eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یــه مدینــه ... یــه بقــیعِ... شہــادت امــام حسن (؏) 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠امام حسن(علیه‌السلام) می‌فرمایند: همانا بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند و شنواترین گوش ها آن است که پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد،و سالم‌ترین دل ها آن است که از شبهه‌ها پاک باشد* •••┈┈• ༴༅❉༴༅•┈┈••• خوب زندگی کردن شاید سخت باشه! ولی خیلی قشنگ‌تره.... مثلا به جای اینکه چشم‌ات رو قاب نامحرم کنی، به عنوان یه ابزار در راه نیک استفاده کن. مثلا چشمت رو روی اون کودک کار سر چهار راه نبند! اون وقت زندگی مزه داره💝 *تحف العقول صفحه ۲۳۵ حسنی🌱 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺 🖍 افتخار بانوان ایرانی خانم دکتر بی بی فاطمه حقیرالسادات ۱. دکترای تخصصی نانوندیسین از آمستردام هلند ۲. ۱۲ اختراع ۳. ۲ محصول دانش بنیان ۴. کارآفرین نمونه سال ۱۳۹۷ ۵. مدیر ۶ شرکت ۶. همسر آزاده سرافراز ۷. مادر ۴ فرزند ۸. مقید و معتقد به حجاب فاطمی و.... 🔴 جالب است که وی به برکت تحریم ها به تولید داروهای گیاهی روی آورده است. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇰🇵🇰🇷 چانگوت، پوشش زنان کره ای 🔺(Sseugaechima) و (Jangot) چادری بوده که در دوران ، عموم زنان کره‌ای از طبقات مختلف اجتماع برای بیرون رفتن از خانه روی سر می‌انداختند. 🔺 این چادر را که آستین داشت، می‌توانستند در صورت نیاز مثل یک کت نیز بپوشند. همراه این چادر از پوشیه هم استفاده می‌شد. 📝منبع: Instagram.com/hijabarbaeen2 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯| امام خامنه‌ای: «پیغمبر با همه‌ى شدّتها و رنجها و امیر مؤمنان با همه‌ى دردها و غمها و ائمّه‌ى دیگر با همه‌ى ستمدیدگی‌ها هیچ کدام در وضعیّت امام حسن قرار نگرفتند و این عظمت حسن‌بن‌على را نشان میدهد؛ زیرا آن دیگران، ائمّه‌ى هداة معصومین اگر از سوى دشمن رنج میدیدند، از سوى دوستان آن زخمها را التیام می‌یافتند امّا امام حسن مجتبى این‌جور نبود، نزدیک‌ترین یاران امام حسن به او گفت یا مذلّ المؤمنین.» ۱۳۵۹/۵/۶ | علیه‌السلام🥀 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ✅ کهنه سرباز آمریکایی: 📍نباید فقط نظاره‌گر تبدیل ایران به یک ابرقدرت جدید باشیم/در ج
🔴به روز باشیم تحلیل نادرست و تک وجهی از موضوعات چند وجهی 💠اینستاگرام صفحه مادر سرباز آمریکایی که ایرانی تبار بود و در فرودگاه کابل کشته شد را بخاطر انتقاد از جو بایدن رییس جمهور آمریکا، در کمتر از یک هفته مسدود کرد. 💠از سوی دیگر حامد اسماعیلیون، ایرانی ساکن کانادا که همسر و فرزندش در ماجرای هواپیمای اوکراینی کشته شدند، از همان زمان تا به امروز در بستر اینستاگرام، در حال فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی است و برای شکایت از نظام کمپین هم راه انداخته و در این فعالیت ها، دنبال کننده های زیادی جذب کرده است، ولی امان از کوچکترین اخطار از سوی اینستاگرام. ❌رسما گیر دنیایی افتاده ایم که علی رغم شعار های خوش آب و رنگی همچون «گردش آزاد اطلاعات» که لقلقه زبان رییس جمهور سابقمان هم بود، ولی در واقع به طور بی رحمانه ای زمین بازی رسانه را به نفع خود چیده و می چینند. با این همه چند روز پیش جناب شهرستانی در دیدار با وزیر کار گفته بودند: «تحریم و فیلتر برای نسل جدید و جامعه امروز جواب نمی‌دهد؛ همانطور که محدودیت ماهواره داشتن جواب نداد و امروز بسیاری از افراد ماهواره استفاده میکنند، محدودیت های دیگر هم جواب نمی‌دهد» پ ن: یکی باید جناب شهرستانی را از خواب بیدار کند و به ایشان بفرماید که جهان فانتزی ای که همنشینان اصلاحطلب تان برای تان ساخته اند، در همان جهان غرب که شعار آزادی اش گوش فلک را کر کرده است، هم اجرا نمی شود که شما بخواهید طبق آن نسخه بپیچید. جدای از این فعلا بحث فیلتر مطرح نیست. بلکه بحث کنترل و سر و سامان دادن به فضای سایبری است. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💯لغو ممنوعیت استفاده از برای دانش آموزان در ازبکستان 🔻وزیر آموزش و پرورش ازبکستان ممنوعیت استفاده دانش آموزان ازبکستانی از حجاب را لغو کرد 🔻اسلام دین غالب در ازبکستان است اما حاکمیت سکولار اجازه داشتن حجاب یا رفتن بچه ها به مساجد و پخش صدای اذان از مساجد را نمی دهد 🔻لغو این ممنوعیت به دلیل درخواست های مکرر خانواده ها برای بهره مندی فرزندانشان از فرصت برابر آموزشی صورت گرفته 🌐منبع:https://www.ndtv.com/world-news/uzbekistan-lifts-headscarf-ban-in-schools-to-boost-female-attendance-2531895 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗نگاه‌خدا💗 #قسمت_چهل‌وپنج بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرف
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم. - دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد امیر خندید و رفت. امیر که رفت، لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد. اشک از چشمم جاری شد. " آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن." امیر وارد اتاق شد. با هم غذا خوردیم. بعد از خوردن شام سفره را جمع کردم. روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد -امیر ! چرا خواستی با من ازدواج کنی؟ -نمیتونم بهت بگم. شاید بعد جداییمون گفتم بهت. تا گفت جدایی ،دلم هری ریخت. " پس دوستم نداره" - میشه زیارت عاشورا بخونی؟ زیارت عاشورا ،بهانه‌ای شد برای باریدن اشک‌هایم ،صورتم را برگرداندم ،پتو را کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد. امروز روز اخر بود. همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد، "امام رضامیشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم؟" حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود. "ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا" رسیدیم تهران. وقتی میخواستم از امیر خداحافظی کنم بغضی داشت خفه‌ام می‌کرد. به خانه رسیدیم .چمدانم را برداشتم. کلافه بودم نمیدانستم چیکار کنم. "چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم؟ باورش میشه؟" گوشی را برداشتم که پیام بدم. دستم به نوشتن نرفت. تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه برویم گلزار. همان‌جا موضوع را مطرح کنم. پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه. آنقدر خسته بودم که خوابم برد. صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم . حاضر شدم. کیفم را برداشتم. رفتم پایین. -سارا جان صبحانه نمیخوری؟ - نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم -پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی. - قربون دستتون. به خانه‌ی امیر رسیدم. دم در ایستاده بود. در راه امیر از داخل کیفش یک جعبه کوچیک کادو شده بیرون آورد. -ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون. - خیلی ممنونم. رسیدیم دانشگاه.ماشین و را پارک کردم. امیر کلاس داشت. رفتم داخل کافه نشستم. ،یاد کادوی امیر افتادم. بازش کردم. انگشتری عقیق که اسمم رو رویش حکاکی شده‌بود. سر کلاس یاد سلما افتادم. "بهش خندیدم ،سرم اومد. چطوری بهش بگم اخه؟" بعد کلاس دیدم امیر کنار ساحره و محسن ایستاده.نزدیکشون شدم. به‌به! مشهدی خانم ،زیارتتون قبول. - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما محسن گفت: سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا. - خیلی ممنون. ان‌شاله. امیر گفت: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون؟ - اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم. - نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتی. خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم. - امیر آقا. بریم گلزار؟ -چرا که نه. رسیدیم بهشت زهرا. اول سرخاک مامان فاطمه فاتحه‌ای خواندیم. و بعد سمت گلزار شهدا ،کنار شهید گمنام رفتیم. امیر نشست قرآن کوچیکش را درآورد. شروع به خواندن کرد. رو به رویش نشستم. نگاهش می‌کردم. دستم را گذاشتم روی سنگ قبر شهید. " کمکم کن" - امیر ؟ امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم. امیر سکوت کردو چیزی نگفت. - تو هم منو دوست داری؟ -من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم، من نمیتونم باهات زندگی کنم. تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره؟ از چشمانم اشک می‌امد و پاکشان کردم. - باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ده روز دیگه مدت صیغه‌مون تمام میشه. میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین. ادامه دارد... 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓