eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
khotbe ghadir part10.mp3
1.81M
خوانش پیامبر اکرم 0⃣1️⃣🔶بخش دهم: حلال و حرام ، واجبات و محرمات 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
بزرگَوار❗️ فڪر نکنے زن باحجاب زیبایے را نمے داند⁉️ عشوه‌گرے بلد نیست... آرایش ڪردن ࢪا نمی‌داند‼️ بلڪہ او فقط خوب مے داند چه بپوشد ڪجا بپوشد و براے ڪه بپوشد ☺️🌺☺️ حتے خوب مےداند چہ بگوید چگونہ بگوید چطوࢪ نگاه ڪند و یا چگونه راه رود ... ☀️این‌ها همہ سبڪ زندگے عفیفانه اش را میسازد ☀️سبڪے ڪہ حافظ بنیان خانواده‌‌ها نیز هست😇 🌸 @‌hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 ✅ وقتی حضرت زهرا عنایت کند👌 🧕من باید برای سوادم ،درک وشعورم پسندیده بشم نه زیبایی واندام وظاهرم 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
°•\🍃♥️🍃‌/•° ♥️ 💎 ✍این روزها ... 👌ســـــعے ڪن مـــــدافع باشے ازنـــــفوذ شـــــیطان ✅شاید سخت تر از مدافع بودن مدافع قـــــــلب شدن باشد... 🌺" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب، خـــــ❣ـــــداوند متعال است پس در او غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️ ♥️ 🦋 🦋 🌸 @hejabuni ‌‌|دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴 دوره مکالمه عربی 1️⃣ آفلاین 2️⃣ ارزان 3️⃣ با تدریس استاد توانمند 4️⃣ همراه با کلاس رفع اشکال 🚶🏻
کلاس های دوره سوم از دیروزشروع شده و یک جلسه هم برگزار شده. بزرگوارانی که دقیقه نودی هستن بسم الله
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 بنده خدا داشت ورزش میکرد😂 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم (پاسخ به شایعه) 🔆 متن شایعه: ( کلیپ } خروج ۱۰تُن طلای ایران در جعبه‌های مهمات نظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 به روز باشیم ▫️ پشت پرده تصویر زنی که دیروز در فضای مجازی وایرال شد و گفته میشد خوزستانی هست را در این ویدئو ببینید. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗 رمان نگاه خدا 💗 #نگاه‌خدا #قسمت_۲ به آژانس زنگ زدم. مامان فاطمه چشمانش را باز کرده‌بود. خوشح
💗 رمان نگاه خدا💗 سرم تمام شد. همراه بابا به بهشت زهرا رفتیم. تمام فامیل جمع شده بودند. جمعیت زیادی برای خاکسپاری آمده‌بودند. مادر‌جون مدام به سروصورتش می‌زد. از حال ‌می‌رفت. من گوشه‌ای روی خاک نشسته‌بودم و با نگاهم مادرم را خاک می‌کردم. مادری که هیچ وقت با من تندی نکرد، همیشه لبخند می‌زد ، هیچ وقتی چیزی را به من تحمیل نکرد. با اینکه خودش عاشق حجاب و دین بود ،هیچ وقت من را مجبور به حجاب و نماز نکرد، همیشه فقط حرفای قشنگ درباره حجاب می‌زد ولی گوش‌های من هیچ‌وقت شنوا نبود. دستی روی شانه‌هایم احساس کردم. دایی حسین بغض‌کرده بود. خودم را درآغوشش انداختم. دایی‌حسین بهترین دوست و رفیقم در زندگی بود.کارمند سپاه بود. میگفت: با اینکه اهل نماز و روزه نیستی یک چیزی درونت حس‌می‌کنم که من را جذب تو می‌کند و واقعا هم به من علاقه‌ی خاصی داشت. دایی در گوشم زمزمه می‌کرد. -سارای عزیزم ،سارای قشنگم چرا گریه نمی‌کنی؟ چرا حرفی نمی‌زنی؟ نمیخوای با مامانت خداحافظی کنی؟ دلم می‌خواست حرفی بزنم. فریاد بزنم. گریه کنم ولی نمی‌شد. اشکم خشک شده‌بود. دایی حالش خیلی بد بود. عمویم زیر بغلش را گرفت و از من دورش کرد. وای که چقدر همه‌چیز زود تمام شد. من که خداحافظی نکردم. من که حتی برای آخرین‌بار مادرم را ندیدم. آخ مادرم. نرگس جون، زن دایی حسین بلندم کرد. مادرجون نزدیک ما شد. - حاجی بزارین سارا با مابیاد خونه ما یه کم حالش بهتر بشه. بابا نگاهی به من انداخت. - من حرفی ندارم. ببریدش. به‌ کت بابا چنگ زدم. نمیخواستم بروم. میخواستم همراه بابا به خانه برگردم. مادرجون بغلم کرد و به سروصورتم بوسه زد. -مواظب خودت باش دخترم. ادامه دارد... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا