eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
📽 #کلیپ آخرین خبر از واکنش‌ها به اظهارات اقای هاشمی گلپایگانی ♨️ آقای دبیر ستاد امربه معروف و نهی
🛑 توضیحات روابط عمومی ستاد امر به معروف در رابطه با اظهارات منتشر شده از دبیر ستاد 🔰 در پی برخی سوء برداشت‌ها از خبر نشست دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور در جلسه با مسئولین عفاف و حجاب دستگاه‌های اجرایی که ناشی از اشتباه و عدم دقت کافی در پیاده سازی و تنظیم خبر سخنان دبیر محترم ستاد در این جلسه بوده است و متاسفانه بهانه ی توهین و هجمه عجولانه برخی مدعیان انقلابی‌گری به دبیر این ستاد و هم صدایی با دشمنان قسم خورده مردم شد، روابط عمومی این ستاد ضمن عذرخواهی از عموم مردم بابت عدم انتقال کامل و دقیق سخنان دکتر هاشمی گلپایگانی، در پاسخ به مطالبه به حق دلسوزان برای تنویر افکار عمومی متن صحیح اظهارات وی را منتشر می نماید. 🌐 جهت مطالعه خبر به لینک مراجعه نمایید: https://b2n.ir/x11300
هدایت شده از دانشگاه حجاب
❤️ هم جــــــــایزه ببرید هم ثواب تا حالا شده به خاطر شرکت در مسابقه علاوه بر جایزه بهتون ثواب هم بدن؟ 😌😉 💯 این مسابقه متفاوت رو از دست ندید. 📲کانال چالش و مسابقه دانشگاه‌حجاب 👇 eitaa.com/joinchat/3050242106Cddb58ec4ec آیدی شرکت در مسابقه در کانال بالا سنجاق شده👆 🌸 @hejabuni|دانشگاه حجاب🎓
✅ دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها دوباره پای کار انقلاب آمدند 😍 اینبار در دفاع از حریم ، و ..... 🔸بیداری ملت 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(٧) جیغ کوتاه ستاره، میان آهنگ بی‌کلام و ملایمی که درحال پخش بود، گم شد. ع
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(٨) کیان، لبخندی از روی صمیمیت زد: «به‌به! داداش آرش! میزونی دادا؟» آرش به‌جای جواب دادن به سوالش، چشمکی زد. با دست به مینو و ستاره که کنارش ایستاده بودند، اشاره کرد. کیان، نگاه احترام‌آمیزی به آن‌ها انداخت. لبخند روی صورتش، شکفت. چشمانش روی صورت ستاره قفل شد. دستش را به عنوان آشنایی به سمت ستاره دراز کرد. ستاره سلامی کرد و به نشانه‌ی صمیمیت، سر انگشتانش را به شقیقه‌اش زد و سریع برداشت: «خیلی مخلصیم. حقیقتش ما توکار دست، مست و این‌جور چیزها نیستیم.» کیان دست معلق در هوایش را آهسته جمع کرد و در جیب شلوارش گذاشت. آرش که کمی سرخ‌شده بود، وسط حرف ستاره پرید: «می‌دونی کیان جون، این ستاره خانم برا خودش ملکه‌ایه. اگه بخوای باهاش باشی، باید خط‌قرمزهاش رو، رعایت کنی. البته ببخشیدها، ولی خب ما هم‌دیگه عادت کردیم، چه کنیم؟» جمله آخرش را رو به ستاره، با لحن شوخی گفت. کیان لحظه‌ای ساکت ماند. سرش را پایین انداخته بود. پای راستش را به حالت بازی روی چمن‌ها کشید. دست چپش را به موهای مجعد ژل زده‌اش کشید. نمی‌دانست چه واکنشی نشان دهد. بعد از چند لحظه سکوت، لبخند با طمأنینه‌اش، گره ابروانش را باز کرد. مستقیم در چشمان قهوه‌‌ای ستاره زل زد و گفت: «معلوم می‌شه ایشون با دخترهایی که تا حالا دیدم، خیلی فرق دارن. برای من، هم خودشون هم قواعدشون محترمه.» دست ناکامش را به طرف میز گردی که در چند قدمی‌اش قرار داشت، گرفت. پیش‌قدم شد و آن‌ها را به سمت میز سفید، هدایت کرد. صندلی کرم رنگ را عقب کشید و رو به ستاره گفت: «بفرمایید! افتخار بدین امشب مهمون ویژه ما باشین.» آرش، حس سود کردن در معامله را داشت. در گوش ستاره زمزمه کرد: «تا تنور داغه بچسبون.» و بعد از آن‌ها دور شد. ستاره کمی جلوتر رفت، دستش را روی صندلی گذاشت. پشت سر کیان، دلسا را دید که کمی آن‌طرف‌تر، چشمانش را روی آن‌ها قفل کرده است. ❌کپی رمان به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید. 👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا