..!💔 - و دخل زینب علی ابن زیاد ..