eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمینه سازی برای نورانی - @Maddahionlin.mp3
5.02M
🌞زمینه سازےبراےنورانےڪردن خانه🌞 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌼آقاے خانه و بانوے شاغل🌼 🔸ڪسب روزے حلال باارزش است و پسندیده...اصلا "ثوابش از جهاد در راه خدا بیشتر است"* اما 🔸"هر چقدرڪاربیرون زیادباشد ، مواظب باشید از خانواده غاقل نشوید و در خانه غایب نباشید."** ⚠️نڪند انرژےکه‌برای‌امرارمعاش‌مےگذارید باعث شود سوغاتتان برای اهل خانه فقط خستگےباشدو بےحوصلگےو بداخلاقے‼️ 🌼فراهم‌ڪردن آسایش خانواده خوب است اما ایجاد آرامش از آن مہم‌ترست🙂 *امام رضا ؏، سيرالائمّة، ج ۴، ص ۱۴۷ **بخشی از توصیه‌های رهبری به اعضای هیٵت دولت جدید ۱۴۰۰/۶‌/۶ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ادعا‌مےڪنیم‌شیعہ‌امیرالمؤمنینیم اما... 📛⭕️📛 ڪاش‌حداقل‌بہ‌گناهانمون‌افتخارنڪنیم 🎙حجت‌الاسلام عالے 📽 🎞 🏴 @‌hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔰محمدحسین رجایی برادر بزرگتر محمدعلی رجایی در خاطره ای نقل می کند: 🍃یک روز محمدعلی با فرزندان دایی بزرگم، که با او هم سن بودند بازی می کرد. نزدیک ظهر که شد، همسر دایی ام که غذایی تهیه کرده بود از بچه ها خواست برای صرف ناهار به خانه بیایند. وقتی بچه ها سر سفره حاضر شدند زندایی دید که همه مشغول غذاخوردن هستند؛ ولی محمدعلی لب به غذا نمی زند. 🍃با تعجب پرسید: «محمدجان مگر گرسنه نیستی؟ چرا غذا نمی خوری؟» 🍃او که آن وقت نوجوانی یازده ساله بود، جواب داد: «زندایی! می شود خواهشی کنم؟» 🍃او پرسید: «چه خواهشی؟» 🍃محمدعلی گفت: «چادرتان را سرتان کنید». 🍃زندایی وقتی دید یک بچه با این سن و سال، متوجه مسائل مذهبی است، چادرش را سر کرد تا او بتواند به راحتی غذا بخورد. 🍃🌷🍃 🌾هشتم شهریور ماه سالروز شهادت مظلومانه شهیدان محمدعلی رجایی و دکتر محمدجواد باهنر تسلیت باد🌾 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
•°🌻 آیا خدا کفایت کننده بندگانش نیست؟ | 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🌸خادم شهدا ✅راهکارهای غلبه برترس درامربه معروف ونهی ازمنکر /قسمت5⃣/راهکار4⃣/ برادر و خواهری که می‌گویی از تذکر می‌ترسم؛ حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: "امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر به رزق و عمر تو آسیب نمی زند." اعتماد کن به امیرالمومنین(علیه‌السلام). داستان کوتاه تو دبیرستان استاد اخلاقی داشتیم به نام خانم تقوی، خدا حفظشون کنه، همین بنده خدا جرقه تذکر دادن رو تو ذهنامون زد و به ما جرأت تذکر دادن رو داد😊 یه روز بچه ها ازش پرسیدن چطوری باید تذکر بدیم؟ چطوری شروع کنیم؟ 👈 گفت: شما شروع کنید خودتون میفهمید!😇 👈 این یه واقعیته... تا شروع نکنی نمیفهمی باید چطور شروع کنی😊 کافیه اول سلام کنی ... همین میتونه یه شروع خوب باشه رفقای عزیز! ناامیدی و ترس از شیطانه، پس شیطون رو لعن کنید و از همین الان شروع کنید بسم الله...😍😍😍 گری معروف @hejabuni
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ⭕️ #هوشنگ_اسدی چپگرا و درحال حاضر مقیم آمریکا، هم سلولی آیت‌الله #خامنه‌ای در زندان س
🔴به روز باشیم ❌رهبری در دیدار اخیر درباره واکسن و واکسیناسیون عمومی چه فرمودند؟! 🔹 «خب یک مسئله‌ی فوری داریم که مسئله‌ی کرونا است؛ مسئله‌ی سلامت، الان یک جنبه‌ی فوریّت پیدا کرده که باید به این رسید. البتّه در مسئله‌ی سلامت تلاش خوبی در دولت گذشته شد، کارهای خوبی انجام دادند، دنبال کردند، هم برای تولید واکسن کار شد، هم برای واردات واکسن کار شد؛ حالا شایعاتی در دهنها هست که اینها غالباً اعتبار ندارد؛ غالباً بی‌اعتبار است؛ 🔸کارهای خوبی انجام گرفت؛ باید این کارها دنبال بشود و تأکید بشود؛ هم درمان، هم پیشگیری، هم مراقبت و غربالگری؛ غربالگری از بیماران محتمل بسیار چیز مهمّی است که اینها باید حتماً انجام بگیرد. واکسیناسیون عمومی مسئله‌ی بسیار مهمّی است که حتماً بایستی انجام بگیرد.» 🔹 « البتّه مردم هم وظایفی دارند؛ بنده مکرّر این را گفته‌ام. مردم عزیزمان بایستی این چهار مسئولیّت مهم را قبول کنند و به عهده بگیرند: یکی مسئله‌ی ماسک، یکی مسئله‌ی فاصله، یکی مسئله‌‌ی تهویه، یکی مسئله‌ی صابون ‌زدن دست؛ اینها که کارهای مشکلی نیست، اینها همه‌ کارهای آسانی است؛ [اگر] این رعایتها را بکنند، قطعاً تأثیر خواهد گذاشت در ابتلاء، و این تلفات سنگینی که دل انسان را به درد می‌آورد، به وجود نخواهد آمد.» ۶/۶/١۴٠٠ خیلی واضح هست و نیاز به توضیح نداره. اینقدر داخل این گروه و اون گروه به حرف مدعیان دروغینی که نه از اسلام خبر دارن و نه در جریان موضوعات کلان کشوری هستند و نه در دروغ گویی و دروغ بستن به رهبری ابایی دارند، گوش نسپارید و به رهبری که بزرگترین مدافع سلامتی کل جامعه هستند، و در این راه هیچ گونه مماشاتی هم ندارند اعتماد کنید نه کانالدارهای بی تقوا که به اسم اسلام هر حرفی را می زنند. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔻معلم محجبه انگلیسی می گوید باعث می شود بر اساس ظاهر قضاوت نشویم 🔻"سارا" معلم مسلمانی که در خانواده‌ای انگلیسی که در سال ۱۹۷۱ مسلمان شده بودند متولد شده از دلایلش برای انتخاب حجاب اسلامی صحبت می کنه 🔻"سارا" می‌گه وقتی می خواستم تدریس رو شروع کنم فکر می کردم دانش آموزان مدام از من درمورد پوششم سوال می کنن اما اینطوری نشد و دانش آموزانم من رو با همین ظاهر دوست داشتند 🔻مادربزرگ "سارا" مسلمان نیست و به سارا و خانوادش توصیه می کنه با حجاب بیرون نرم چون انگشت نما میشن و بیشتر جلب توجه می کنن.مادر سارا یک بار با مادرش بیرون رفت و به اون نشون داد که مردم خیلی عادی برخورد می کنن باهاش 📌این همه مدهای عجیب و غریب وجود داره اما با اعتماد به نفس کامل از اونها استفاده می کنند ولی به پوشش اسلامی که می رسه همه نگران میشن و می‌خوان افراد رو از داشتنش منع کنن 🌐منبع:https://www.mylondon.news/news/west-london-news/wearing-hijab-means-can-step-21309643 ۱۴۰۰/۶/۸ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 #قسمت_سی‌و‌یک مشغول جمع‌آوری عکس‌های مامان، از اتاق بابا بودم که صدای باز شد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 -میخوای جیغ بزن واسه من که مشکلی پیش نمیاد به فکر خودت باش که معلوم نیست چی حرفایی به گوش بابا حاجیت برسه. به من نزدیک شد. اشک در چشمام حلقه زد و از صورتم سرازیر شد. ناگهان در کلاس باز شد. چند نفر داخل شدند. -ببخشید خواهر اتفاقی افتاده ؟ مهمینجور گریه میکردم، سرم را تکان دادم. وسایلم را برداشتم و از کلاس بیرون زدم. دویدم سمت محوطه که ناگهان پایم پیچ خورد.‌ زمین خوردم. تمام وسایلم دورم ریخت. یک نفر داشت وسایلم را جمع می‌کرد. -خیلی ممنون نمیخواد خودم جمع میکنم. به من که نگاه کرد، شوکه شدم. -شما! شما اینجا چیکار میکنین آقای کاظمی؟ - خوب من اینجا درس میخونم. - خیلی ممنونم که کمکم کردین ببخشید میپرسم ! چیزی شده؟ چشمانم پر از اشک شدو گفتم: هیچی چیزه خاصی نیست. سوار ماشین شدم. سرم روی فرمان،فقط گریه می‌کردم. ( دیگر جانی نداشتم. چشمم به یاسری افتاد پیش چند تا پسر ایستاده بود و می‌خندید. چشمم به ماشینش داخل محوطه افتاد. قفل فرمان را برداشتم. نگاهی پر از نفرت به یاسری کردم‌ و رفتم سمت ماشینش. با قفل فرمان کل شیشه ماشینش را شکستم. چه غلطی کردی دختره بیشعور؟ - بیشعور خودتی و جد و آبادت فکر کردی منم مثل این دوستای پاپتی ام که هر چی گفتی بترسم ازت. دفعه اخرت باشه اومدی سمتم. - خوب ؛ اگه بیام سمتت چیکار میکنی هاااا بگو دیگه. دوباره سر و کله‌ی کاظمی پیدا شد. -ببخشید چیزی شده؟ -نه خیر بفرما شما. - این سرو صدایی که شما راه انداختین فک نکنم چیز مهمی نباشه ؟ -برادر خانوادگیه شما برو به نمازت برس. پریدم به یاسری. - غلط کردی من با تو هیچ سری ندارم که بخواد خانوادگی باشه . یاسری دستانش را مشت کرد تا من را بزند.کاظمی دستش گرفت و گفت: دیگه داری پاتو از گلیمت دراز تر میکنی برو پی کارت؟ از حراست هم آمدند.یاسری را بردند. - دختر حاجی از این به بعد از سایه ات هم بترس. بعد از رفتنش نشستم روی زمین و گریه کردم. -ببخشید خانم هدایتی لطفا بیاین این خانوم رو کمکش کنین حالشون خوب نیست. خانم هدایتی من را برد داخل کافه. کمی آب قند برایم اورد. آقای کاظمی و چند تا از دوستانش هم دم در کافه بودن -اسم من ساحره است ،چرا اقای یاسری همچین کاری کرد ؟ -اسم منم ساراست . همه ماجرا را برایش تعریف کردم. -واییی که ای بشر حقشه اخراج بشه. - ساحره گناه من چیه که اینقدر بدبختی بکشم ، من که کاری با کسی ندارم. - عزیزم غصه نخور درست میشه. ساحره رفت سمت اقای کاظمی و دوستانش. نمیدانستم چه به‌هم می‌گویند. ولی من اصلا حالم خوب نبود. به ساعت نگاه کردم ساعت دو بعد ظهر بود. - کجا میری سارا؟ - باید برم جایی بابام منتظرمه - اخه تو تمام تنت داره میلرزه دختر نصف راه پس میافتی؟ - ماشین دارم آروم آروم میرم خودم. ساحره رو کرد به کاظمی گفت : آقای کاظمی منو محسن کلاس داریم میشه شما سارا جانو ببرین؟ کاظمی کمی من من کرد و گفت:باشه. نمیدانم خوشحال بودم یا ناراحت. ادامه دارد... 🏴 @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز از نو .... 💠وَتَخْشَے النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ. 💠نگو مردم چی مےگن! نگران نگاه خدا باش. ✔فقط لبخندخداروعششششقھ ✔و هرڪس ڪه لبخندش ، رضایت‌ خدا رو به‌ همࢪاھ دارھ... 😍مثـــــل پدر و مادر😍 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔥حقیقت آتش🔥 *چرا خدا بنده‌هاش رو عذاب می‌کنه؟! مگه خدا بنده‌هاش رو دوست نداره؟ 🔸🔸🔸 میدونی اشتباه ما اینه که فکر می‌کنیم خدا اینطوریه که میگه :اگه گناه کنی می اندازمت تو آتیش تا بسوزی... درصورتی که این آتش و جهنمی که خدا ازش به‌ما خبر داده باطن اون گناهی هست که ما خودمون انجام دادیم! *یعنی چی!؟ باطن گناه چیه؟🤨 خب برای اینکه متوجه این موضوع بشی بزار یه مثال بزنم: دیدی مادر به بچه اش میگه دست نزنی به بخاری دستت می سوزه! یا میگه بخاری جیزه💥 درسته؟! *خب آره دیدم... حالا به نظر تو اگه بچه دست بزنه به بخاری مادر دستشو میگیره می سوزونه؟! معلومه که نه! در حقیقت اگه اون بچه دست بزنه به بخاری دستش میسوزه چون بخاری داغه... درسته؟ خب ببین گناه هم همینطوریه... حقیقت گناه ،مار و آتیش و جهنمه وگرنه اینطور نیس که خدا بیاد ما رو بندازه تو آتیش در واقع گناه همون بخاری داغه که اگه دست بزنی دستت میسوزه! آتیش جهنم از اعمال ما روشن میشه... *تا حالا بهش اینطوری فکر نکرده بودم...🙂 حالا جالبه بدونی که خدا به خاطر اینکه دوسمون داره بهمون خبر داده و گفته که گناه جیزه💥 پس سراغ چیزهای جیز نرو😉🌹 اگرم اشتباه کردی راه توبه بازه💫 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💢 ویزای سفر اربعین رایگان است ✅ معاون عتبات عالیات سازمان حج و زیارت: 🔹مقرر شد در صورت پذیرفتن عراق، اعزام زائران برای اربعین با رعایت پروتکل‌های بهداشتی صورت گیرد. 🔹درباره تعداد زائران صحبتی نشده است زیرا عراق هنوز هیچ‌گونه دستورالعملی به‌صورت رسمی صادر نکرده است. 🔹ویزا طبق توافق گذشته دو کشور، رایگان خواهد بود؛ اگر قرار به اعزام زائران باشد طی دو روز می‌توان برای ۵۰۰ هزار نفر ویزا صادر کرد. 🎓 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونا به 🧠 شما شلیک می‌کنن‼️ ❌ مراقب گرداب مدگرایی افراطی شبکه‌های اجتماعی باشیم☝️ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✅ زن مسلمان ایرانی در متن و مرکز 🔺زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که می‌توان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و درعین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه‌داشت و در عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدید کرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد. 🕰 ۱۳۹۱/۱۲/۱۶ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ❌رهبری در دیدار اخیر درباره واکسن و واکسیناسیون عمومی چه فرمودند؟! 🔹 «خب یک مسئله‌ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم ❌ گزارش باورنکردنی از زندگی در کره جنوبی ❌ گزارشی که هرگز نشنیدید!! ❌ آرزوی دختران کره ای در فرار از کشور ❌ "جهنم کره" اصطلاحی رایج برای جوانان که کره جنوبی را جهنمی سوزان تفسیر می کند. Hell Joseon or Hell Chosun (Korean: 헬조선, 헬朝鮮, lit. "Hell Korea") ❌منتظر آمارهای دیوانه کننده جدید از باشید. پرونده کره را بیشتر باز خواهیم کرد. 🔷️ کاری از کانال ۲۰۲۵ خارج بدون فیلتر. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 #قسمت_سی‌ودو -میخوای جیغ بزن واسه من که مشکلی پیش نمیاد به فکر خودت باش که م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 -سارا جان خیالت راحت باشه آقا امیرطاها پسره خیلی خوبیه. سوییچ را سمت کاظمی گرفتم. حرکت کردیم. گوشیم زنگ خورد. - سلام بابا جون خوبین؟ بابا رضا : سلام دخترم ،ادرس محضرو برات فرستادم یه ساعت و نیم دیگه محضر باش - چشم بابایی امیر طاها همان‌طور که به جلو خیره بود گفت: ببخشید کجا باید برم؟ - ببخشید اگه میشه منو برسونین خونه ،لباسامو باید عوض کنم -باشه ،فقط بگین از کدوم سمت باید برم - چشم شما برین بهتون میگم. حتما پیش خودتون میگین این دختره چقدر کثیفه که من دو بار نجاتش دادم نه؟ - من همچین فکری نکردم ! - ولی بدونین من هیچ خطایی نکردم -میدونم. سرم را تکیه دادم به شیشه ماشین و آرام اشک ریختم. به خانه رسیدیم. تشکر کردم. -اگه باز جایی میخواین برین من منتظر میمونم تا بیاین ببرمتون. -نه به اندازه کافی مزاحمتون شدم ،با اژانس میرم. -باشه هر طور راحتین! امیر طاها رفت. چشمانم پف کرده بود چند مشت آب سرد روی صورتم ریختم. لباسم را عوض کردم و راهی محضر شدم. مادر و پدر مریم خانم، پدر شوهر و مادر شوهرش، مادر جون و پدر جون، خاله زهرا و آقا مصطفی آمده بودند. رفتم جلو بابا و مریم را بغل کردم. - ببخشید که دیر شد رفتم خونه لباس عوض کردم - اشکالی نداره عاقد هم همین تازه رسید. اصلا فکر و ذهنم در مجلس نبود. فقط داشتم به اتفاقات امروز فکر می‌کردم. با صدای دست اطرافیان به خودم آمدم. بعد از مراسم، من ماندم،بابا، مریم و امیر حسین. - سارا ماشین نیاوردی؟ - نه بابا جون حوصله رانندگی رو نداشتم با آژانس اومد. -کاره خوبی کردی همه باهم میریم خونه من و امیر حسین پشت ماشین سوار شدیم ،مریم هم جلو. -ببخشید حاج رضا اینو میگم الان که داریم میریم تا برسیم خونه شب شده میشه شام بریم بیرون؟ -سارا بابا تو چی میگی ؟ - هر چی شما بگین واسه من فرقی نمیکنه امیر حسین نگاهم کرد و خندید. همیشه دلم میخواست برادر یا خواهر داشته باشم ولی به خاطر قلب مامان دکتر اجازه نمیداد. با سردرد به خواب رفتم. صبح دو دل بودم برای رفتن به دانشگاه. چشمم به عبا خورد. با لبخندی عمیق برداشتم‌اش. داخل کیسه‌ای گذاشتم. داشتم کفش می‌پوشیدم که مریم خانم صدایم کرد. - ساراجان بیا صبحانه بخور بعد برو - سلام - سلام عزیزم بیا بشین برات چایی بریزم - دستتون درد نکنه ادامه دارد... 🏴 @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا