#رمان
#مبارزه_با_دشمنان_خدا
#پارت_بیستم
دردم شدید شده بود،گاهی از شوک درد، می افتادم روی زمین، آخر، صدای بچه ها در اومد.
زنگ زدن به حاجی و جریان رو گفتن:
_ حالش خرابه، بیمه نداره. حاضرم نمیشه ما ببریمش دکتر.
حاجی سراسیمه خودش رو رسوند خوابگاه، دقیقا هم زمانی رسید که من کف زمین از درد
مچاله شده بودم، بچه ها بلندم کردن ، گذاشتن توی ماشین.
بستری شدم، جواب آزمایش که اومد، سرطان بود، زیاد پخش نشده بود اما بدترین قسمتش
جای دیگه بود، زده بود به کبد.
هر چند قسمت کوچکی از کبد درگیر شده بود اما سرعت رشدش بالا بود.
شورا تشکیل شد،گفتن باید برگردم، یه نوجوان زیر 18 سال، توی یه کشور غریب، با این
وضع بیماری و پذیرش خاص و شرایط کشور و خانواده ،اگر اتفاقی می افتاد، کار بدجور بالا میگرفت.
وقتی بهم گفتن بهم ریختم، مسکن که دردم رو آروم نمی کرد، اینم بهش اضافه شد، گریه
ام گرفت، به حاجی گفتم:
_مگه نمی گفتی من پسرتم؟ پس چرا داری بیرونم می کنی؟ کدوم
پدری، پسرش رو بیرون می کنه؟
حاجی هم گریه اش گرفته بود،پدرانه بغلم کرد ولی من آروم نمی شدم،از بیمارستان زدم
بیرون، با اون حال رفتم حرم، به صحن که رسیدم دیگه نمی تونستم قدم از قدم بردارم، درد
داشتم، دلم سوخته بود، غریب و تنها بودم، زدم زیر گریه و گفتم:
_آقا جونم، اگه قراره بمیرم می خوام همین جا بمیرم، تو رو خدا منو بیرون نکنید، بگید منو
بیرون نکنن.
اشک می ریختم و التماس می کردم.
بالاخره جواب آزمایش اومد، خوش خیم بود، قول داده بودن اگر خوش خیم باشه توی ایران بمونم.
روز عملم بچه ها،کلاس رو تعطیل کردن و ختم امن یجیب گرفتن.
دکتر سر تا سر شکمم رو باز کرد، گفت« تا جایی که می شده قسمت های سرطانی رو جدا کرده
بقیه اش هم هنر شیمی درمانی بود»
سرطان، شکم پاره، شیمی درمانی ... گاهی اونقدر فشار درد شدید می شد که به جای صدای
نفس کشیدن، از گلوم صدای ناله و زوزه بلند می شد،کم کم دهنم هم به خاطر شیمی درمانی
خشک و زخم شد، دیگه آب هم نمی تونستم بخورم.
حالم که خیلی خراب می شد یکی از بچه های اهل نفس، برام مقتل و روضه کربلا می خوند.
لب های تشنه کودکان، حضرت ابالفضل که دست ها و چشمش رو زدن ولی مشک رو رها نکرد.به خودم گفتم:
_ اقتدا کردن به حرف و ادعا نیست.
توی اون شرایط دوباره کارم رو شروع کردم، بچه ها میومدن و درس ها مطالب اون روز رو بهم یاد می دادن باهاشون مباحثه می کردم برام از کتابخونه و حرم کتاب میوردن...
#ادامه_دارد...
🔴 #اینرمانواقعیاست
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄