eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج 8 هنر زن بودن-1.mp3
28.77M
🦋هنر زن بودن (قسمت 8)بخش 1 ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرزمین موعود امثال مصی علینژاد 🔺 احترام به زنان در اروپا 🔺اوج ارزش ومنزلت زن درغرب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📝 ؛ شیطان، یهو از ما، همه‌ی آنچه که براش خطرناک یا دردناکه رو، نمی‌گیره! ❌ بلـــــکه؛ یکی یکی اَزَمون می‌دزده❗ ⬅️ادامه ...👇👇👇 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
📝 #یادمون_باشه؛ شیطان، یهو از ما، همه‌ی آنچه که براش خطرناک یا دردناکه رو، نمی‌گیره! ❌ بلـــــکه؛
📝 ؛ شیطان، یهو از ما، همه‌ی آنچه که براش خطرناک یا دردناکه رو، نمی‌گیره! ❌ بلـــــکه؛ یکی یکی اَزَمون می‌دزده❗ امروز فقط میگه؛ تو آیینه به صورتت نگاه کردی❗ دو روز بعد میگه ؛ از این بی روحی خجالت نمی کشی❗ چند وقت بعد؛ نجوا میکنه؛ یه دستی به صورتت بکش بیرون رفتنی،همه بهت میگن مادر!!مگه چند ساله ته ...❗ فردا این دلهره تو دلت میفته که نکنه همکارای شوهرت خوش تیپ تر باشن،به کمک شیطان،خودت رو گول می زنی میگی بخاطر شوهرم کمی آرایش می کنم!! بعدش فکر میکنی،آرایش و روسری کیپ و چادر که بِهِم نمیان! یواش یواش دیگه آیه های قرآن نظرت رو جلب نمی کنه، مدل لباسهای فیلم ها و آدم های تو خیابون،دغدغه ی فکرت میشن❗ البته هنوز یا حسین میگی و تو جلسه های قرآن میری!!( آخه قراره ذره ذره،دور بشی) اما حرف های بحث حجاب و موسیقی و لهو و لعب رو،خط قرمز خودت میدونی😏 ...و به ندای قلبت که هنوز بارقه های امید برای بازگشت ت رو به اطاعت از خدا داره،میگی من قوانین خودمو دارم🙄😳 قلبت زمزمه میکنه؛یعنی تو قوانین داری،اما سازنده ی تو،قوانین نداره😕 هر بار هم میگی؛ اگر من اینجوری نباشم،شوهرمو می دزدن❗ببین چه فضایی شده😱 جنس دوستات عوض میشن😩 گاهی همین دوستا و رفت و آمدهای جدیدت،،،،زمینه سرقت بزرگ زندگی و دغدغه ت یعنی شوهرت میشه ای بابا نازنینم اولا شوهر اگر قابلیت دزدیدن رو داشته باشه،،،تو آرایش هم داشته باشی و خوشتیپ هم باشی،دزدیده میشه،،،،اینقدر زن های زیبا وجود دارن که همسرانشون دزدیه شدن😟 ثانیا،،،انگار به شرکِ مخفی مبتلا شدی که قدرت حفظ و نجات همسرت رو دستِ خدا نمیدونی و قدرت لوازم آرایش و لباس های جذابت رو بیشتر میبینی❗🤔 ثالثا،حالا گیریم،این همسر دزدیده هم شد،،،،شاید خدا لیاقت تو رو فراتر از یه خائن دونسته❗شاید آزمونِ تو ،،،،رشدِ تو در تحملِ این اتفاقِ‼️ رابعا،،،،نکنه از اونور پشت بوم بیفتی🤕...خودت با دوستای جدید شیک پوشت راه دزدیدن رو باز کنی یا اینقدر غرق آرایشو لباس بشی،از توجه واقعی به شوهرت دور بشی‼️ خلاصه ✖️یه وقت می‌بینی اینقدر دور شدیم که آیینه ها ما رو نمیشناسند........ شیطان، یکی یکی ازمون می‌دزده‼️ بلند شیم صبح شده باید شروع کنیم ،،،،یکی یکی ... و زود ... ازش پس بگیریم ، تا روی هم تلنبار نشه. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴 دادگاه رسیدگی به پرونده موسوم به ثبت سفارش خودرو‌ آنقدر مهم بود و آنقدر اسامی ریز و درشت مطرح شد که کسی به جایگاه نماینده دادستان توجه نکرد‌ ♦️این خانم صالحه‌یزدانی‌فر، نماینده ویژه دادستان است که روز گذشته در دادگاه از حق مردم دفاع کرد. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم(پاسخ به شبهه) 🔆 متن شایعه: تبعیض میان دانش آموزان: این بار "سادات" و غیر سادات! مدی
🔴به روز باشیم وقتی شاخص بورس در دولت رئیسی نسبت به روز تحویل 28هزار واحد رشد داشته‌، چرا این همه سر و صدا می‌کنند؟!👇 🔴‏چهاردهم مرداد روزی که آقای رییسی سرکار آمد شاخص بورس یک میلیون و 407 هزار بود و امروز شاخص یک میلیون و 435 هزار است. یعنی شاخص در مجموع 28 هزار واحد رشد کرده اما سرمایه دار رسانه دار اسمش را میگذارد سقوط و هر روز هجمه ها و شایعات بی اساسی علیه دکتر خاندوزی منتشر میکند. ‎ ‏اما دلیل این خصومت ها چیست و کجاست؟ باید بدانیم آنکس که از شرایط تورمی منتفع میشود سرمایه دار است و دکتر خاندوزی اصلاح را از همینجا آغاز کرد، از کنترل تورم. و بجای تامین مالی کسری بودجه از بانک مرکزی یا بهتر بگوییم از جیب مردم به فروش اوراق دولتی روی آورد. ‏صندوقهای تثبیت، سرمایه خوبی برای خرید اوراق دولتی وسط آوردند وسرمایه داران از این ناراحت اند که شما چرا سیگنال میدهی که سود خرید اوراق از سرمایه گذاری در بورس و.. بیشتر است. پس زیان سرمایه داران رسانه دار دو سویه شد نه بورس نه تورم. یا باید اوراق دولتی بخرد یا دروغ پراکنی کند. ‏بورس بازی برد-برد نیست. بازی برد-باخت است. در سقوط سال گذشته بورس که سرمایه دران مطلع سود کرده بودند، اینقدر به وزیر وقت اقتصاد هجمه نشد اما امروز که هیچ سقوطی رخ نداده و فقط یک سیگنال منعکس شده که ممکن است سود اوراق دولتی بیشتر از بورس باشد صدای صاحبان سرمایه رسانه دار درآمده. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♨️فدراسیون بین المللی هندبال زنان در اثر انتقادات قوانین پوششی خودش رو تغییر داد 🔻این فدراسیون در پاسخ به انتقاداتی که از فرم پوشش تیم ملی هندبال زنان صورت گرفته بود تاپ نیم تنه و بیکینی را با تاپ بلند و شلوارک جایگزین کرد 🔻انتقادها از زمانی شروع شد که فدراسیون هندبال اروپا تیم هندبال ساحلی زنان نروژ را بخاطر پوشیدن شلوارک جریمه کرد این تصمیم بخاطر فعالیت های "تالیتا استون" بود که ۶۱۰۰۰ امضا برای مبارزه با جنسیت زدگی و تغییر لباس ورزشکاران زن جمع آوری کرد 🔻"تالیتا" امیدواره این حرکت نقطه شروعی باشه برای پایان جنسیت زدگی و استفاده ابزاری از دختران و زنان ورزشکار و بتونن آزادانه در رقابت های ورزشی شرکت کنند بدون اینکه ترس از آزار جنسی داشته باشن 📌هرچند معمولا اخبار ناراحت کننده در زمینه حجاب و عفاف می شنویم از اون طرف شاهد بیداری و آگاهی یافتن زنان در سراسر دنیا هستیم که انگیزه رو برای فعالیت بیشتر تقویت می کنه 🌐منبع:https://www.theguardian.com/sport/2021/nov/01/handball-federation-changes-uniform-rules-after-pressure-over-sexist-bikini-rule 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_اول ﷽ ایلیا: هرجور بود باید این ترم درسم تمام میشد. استاد صادقی معروف بود به سختگ
﷽ ایلیا: خودش بود، تنهای تنها! با سری خیس و لبخند آرامی بر لب. فرصت نشد حتی فایلی را که باز کرده بودم ببندم. از پشت میز آمدم طرفش و با دقت به بیرون نگاه کردم اما کسی همراهش نبود. از کشوی آهنی پشت در، یک چفیه مشکی بیرون آورد و آن را طور خاصی دور سرش پیچید و گفت: خب چی میخواستی بگی؟ زبان منطقم به لکنت افتاده بود. هنوز چیزی نگفته بودم که آمد روی صندلی چوبی کنارم نشست و گفت: میدونم اومدی درمورد پروژه حرف بزنی یه ربع دیگه کلاس شروع میشه بگو. منهم نشستم. و نگاهم را از چشمان قهوه ای اش دور کردم. لبی تر کردم و گفتم:خب استاد صادقی گفتش که باید بریم کر... تازه داشتم از کارم احساس شرمندگی میکردم که گفت: +آره پیشنهاد من بود که پروژه رو کرمانشاه برداریم... 🙃 _چی؟؟؟ 🤯 +گفتم بعد از زلزله بر...😊 _بیخود گفتی. اول باید با گروه مشورت میکردی😤 دستی به ریش مرتبش که تا پایین گردنش میرسید، کشید و گفت: بله درست میگی باید با همه اعضای گروه مشورت میکردم🤔 هرچند انتظار چنین پاسخی را نداشتم اما از عصبانیتم کم نشد. آرامش نگاهش را در نگاه برافروخته ام ریخت و پرسید: خب حالا پیشنهاد شما چیه برادر؟ 😊 وای این برادر گفتن هایش  از صد فحش برایم بدتر بود.😬 اینطور نمیشد. باید حالش را اساسی جا می آوردم. سری تکان دادم و گفتم: حالا که هرچی نباید میشد شده، منم مجبورم باشم دیگه. 🙄 از جایش بلند شد و گفت:پس من برم دوتا لیوان چایی بیارم☕ گفتم: نمیخواد الان استاد میره سر کلاس. ✋ به طرف میز رفت و گفت: فلاسک همینجاست. بعد در حالی که خم میشد ادامه داد: زود دوتا چایی میریزم میارم البته اگه باز دستت خط نخوره.😐 پوزخندی زدم و چیزی نگفتم. دوباره چشمم افتاد به آن پلاک که روی میز گذاشته بودم،  پرسیدم: منظورتون از نوشتن  جمله ی روی این پلاکه  چیه؟ یعنی چی ؛ اگر برای خداست؟!!! لیوان چای را دستم داد و بعد یک نگاه به پلاک روی میز انداخت و یک نگاه به بالای سرمان، ولی قبل از آنکه چیزی بگوید، موبایلش زنگ خورد. بی آنکه جواب بدهد به صفحه نگاه کرد و گفت: استاد اومد. لیوان چای را داغ داغ یک نفس سرکشیدم و نگاه پیروزمندانه ای به او انداختم. با هم از دفتر بیرون رفتیم. در را که قفل میکرد، گفتم: حالا چرا شیش قفله اش میکنی؟ میترسی تا کلاس تموم میشه دشمن بیاد شبیخون بزنه؟ 😏 جوابی نداد آنقدر ظاهر آرامی داشت که فکرش را هم نمی کردم چه نقشه هایی برایم دارد! 😶 باهم سر کلاس رفتیم. استاد توضیحات کلی داد و تاکید کرد بخاطر نزدیکی امتحان های ترم تابستان باید پروژه را  از هفته آینده شروع کنیم. نگاهش کردم با خیال راحت و رضایت کامل به تابلو خیره شده بود. در دلم به او بد و بیراه گفتم. هنوز اسمش را هم نمی دانستم. سرم را جلو بردم و در گوشش پرسیدم: اسمت چیه برادر؟ 😐 بی آنکه نگاهم کند همانطور خیره به جلو آهسته  گفت:طاها. استاد که گفت خسته نباشید، درِ کلاس نیمه باز شد و حورا  با خوشحالی برایم دستی تکان داد. نیم نگاهی به طاها انداختم، دیدم بلند شد و رو به من چرخید. از روی صندلی بلند نشدم و بی توجهی کردم اما او  خم شد و دستم را محکم گرفت. پیش خودم گفتم: الانه که امربه معروفم کنه😒 به قلم؛ سین. کاف. غفاری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا