Part10_خون دلی که لعل شد.mp3
10.75M
کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد( 10)
"خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب"
💚 بسیار شنیدی وجذاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اسلام انسان را شناخته که چنین حکم داده...
#بیانات_امام_خامنهای
#امام_خامنهای
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🛑به روز باشیم 🔆 صهیونیسم رسانه ای ✅ امروزه دستگاه هاي خبر رساني جهان تقريباً به طور كامل در دست چن
🔴به روز باشیم
#مهم| مدیریت "شانتاژ" علیه جمهوری اسلامی توسط دشمنان و جریانات انحرافی
🔻همواره باید عدهای را تحریک کرد که علیه جمهوری اسلامی جو سازی کنند.
🔸اگر کرونا را جدی نگیرند می گویند به علم روز اهمیت ندادند
🔸اگر کرونا را جدی بگیرند می گویند به نظام صهیونیزم بین الملل تمکین کردند.
🔹اگر واکسن نخرند، هشتگ می زنند واکسن بخرید.
🔹اگر واکسن بخرند، هشتگ می زنند واکسن نزنید.
🔸اگر کند واکسن بزنند می گویند چرا از نظر تعداد تزریق رتبه آخر جهانیم.
🔸اگر تند واکسن بزنند می گویند چه شده است که رتبه اول و دوم جهانیم؟
🔹اگر به طب سنتی اهمیت بدن می گویند دگم و واپسگرایید.
🔹اگر به طب مدرن اهمیت بدن می گویند ضد سنت و اصالتید.
و...
👈 سیاست دشمن این است که همواره علیه جمهوری اسلامی عده ای را وادار به جوسازی وتخریب کنند
🔹حالا تناقض، بیمنطقی و حماقت به هر دلیلی، توسط هر طیف فکری مهم نیست، مهم نفس "شانتاژ" است
👈مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی صرفا این نیست که مثلا بنت، نتانیاهو، ترامپ و بایدن صف اول اجتماعات وسط میدان آزادی باشند یا لیدرهای پروژه منافقانه جمعیت را تشویق به تجمع و خرابکاری کنند
🚨مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی گاهی اینگونه است که دشمن بوسیله بولتن های نفوذ و خاص تحلیل جریان و عده ای را به سمت و سویی میبرد که نتیجه اش به نفع آن است
در این نوع مدیریت گاهی ممکن است از قضا انقلابی ترین افراد ناخواسته و با تحلیلی اشتباه لیدر شانتاژ علیه وطن خودشان باشند
موافقان و مخالفان تندروی مسئله ای همانند واکسن و... را متهم به دشمنی آگاهانه نمیکنم اما هر کجا که ریسمان خرد، منطق و عقلانیت جای خود را به تندروی و عکس آن بدهد از قضا همانجا مطلوب دشمنی است که اگر ما خواب باشیم او بیدار، هوشیار و در صدد غلبه است.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️اخراج از کار به دلیل اندام مناسب و چهره جذاب
🔻"اِما هولس" دختر ۲۴ انگلیسی که چند ماهی در یک شبکه تلویزیونی مشغول به کار شده بود و کار فیلمبرداری انجام میداد از سوی رییس شرکت به خونه فرستاده میشه
🔻رییس به "اِما" میگه باید در صنعت مدلینگ فعالیت کنه و به درد کارمندی نمی خوره
🔻"اِما"از این اقدام متعجب میشه و میگه من لباس های نامناسب نپوشیده بودم یک تی شرت و شلوار به تن کرده بودم
📌شاید رییس این شرکت از خودش مطمئن نبوده و مجبور شده تصمیمی بگیره تا ماجرا ختم به خیر بشه.اینم واسه اونایی که میگن توی خارج مردها از بس همه مدلی دیدن واسشون عادی شده
🌐منبع:https://www.standard.co.uk/news/london/london-tv-worker-i-was-dismissed-from-my-job-in-soho-for-being-too-good-looking-a3470651.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_یازدهم ﷽ حورا: مادرم تا دید روی صندلی می نشینم، با اعتراض پرسید: «صورتتو نمیشور
#رمان_مسیحا
#قسمت_دوازدهم
﷽
ایلیا:
شانه ای بالا انداختم و گفتم: ولی بعدش باید بیای بریم سر پروژه
دست گلی اش را روی چشمم گذاشت. آستینی نداشتم که بالا بزنم. کنارش مشغول شدم. موبایلم زنگ میخورد جواب نمیدادم. کمتر از یک ساعت بعد بود که میثم از راه رسید. بیشتر از آنکه قیافه اش حق به جانب باشد پر از حیرت بود. موبایلش را سمتم گرفت که عکس بگیرد. فهمیدم از همان بالا با آجری که در دستم بود، تهدیدش کردم. دست هایش را به نشانه تسلیم بالا برد. سید را که دید سلام کرد و گفت: حالا شماهیچی این پسرعموی ما رو صبحونه نخورده بستینش به کار، خون به مغزش نمیرسه میزنه....
با دیدن صورت درهمم ساکت شد. گفتم:تو برو میاییم آخراشه
همانطور مات ماند و درحالی که به دیوار تکیه میزد، گفت:می مونم باهم بریم.
هنوز کامل به طرف سید برنگشته بودم که صدای داد میثم هوا رفت. وقتی طرفش چرخیدم زدم زیر خنده. تمام شلوارش قیر سیاه چسبیده بود. دوید سمت سعید که ریز ریز میخندید. رو کردم طرف سید و گفتم: این بچه هم که از خجالت رفیقم دراومد حسابی...
سید سری تکان داد و گفت: دیگه بریم.
میثم آنقدر تلخ بود که با کسی حرف نزد و رفت. فکر نمیکردم برای انتقام گرفتن از سعید بخواهد چنین کاری کند.
از خانه شیخ محمد که رفتیم با آن لهجه جالبش کلی دعا کرد: خدا خیر بده به رهبر که شما رو میفرسته به داد ما برسین... یکم صبر کنین...
زیرلب غرزدم:حمالیش واسه ما دعاش برسه به بقیه...
پیرمرد دست به کمر آمد و چندتا نان خاص محلی دستمان داد و گفت: زنم براتون پخته...
خداحافظی که کردیم رو به سید گفتم: من همشو بخورم هنوز سیر نمیشم...
لبخندی زد و گفت: نوش جون
گفتم: واقعا همه اشو میخورما...
سریعتر رفت زد جلو. منهم بی تعارف همه اش را خوردم.
به حسینیه که رسیدیم یکراست رفتم طرف کلمن آب یک دل سیر آب خوردم بعد رفتم یک گوشه بخوابم که سروصدای ماشین از بیرون بلند شد. حال بلند شدن نداشتم. از یکی پرسیدم: چه خبره؟
گفت: برا آماده کردن ناهار دارن میرن کمک، سیدطاها و چندتا از بچه ها رفتن.
دستم را زیر سرم گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای موبایلم بیدار شدم. مادرم بود. حال و احوالی کردیم و وقتی از میثم پرسید، تازه حواسم جمع شد از صبح ندیدمش.
اذان با صدای آشنایی بلند شد. رفتم بیرون دیدم سید دارد پشت بلندگو اذان می گوید. رفتم آبی به دست و صورتم زدم دیدم چندنفر وضو میگیرند یکی شان گفت: ابراهیم سه ماهه نرفته خونه شون از وقتی حضرت آقا گفتن بیایین کمک...
حرفشان را قطع کردم و گفتم: این پسرعموی منو ندیدین؟
به نشانه منفی سرتکان دادند. تازه داشتم نگران میشدم که سرو کله اش سر صف نماز پیدا شد. پرسیدم: خوبی!؟
جواب نداد.
گفتم: سعید؟
شانه ای بالا انداخت و سعی کرد لبخندش را مخفی کند.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریزه_کاری_های_تربیتی👧🏻👦🏻
#نکات_خانومانه🧕🏻
👈یکی دیگه از سیاست های زنونه رو براتون میگم!
🔴پشتیبانی کردن بیجای بعضی از پدر ها از بچه ها باعث به اصطلاح لوس کرن بچه ها میشه
و موضوع دعوا و بحث و جدل بین خیلی از خانواده ها همینه!!!
مثال :بچه بازیگوش داره با توپ توی خونه بازی میکنه 😁
شما میگی :
‼نکن
❌گفتم نکن بچه
میزنه ظرف ها رو میشکنه
ای بابا !! اقا شما هم یه چیزی بگو بهش دیگههههه!!!
خیلی بی خیالی ! اصلا تو نمیزاری این بچه ادم بشه و ....
‼همسرت میگه
وااااای تو چقدر غر زدی!
اینم شده شبیه تو .....
اصلا تو بلد نیستی بچه بزرگ کنی و......
❌این میشه شروع یه مشاجره
🔴حالا میگم چیکار کنی
🔸1.وقتی همسرت خونه است، اصلا‼سعی نکن بچه رو تربیت کنی!
🔸2.مرد هامعمولا ظرفیت و تحمل سر و صدای زیاد رو توی خونه ندارن
پس وقتی میخواد استراحت کنه بچه ها رو آروم کن
اما نه با جنجال
بشین کنارش و باهاش بازی کن(نقاشی، خمیر بازی و ....)
🔸3.وقتی بچت پیش همسرت کار بدی میکنه به جای دعوا سعی کن حواسش رو به چیز دیگه پرت کنی.
وقتی همسرت خونه نبود اگه لازمه تنبیه خاصی انجام بدی (تنبیه بدنی⛔)در راستای تربیت فرزندت انجام بده.
🔸4.هیچ وقت به خاطر کارهایی که بچت انجام میده سر همسرت غر نزن !!!
یادت نره که مادر خیلی نقش پر رنگتری در تربیت فرزند داره .
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
#چی_شد_چادری_شدم
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍
👉🏻 @f_v_7951
منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
خدا رو قبول نداشتم‼️
من تا حدود ۱۳ سالگی اصلا نه خدا رو قبول داشتم نه هیچی.
محرم کلاس هشتمم یه خوابی رو دیدم که امام حسین علیه السلام یه پارچه مشکی دستشون بود که بهم دادن و گفتن بچه ۶ماهه من به خاطر امنیت تو شهید شد و بهم گفتن دخترم این چادر رو که داشته باشی به آرامش خاصی میرسی
و الان ۳ساله پاکم😊
17ساله از یزد
ــــــــــــــــــــ
ارسال خاطرات: @f_v_7951
🎓 @hejabuni | دانشگاهحجاب 🌸
32.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔 الهی بمیرم امام زمان خیلی غریبه💔
#تولیدی
#ویژه_جمعه
🎵حجه الاسلام دانشمند
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📚 هیچچیز جای کتاب را نمیگیرد
🔺رهبرانقلاباسلامی: بچهها را به کتابخوانی عادت دهید و کتابهای مفید مناسب سن آنها تهیه کنید. این که کسی تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوی خواهد شد، خطاست. کتاب روزبهروز در جامعهی بشری اهمیت بیشتری پیدا میکند.
➡️ ۱۳۷۷/۰۶/۰۷
➡️ ۱۳۹۰/۰۴/۲۹
@Khamenei_Reyhaneh
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم #مهم| مدیریت "شانتاژ" علیه جمهوری اسلامی توسط دشمنان و جریانات انحرافی 🔻همواره باید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به روز باشیم
ما با این ظاهرسازیها که گول نمیخوریم!
🔹تذکر تند رئیسجمهور به مدیران یک کارخانه روغن نباتی به دلیل ظاهرسازی در روز بازدید از کارخانه/ جلوی این ظاهرسازیها را خواهیم گرفت و تولید را رونق خواهیم داد.
✅برای موفقیت دولت دعا کنیم.
ان شالله قطع کامل دست مفسدین و نفوذیها...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
بالای ۱۸ سالهها...!!!
سلاااااااام 😍👋
خوبین؟
این جمله درمورد شماست 👇ببینین
📝 https://EitaaBot.ir/poll/wso5e
تقدیم به شما 🌹
❤️ @hejabuni | دانشگاهحجاب ❤️
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_دوازدهم ﷽ ایلیا: شانه ای بالا انداختم و گفتم: ولی بعدش باید بیای بریم سر پروژه دس
#رمان_مسیحا
#قسمت_سیزدهم
﷽
ایلیا:
نماز که خواندیم. در گوش میثم گفتم:بیخیال این بچه
جوابی نداد. موقع ناهار حواسم جمع بود اما اصلا طرف سعید هم نرفت. هرچه در جمع چشم گرداندم سید را ندیدم. آخر سر بلند شدم رفتم دنبالش مگر یک روستای کوچک چندجا برای سر زدن دارد؟
اما پیدایش نکردم. برمیگشتم طرف حسینیه که یکی از بسیجی ها را دیدم. پرسیدم:این آسید کجاس؟
نگاهی به تیشرت قرمزم انداخت و با تاسف سری تکان داد. با تندی گفتم:بگو نمیدونم خب.
چفیه اش را روی شانه اش جابه جا کرد و گفت: هروقت سیدطاها نیست رفته گلزار پیش شهدا.
آدرس گلزار را از یکی دیگر پرسیدم یک بطری آب خنک بردم به خیالم به او لطفی کنم. رسیدم دیدم در آن گرما نشسته کنار قبر یک شهید و دارد از ته دلش گریه می کند: چهله ی یاسین هم تموم شد. بازم خبری نشد رفقا منو یادتون رفته؟ چرا حاجتمو نمیدین؟
سرفه ای کردم از جا پرید. اشک هایش را با پشت دست پاک کرد. بطری آب را تعارفش کردم. دستم را آهسته پس زد. لب هایش خشک و ترک ترک شده بودند. پرسیدم:حاجتت چیه؟
گفت:نپرس.
گفتم:ناهار نیومدی.
چیزی نگفت. باتعجب گفتم:لااقل یکم بگیر بخواب.
ازجایش که بلند میشد، بی آنکه نگاهم کند، گفت:بعدا اینقدر وقت برا خوابیدن هست...
و حرفش را ناتمام گذاشت.
رفتارش برایم سوال بود. مدام از خودم می پرسیدم که آن همه انرژی را از کجا می آورد؟!
هنوز نرسیده بودیم به حسینیه که زن جوانی سر راهمان را گرفت. صورتش را پوشانده بود هرچه از دهانش درآمد به ما گفت و رفت. من مات مانده بودم که سید صدا بلند کرد:صبرکن آبجی...
زن ایستاد. سید با فاصله روبرویش ایستاد و نگاهش را نقش زمین کرد و آهسته گفت: میشنوم.
زن با تعجب پرسید:
-چی رو؟
+هرچی گلایه و نفرین و فحش دارین بگین میشنوم... ولی تورو به جدسادات به این سیدمظلوم توهین نکنین
-میخوای بری به هرکی بخوای بگی من دیگه هیچی واسه از دست دادن ندارم...
+چیشده؟
-دیگه میخواستی چی بشه خونه خراب شدیم کسی سراغی ازمون نمیگیره این سپاهیا هم همش میرن روستا بالایی، شوهرم ناقص شده زیرآوار سه روزه غذای گرم نخوردن بچه هام...
گله هایش را شنیدیم. آدرس روستایشان را گرفتیم و رفت.
من هنوز شوکه بودم که سیدطاها چشم در چشمم انداخت و با ناراحتی گفت: می بینی ما کم کاری میکنیم فحشش رو رهبر میخوره...
در چشم های گیرا و خسته اش عمیق شدم و با اعتراض گفتم: به ما چه دولت باید بیاد به اینا رسیدگی کنه مگه ما وزیریم؟!
آهی کشید و گفت: من خودمو میگم اینقدر از رهبر دم میزنم ولی اگر گوش به فرمانشون بودم باید زودتر می اومدم برا کمک همینکه آقا فرمود...
نمی دانستم روزه ست. دستم را در هوا تکان دادم و گفتم:بیخیال بابا چند ساعت دیگه شب میشه تو هنوز یه لقمه غذاهم نخوردی بیا بریم حسینیه...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓