eitaa logo
کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
432 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
✔️ان شالله در هر مناسبت در این کانال اشعار جدید گروه بارگذاری خواهد شد ✅استفاده از اشعار با ذکر یک صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔸تقدیم به ارباب عالم امام حسین علیه السلام🔸🔹 باید ای روح! پرستوی مهاجر باشی تا که در جاده‌ی خورشید مسافر باشی «بُعدِ منزل نَبُوَد در سفر روحانی» سعی کن با حرم دوست مجاور باشی اشک را بر مژه تسبیح کن از شادی و غم باید ای چشم! پیِ صیدِ جواهر باشی بال در بال کبوتر بنشین بر بامش نکند ای دل من! مرغ مهاجر باشی ای پرستو! خبر سبز بیاور با خود تا در این دایره، بی‌واسطه زائر باشی راه معشوق اگر دور و دلت بی‌تاب است ‌کاش با پای دلت همرَهِ جابر باشی «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان» نفسی عابس باش در جنون غرق شو آنقدر که شاعر باشی «اسم اعظم بکند کار خود ای دل! خوش باش» شاید این بار حبیب ابن مظاهر باشی! وعده‌ی گندم ری خام و سیاهت نکند چون زُهیر بَجَلی باش که تاجر باشی تو خودت باش! دلت را به دل او بسپار باید اینگونه در این معرکه حاضر باشی نشدی پاسخِ «مَن یَنصُرُنی» در تاریخ که از اقبالِ بد، انسانِ معاصر باشی ای زبان! مدحتِ «مصباحِ هُدی» کار تو نیست عرش مشغول ثنا شد که تو قاصر باشی ای حدیث نبوی! شعرِ بلیغِ علوی! نبُرید از تو سخن، تا متواتر باشی آسمان دید زمین دور سرت می‌چرخد گفت: حق داری از اسمش مُتحیّر باشی آمدی دیده‌ی زهرا ز تو روشن‌تر شد تا در آیینه‌ی عالم مُتبلوِر باشی اشک شوق است که از دیده‌ی حیدر جاری‌ست آمدی خنده به لب‌های برادر جاری‌ست شب رحمت، شب میلاد، شب باران است شبِ شادی‌ست، ولی چشم جهان گریان است سوره‌ی مائده و توبه و وَالفَجر بخوان شب تنزیلِ حدید و نَبَأ و انسان است آسمان‌ها و زمین گرم سماع‌اند، ببین! در حریم علوی حور و ملک رقصان است فُطرُس از شوق به قنداقه‌ی او بال کشید دردِ عشق است که بر درد جهان درمان است فاطمه دست به گهواره‌ی او دارد و عرش چرخشش در گرُوِ حرکت این دستان است این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست؟ این جنون چیست که هر عاقل از او حیران است؟ هستی از گوشه‌ی لبخند حسین است که هست غمِ عشقش سبب خلقت هر انسان است «جلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ ما تنها نیست» ماه و خورشید در این آینه سرگردان است بر لب پنجره جاری شد و خورشید شکفت حُسنِ یوسف که نشانش به تن گلدان است نام او خلعت ابری به تن خشکِ کویر سوره‌ی واقعه با زمزمه‌ی باران است اشک زهرا به لب کوچک نوزاد چکید: «قطره آبی بدهیدش! پسرم عطشان است» قصّه‌ی پیرهنش از دل یعقوب گذشت گفت با گریه که او یوسف بی‌کنعان است آه خورشید نهان شو! مکن ای صبح طلوع! امشبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است... ✨گروه هیئت الشعرا✨ 🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷 https://eitaa.com/heiatoshoara 🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹